شهیدی که از سنگ قبرش همیشه عطر ترشح میکند:
به اومیگویند "شهید عطری"
تهران شقایقهای پرپری رادر جنوب خود (بهشت زهراء)دردل خاک میهمان دارد که هر مسافری رابه یاد حماسه های جاودانشان میاندازد.رایحه دلپذ یر و مشام نواز معطری که از خاک شهید سید احمد پلارک که پایانی ندارد نظر همگان را به خود جلب میکند
کسانی که زیاد بهشت زهرا میروند، به او میگویند شهید عطری. خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیاز میکنند و از خدای او حاجت و شفاعت میخواهند.
او معجزه خداوند است.
از سنگ قبرش همیشه عطر ترشح میکند، همیشه نمناک است و هم بوی گلاب و گلهای معطر دارد.هیچ وقت روز سر مزار شهید سید احمد پلارک خالی نیست همیشه میهمان دارد
?-*شهید پلارک از زبان مادرش** در 13 سالگی تا به هنگام شهادت 23 سالگی نماز شبش ترک نگردیده بود. شبهای بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت... اشکهای شهید سید احمد پلارک امروز رایحه معطری است که انسانها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش میکند.
تشریف ببرید زیارت کنید. آنگاه مطمئن باشید با خلوص بیشتری پرودگار بلند مرتبه را عبادت می کنید
آدرس : بهشت زهرا، قطعه ??، ردیف ??، شماره ??، مزار شهید سید احمد پلارک
اینجا کربلاست! زمینی پر بلا و نسیمی دلربا!
اینجا کربلاست! درد زمان! بستر نور!
...هزار سال است! که نینوا، کربلاست! ...هزار سال است که این دشت بلا! محل کینه ظالمان است!
خون حسین(ع)! چنان گرمایی به دل ظلم ستیزان میدهد! که همه ظالمان! چارهای نمیبینند! جز حمله به حسین و یاران حسین!
هزاران سال است! که حسینیان! نه زیر بار ظلم رفتهاند و نه از ظالمان ترسیدهاند!
حسینی ماندهاند و حسینی خواهند ماند!
آری اینجا قتلگاه است! مرکز عالم! شهر کربلا!
فصل، فصل غریبی است! درد، درد عجیبی است! شور بودن دارم! حس رفتن دارم!
اشک احساس! قلب پر مهرم را! شور دیگر داده!
حرفهایم را! گوش گفتن نیست!
فرصتی نیست! تا ظهور یک قدم باقیست!
دردها همچنان باقی است! پای رفتن دارم! حس ماندن نیست!
شهر شهر غریبی است! درد، درد قدیمی است! ....

اینجا کربلاست… اعوذوبالله من الکرب و البلا. پناه میبرم به خدا از سرزمین غم و اندوه فراوان. این جمله را حسین، این وارث آدم، زمانی که وارد صحرای کربلا میشود بر زبان جاری میسازد.
شب عاشوراست. در کنار یکی از دربهای حرم امام حسین (ع) نشستهام. بیهیچ حرکت و صدایی. سیل دستههای عزاداری به داخل صحن میآیند و هریک در گوشهای از حرم به عزاداری میپردازند. چراغهای داخل صحن همگی قرمز رنگاند و رنگ خون. اینجا هوای سنگینی حاکم است.
دیدن این صحنهها، تاب و تحمل را از هر کسی میگیرد. زن، مرد، پیر یا جوان. هرکه هستی باش. وارد صحن که میشوی بیاختیار بغض گلویت را میفشارد و لحظهای بعد… آنچنان ناله و شیونی سرخواهی داد که وصف آن بر این صفحات کاغذ غیرممکن است.
اینجا هوا تیره است. شب سیاه و است و افق گرفته و عبوس. زمین آرام است اما اینجا غوغایی بهپاست.
هرکه هستی باش، اینجا حسین حکومت میکند. همهچیز به اذن اوست و هیچ جنبندهای نمیتواند بیاذن او داخل این حرم شریف شود.
هرکه هستی باش. اینجا، در این صحرا، در سالیان دراز، حسین به قیامی برخاسته است که جاودانگیاش، جاودانگی خود و ?? تن از اصحابش را به همراه آورده است.
“حسین، سیاستمداری نبود که به خاطر شرابخواری و سگبازی یزید با او درگیری پیدا کند و این حادثه غمانگیز اتفاق افتاده باشد. او وارث پرچم سرخی است که از آدم، همچنان دست به دست بر دست انسانیت میگردد و اکنون به دست او رسیده است و او نیز بااعلام این شعار که “هرماهی محرم است و هر روزی عاشوراست و هر سرزمینی کربلا” این پرچم را دست به دست به همه راهبران مردم و همهی آزادگان عدالتخواه در تاریخ بشریت سپردهاست و این است که در آخرین لحظهها که میرود تا بمیرد و پرچم را از دست بگذارد به همه نسلها در همه عصرهای فردا ، فریاد برمیآورد که: آیا کسی هست مرا یاری کند؟”
حسین، نه دیروز که امروز و حتی فردا نیز این جمله را بر زبان جاری میسازد. هر دقیقه و هر ثانیهای که آیا کسی هست مرا یاری کند و هر باری که این فریاد از او بلند میشود راهبران راه او چه مرده و چه زنده برای یاری و قیام او به پا میخیزند و راه او را ادامه میدهند.
اینجا هوا سنگین است. اینجا غربت سنگینی حاکم است. اینجا هوا تیره است. شب سیاه است و افق گرفته و عبوس. زمین آرام است. اینجا غوغایی به پاست. هرکه هستی باش…
اینجا حسین، این وارث آدم صفهالله حکومت میکند. هرکه هستی باش. اینجا کربلاست. امروز عاشوراست….
انا لله و انا الیه راجعون
امروز یک شنبه دو تن از بزرگان جهان علم و عرفان دعوت حق را لبیک گفته و به دیار باقی شتافتند:
استاد آیت الله مجتهدی تهرانی استاد اخلاق حوزه
استاد فرزانه دکتر سید جعفر شهیدی مترجم بزرگ نهج البلاغه
علم و عرفان درگذشت این دو بزرگ را به شما شیفتگان علم و عرفان تسلیت عرض می نماید.
نه من شمشیر نکشیده ام، شمشیر کشیدن شجاعت می خواهد. یادت هست چراغ را خاموش کردی و عهد از همه برداشتی؟ یادت هست یک مشت بهانه ریختی کف دستمان که " اگر قرض به گردن دارید...اگر پدر و مادر مریض دارید..." میتوانید برگردید؟
دل را زبی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوا ی از قفس پریدن است
از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان
بانگ جرس به شوق به منزل رسیده است
دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکرگریبان دریدن است
شامم سیه تراست زگیسوی سرکشت
خورشیدمن برآی که وقت دمیدن است
بوی توای خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است
بگرفت آب و رنگ ز فیض حضورتو
هر گل دراین چمن که سزاواردیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیم غصه ی دل من ناشنیدن است
آن راکه لب به دام هوس گشت آشنا
روزی امین سزا لب حسرت گزیدن است
******************************************************
دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپندوار زکف داده ام عنان بی تو
ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
ز جام عشق لبی تر نکرد جان بی تو
چو آسمان مه آلوده ام ز تنگ دلی
پر است سینه ام ز اندوه گران بی تو
نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق
سربهار ندارند بلبلان بی تو
لب از حکایت شبهای تار می بندم
اگر امان دهدم چشم خون فشان بی تو
چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان
نمی زند سخنم آتشی به جان بی تو
زبی دلی و خموشی چون نقش تصویرم
نمی گشایدم از بی خودی زبان بی تو
عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو
گزارش غم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو
دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپندوار زکف داده ام عنان بی تو
ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
ز جام عشق لبی تر نکرد جان بی تو
چو آسمان مه آلوده ام ز تنگ دلی
پر است سینه ام ز اندوه گران بی تو
نسیم صبح نمی آورد ترانه شوق
سربهار ندارند بلبلان بی تو
لب از حکایت شبهای تار می بندم
اگر امان دهدم چشم خون فشان بی تو
چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان
نمی زند سخنم آتشی به جان بی تو
زبی دلی و خموشی چون نقش تصویرم
نمی گشایدم از بی خودی زبان بی تو
عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو
گزارش غم دل را مگر کنم چو امین
جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو
دردم از یارست و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم
این که می گویند «آن» بهتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده می گویم سخن گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سرآمد دولت شب های وصل بگذرد ایام هجران نیز هم
هردو عالم یک فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است واصف ملک سلیمان نیز هم
یا محمد اوجبت محبتی للمتحابین فی
و اوجبت محبتی للمتعاطفین فی
و اوجبت محبتی للمتواصلین فی
و اوجبت محبتی للمتوکلین علی
و لیس لمحبتی علم و لا غایه و لا نهایه
و کلما رفعت لهم علماً وضعت لهم علما. اولئک الذین نظروا الی المخلوقین بنظری الیهم. و لم یرفعوا الحوائج الی الخلق. بطونهم خفیفه من اکل الحلال . نعیمهم فی الدنیا ذکری و محبتی و رضائی عنهم.
محبتم را برای کسانی که به خاطر من به یکدیگر محبت می کنند واجب کردم.
محبتم را برای کسانی که در راه من پیوند و ارتباط برقرار می کنند، واجب کردم.
محبتم را برای کسانی که در راه من با یکدیگر عطوفت می ورزند واجب کردم.
محبتم را برای کسانی که بر من توکل می کنند واجب کردم.
و برای محبت من نشانه ی بارزی وجود ندارد و همچنین پایان و نهایتی هم ندارد.
هر مقدار به مقاماتشان می افزایم نشانی خاصی هم برای آن قرار می دهم. اینان همان هایی هستند که به مخلوقات از زاویه دید من می نگرند و نیازهای خود را به خلق عرضه نمی دارند. شکم هایشان از خوردن حلال پر نمی شود. نعمت های آن ها در دنیا ذکر و محبت و رضایت من است.
"فطر" یعنی شروع و آغازی جدید بدون هیچ گذشته و عقبه ای
خداوند در روز عید سعید فطر ، بواسطه یکماه عبادت ، بندگی ، توسل به انبیاء و اولیاء و به برکت شبهای پر فضیلت قدر ، در پایان این ماه مبارک فرصت از نو شروع کردن رو به بندگان خودش میده !! چه عیدی و پاداشی از این بزرگتر؟!! حالا که توفیق داشتیم در این ماه رحمت خدا خودمون رو آماده مغفرت الهی کنیم نباید این فرصت آغاز دوباره رو از دست بدیم!
پس بیائید سعی کنیم از این به بعد بهتر ببینیم ، فکر کنیم و زندگی کنیم ! معلوم نیست توفیق درک رمضان دیگه و دوباره از خدا عیدی گرفتن رو داشته باشیم!!!!!
یا حق
التماس دعا
اعمال مخصوص این شب عبارتند از:
1- غسل
2- از امام زین العابدین علیهالسلام نقل شده است که این دعا را در این شب مکرر مىخواند: «اللهم ارزقنى التجافى عن دار الغرور و الاِنابة الى دار الخلود و الاستعداد للموت قبل حُلولِ الفوتِ؛
خدایا! جدا شدن از این دنیا را روزیم کن و رسیدن به مکان جاودانى را نصیبم فرما و آمادگى براى موت را قبل از رسیدن فوت برایم فراهم کن.»
دعاى شب بیست و هفتم
یا مآدَّ الظِّلِّ وَلَوْ شِئْتَ لَجَعَلْتَهُ ساکِناً وَجَعَلْتَ الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلیلاً ثُمَّ قَبَضْتَهُ
[اِلَیْکَ] قَبْضاً یَسیراً یا ذَاالْجُودِ وَالطَّوْلِ وَالْکِبْرِیآءِ وَالاْلاءِ لا اِلـهَ إلاّ اَنْتَ عالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ لا إلهَ إلاّ اَنْتَ یا قُدُّوسُ یا سَلامُ یا مُؤْمِنُ یامُهَیْمِنُ یا عَزیزُ یاجَبّارُ یا مُتَکَبِّرُ یا اَللهُ یا خالِقُ یا بارِئُ یا مُصَوِّرُ یا اَللهُ یا اَللهُ یا اَللهُ لَکَ الاَْسْمآءُ الْحُسْنى وَالاَْمْثالُ الْعُلْیا وَالْکِبْرِیاءُ وَالاْلاءُ اَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّى عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد وَاَنْ تَجْعَلَ اسْمى فى هذِهِ اللَّیْلَةِ فِى السُّعَدآءِ وَرُوحى مَعَ الشُّهَدآءِ وَاِحْسانى فى عِلِّیّینَ وَاِسآئَتى مَغْفُورَةً وَاَنْ تَهَبَ لى یَقیناً تُباشِرُ بِهِ قَلْبى
وَایماناً یُذْهِبُ الشَّکَّ عَنّى وَتُرْضِیَنى بِـما قَسَمْتَ لى وَ اتِنا فِى الدُّنْیا حَسَنَةً وَفِى الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النّارِ الْحَریقِ وَارْزُقْنى فیها ذِکْرَکَ وَشُکْرَکَ وَالرَّغْبَةَ اِلَیْکَ وَالاِْنابَةَ وَالتَّوْبَةَ والتَّوْفیقَ لِما وَفَّقْتَ لَهُ مَحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ.