نکته: این یادداشت به قلم حجت الاسلام وحید واحدجوان از شاگردان حضرت استاد مهندسی در تاریخ سه شنبه 9 تیر 1388 می باشد- منبع: وبلاگ http://vahedjavan.blogsky.com
استاد عارف و فرزانه حاج آقای مهندسی، یکی از اساتید گرانقدر و معروف حوزه علمیه قم می باشد.
ایشان به تاریخ 1332 در شهر آباده، چشم به جهان گشود و در سال 1354 رسما وارد حوزه علمیه قم شد.
پس از تحصیل دروس مقدماتی از ادبیات و منطق و غیره، شرح لمعه را در محضر آیت الله باکوئی، رسائل را خدمت آیت الله اعتمادی و مکاسب را از محضر مرحوم آیت الله العظمی اشتهاردی و آیت الله ستوده فراگرفت.
همزمان شرح تجرید الاعتقاد را خدمت حکیم الهی آیت الله انصاری شیرازی و بدایةالحکمه را در محضر آیت الله نجفی شهر رضائی، شروع و ادامه آن را از محضر آیت الله ممدوحی استفاده کرده است.
استاد خارج فقه و اصول ایشان حضرت آیت الله العظمی حاج میرزا جواد تبریزی بود و مدتی نیز از درس خارج اصول حضرت آیت الله العظمی سبحانی استفاده کرده است.
ایشان پس از بدایة الحکمه، شرح منظومه سبزواری قدس سره، در منطق و فلسفه و پس از آن اسفار را در محضر حکیم الهی آیت الله انصاری شیرازی گذرانده است.
همچنین کتب معتبر عرفان از جمله تمهید القواعد ابن ترکه، شرح فصوص الحکم و مصباح الانس را در خدمت آیت الله العظمی یحیی انصاری شیرازی قرائت کرده است.
وی، از محضر حکیم متاله آیت الله جوادی آملی، آیت الله مشکینی و دیگر اساتید نیز، استفاده کرده است.
استاد دیگر ایشان، افتخار حوزه های علمیه شیعه، حکیم الهی و عالم ربانی، عارف کامل، ابوالفضائل، جامع معقول و منقول، استاد ذوالفنون، حضرت علامه حسن حسن زاده آملی می باشد که علوم متعددی را از ایشان استفاده کرده است.
تدریس استاد
حضرت استاد مهندسی در رابطه با دروسی که تدریس فرموده اند چنین می نویسند:
« در بحث تدریس از آغاز تحصیل سعی می شد که تدریس کتب خوانده شده انجام گیرد. لذا به توفیق الهی همه کتب مقدّماتی و سطح عالی تا انتهای کفایةالاصول را یک یا برخی از آنها را چند بار تدریس داشته ام.
در کلام و فلسفه، شرح باب حادی عشر را چند بار و شرح تجرید الاعتقاد را یک بار و بدایةالحکمه را چندین دوره و نیز نهایةالحکمه را یک دوره و شرح منظومه منطق سبزواری (ره) دو دوره و شرح منظومه حکمت را سه دوره و شرح اشارات را سه دوره، تدریس داشته و در بخش تدریس علوم ریاضی، یکدوره دروس هیئت و ریاضی علّامه حسن زاده آملی را تدریس نموده ام.»
در حال حاضر حضرت استاد مهندسی در بخش حکمت، کتاب اسفار مرحوم صدرالمتالهین را تدریس می کنند و در بخش عرفان، علاوه بر تدریس چندین دوره کتاب سنگین تمهیدالقواعد ابن ترکه که شرح قواعدالتوحید ابوحامد اصفهانی است، به تدریس شرح فصوص الحکم علامه قیصری اشتغال دارند.
استاد معظم، بیش از 18 سال است که محققانه بر کرسی تفسیر آیات الهی نشسته اند و شاگردان خود را با جلسات تفسیر قرآن، بهره مند می کنند.
فعالیت های دیگر ایشان
حضرت استاد مهندسی یکی از پرکارترین روحانیون فعلی می باشد ؛ برای اینکه با قسمتی دیگر از فعالیتهای ایشان (در گذشته و حال) آشنا شوید به چند نمونه اشاره می کنم :
1. مدیر گروه اخلاق دانشگاه معارف اسلامی قم
2. استاد مرکز تخصصی فلسفه حوزه علمیه قم
3. استاد موسسه علمی، پژوهشی امام خمینی ( ره )
4. عضو هیئت علمی دائرةالمعارف عرفانی موسسه پژوهشی امام خمینی ( ره )
5. کارشناس شبکه سراسری رادیو معارف، شبکه قرآن سیما و شبکه سوم سیما
6. استاد موسسه امام صادق ( ع ) قم
7. استاد اخلاق مدارس حوزه علمیه قم
8. استاد راهنما ، مشاور و داور سطح 3 و 4 (ارشد و دکتری) حوزه علمیه قم
9. استاد راهنما ، مشاور و داور سطح ارشد و دکتری دانشگاه
10. عضو هیأت مدیره مجمع عالی حکمت اسلامی
آثار مکتوب ایشان، بیشتر جنبه مقاله و جزوه درسی به خود گرفته است که به چندین نمونه اشاره می کنم:
1. استاد مطهری و پیوستگی دین و معنویت
2. جایگاه قم در تحولات معاصر
3. حوزه و گسترش علوم عقلی
4. ضرورت آشنایی با فلسفه
5. عرفان و عارف نمایان
6. علّامه طباطبائی و تحول علوم عقلی در حوزه
7. مسئولیت حوزه و روحانیت در قبال مسائل فرهنگی جامعه
8. نگرش عرفانی امام خمینی (ره) به نهضت حسینی (ع)
9. آشتیانی و سیر و سلوک معنوی
10. خیر و شر
11. رهبری (ولایت فقیه)
12. سعادت و شقاوت
13. قاعده سوق المسلمین
14. معاد
از آثار صوتی و تصویری منتشر شده از استاد فرزانه محمد مهدی مهندسی، می توان به دوره آشنایی با عرفان نظری، دوره عرفان عملی، دوره اسرار الصلا?، دوره تفسیر زیارت جامعه کبیره، تفسیر دعای ندبه و مباحث خانواده اشاره کرد.
این کمترین که یک دوره عرفان نظری - کتاب شریف تمهید القواعد ابن ترکه - و یک دوره آشنایی با عرفان عملی را نزد استاد مهندسی تتلمذ کرده ام، و در حال حاضر کتاب شریف شرح فصوص الحکم را در خدمت ایشان هستم، وی را از جمله اساتید بسیار مسلط در حوزه مباحث عرفانی یافته ام که واقعا انسان را مبهوت قدرت علمی خود می کند.
استاد فرزانه حاج آقای فیاضی درباره ایشان فرموده است: آقای مهندسی در زمینه عرفان نظری، ( از کسانی است که ) حرف اول را در قم می زنند.
سخن را همین جا کوتاه می کنم و از بعد عملی و قدرت معنوی و روحی ایشان که مکمل مباحث علمی اوست بحثی نمی کنم که نیازمند اذن استاد - به فرض محال – است و نوشتاری مستقل می طلبد.
توضیح در مورد عکس ایشان
(خیلی سعی کردیم عکسی به روزتر از ایشان بگیریم اما تا به حال موفق نشده ایم.
از روحیات ایشان است که اینگونه مسائل را قبول نمی کنند و این حالت از شدت مراقبت از نفس می باشد.
یادم می آید روزی نزد استاد، در مورد ایشان مطلبی گفتم فرمودند هیچ گاه اینچنین حرفها را نزنید زیرا که نزد علامه طباطبایی (ره) از تفسیر المیزان تعریف کردند. مرحوم علامه فرمودند که نزد من این کار را نکنید شاید نفسم خوشش بیاید! و این برایم ضرر دارد.)
برنامه سمت خدا
از شدت تواضع ایشان اینکه اخیرا در برنامه سمت خدا (شبکه سوم سیما) حاضر می شوند زیرا ایشان تابع تکلیف هستند و دنبال هوای نفس نیستند لذا هرجا احساس کنند لازم است حضور یابند این کار را انجام می دهند و گرنه برنامه سمت خدا جای شاگردان ایشان است. (چون برنامه بسیار مفید «سمت خدا» برای عمومیت جامعه پخش می شود و نیازی به مباحث دقیق و عمیق تخصصی نیست لذا می شود برخی از شاگردان ایشان، به جای استاد، در این برنامه و برنامه های مشابه، حضور یابند )
و جالب اینکه در این برنامه و دیگر برنامه های مشابه که در سطح عمومی پخش می شود چنان سخن گفته و به گونه ای صحبت می کنند که اگر کسی قدرت علمی ایشان در مباحث فلسفی و عرفانی را نداند گمان نمی کند که وی از اساتید بزرگ فلسفه و عرفان حوزه علمیه قم هستند.
یعنی در آن برنامه و برنامه های مشابه، اصلا مباحث عرفان و فلسفه و اصطلاحات آن دو را به کار نمی برند و کاملا در حد عموم مردم صحبت می کنند و این هنر بزرگی است.
حکیم الهی آیت الله انصاری: شما آیت الله هستید
اخیرا آیت الله العظمی انصاری شیرازی نامه ای به استاد مهندسی فرستاده بودند و در آن خطاب کرده بودند : خدمت استاد حجت الاسلام و المسلمین محمد مهدی مهندسی
وقتی که استاد محمد مهدی مهندسی خدمت استادش حکیم الهی و عارف ربانی حضرت آیت الله العظمی یحیی انصاری شیرازی رسیده بود، این عارف بزرگ خطاب به آقای مهندسی گفته بود شما «آیت الله» هستید و واقعا لقب «آیت الله» برازنده شماست و من باید شما را «آیت الله» خطاب می کردم اما چون می دانستم ناراحت می شوید با عبارت «حجت الاسلام و المسلمین» خطاب کردم.
عارف و زاهد واقعی
حضرت استاد مهندسی به هیچ عنوان، دنبال شهرت، پست و مقام و مسائل دنیوی نیستند و مانند استادشان آیت الله العظمی انصاری شیرازی، مصداق بارز زهد عرفانی هستند.
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه
انا لله و انا الیه راجعون
روح بلند عارف واصل استاد معظم آیت الله محمد مهدی مهندسی (رحمه الله علیه) دار فانی را وداع گفته و به معشوقش (الله) پیوست.
قلب دنیوی و مادی این عارف فرزانه، توانایی تحمل معارف بلند و بالا و عشق بی قرار او را نسبت به خداوند متعال و بزرگترین آیاتش یعنی پیامبر بزرگوار اسلام و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نداشت و لذا از تپش ایستاد تا روح شریفش به اصل و حقیقت خود برگردد.
×× هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش
×× حجاب چهره جان مىشود غبار تنم / خوشا دمى که از این چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزاى چو من خوش الحانى است / روم به روضه رضوان که مرغ آن چمنم
استاد گرامی آیت الله محمد مهدی مهندسی روحی فداه از نوادری بود که به علت تواضع شدید، زهد عارفانه و سلوک معنوی، جز برای عده ای خاص، شناخته نشد.
وی همواره مانند استاد بی مثالش حضرت آیت الله العظمی شیخ یحیی انصاری شیرازی (دامت برکاته) از شهرت، گریزان و از هوای نفس، خالی بود.
با اینکه از اساتید بسیار مسلط در علوم فقه و اصول و حدیث و تفسیر و فلسفه و اخلاق و ریاضی و نجوم و علوم غریبه و عرفان بود لکن هیچگاه خود را به هیئت علما و بزرگان درنیاورد و هیچگاه قدمی برای شهرت و مقام و لقب و .... برنداشت تا جایی که محاسنش را رنگ میکرد تا سنش جوانتر به نظر آید و چنین شائبه هایی برای دیگران ایجاد نشود.
با القاب، میانه ای نداشت و با اینکه به فرموده حکیم الهی آیت الله العظمی یحیی انصاری شیرازی، لقب آیت الله برازنده ایشان بود، طوری رفتار میکرد که چنین القابی برایش داده نشود.
چنان از نفس خود مواظب و مراقب بود که روزی مطلبی به ایشان گفتم که بوی تعریف و تمجید از آن می آمد که استاد فرمود: هیچگاه چنین نگویید چرا که شاید نفس انسان خوشش بیاید و این برای نفس ضرر دارد و سپس فرمود: در خدمت علامه طباطبایی از تفسیر المیزان تعریف کردند علامه فرمود: این کار را نکنید شاید نفس من خوشش بیاید و این برایم ضرر دارد.
در آخرین جلسه درس (کلاس شرح فصوص الحکم) فرمودند: اگر از دنیا رفتم (و چنان گفتند که گویا میدانستند رفتنی هستند) دو چیز در حق من انجام دهید: یکی اینکه از خداوند متعال برایم طلب مغفرت کنید و دیگری اینکه به یکدیگر بگویید «مهندسی» محب و دوستدار اهل بیت علیهم السلام بود.
او رفت و به محبوبش پیوست اگر چه - با همه وجود در پیشگاه الهی شهادت میدهم - در این دنیا نیز جز محبوب نمیدید و جز به محبوب نمی اندیشید و قلبش جز برای محبوبش یعنی خداوند متعال نمیتپید.
شیخنا علی الدنیا بعدک العفا
شاید بسیاری از مردم، به علت عدم آشنایی، این ضایعه و مصیبت عظمی را نتوانند ادراک کنند لکن حقیقت این است که بر جهان اسلام و شیعه، خسارتی بزرگی وارد شد که جبران نمیشود. اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمة لا یسدها شیء
اینجانب وفات این نفس مطمئنه و رجعت به سوی رب و دخول در جنت الذات را به شخص حضرت استاد معظم آیت الله مهندسی تبریک میگویم و از طرفی دیگر این خسارت و مصیبت بزرگ را به محضر قطب عالم امکان، مولانا و سیدنا امام عصر مهدی موعود (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء)، شاگردان، ارادتمندان، بازماندگان و خسارت دیدگان تسلیت عرض میکنم و از خداوند متعال صبر جمیل مسئلت میکنم.
خداوند روح شریفش را غریق رحمت کند و با ائمه معصومین علیهم السلام محشور گرداند و روح شریفش را دعا گوی ما قرار دهد.
و اخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین
لازم نیست اگر انسان داراى علمى نشد از آن تکذیب کند و به صاحب آن علم جسارت نماید. پیش عقل سلیم همان طور که تصدیق بىتصور از اغلاط و قبایح اخلاقیه به شمار مىآید، تکذیب بىتصور نیز همین طور، بلکه حالش بدتر و قبحش افزون است.
اگر خداى تبارک و تعالى از ما سؤال کند که شما که مثلا معنى «وحدت وجود» را به حسب مسلک حکما نمىدانستید و از عالم آن علم و صاحب آن فن اخذ نکردید و تعلم آن علم و مقدمات آن را نکردید، براى چه کور کورانه آنها را تکفیر و توهین کردید، ما در محضر مقدس حق چه جوابى داریم بدهیم جز آنکه سر خجلت به زیر افکنیم.
و البته این عذر پذیرفته نیست که «من پیش خود چنین گمان کردم.» هر علمى مبادى و مقدماتى دارد که بدون علم به مقدمات، فهم نتیجه میسور نیست، خصوصا مثل چنین مسئله دقیقه که پس از عمرها زحمت باز فهم اصل حقیقت و مغزاى آن بحقیقت معلوم نشود. چیزى را که چندین هزار سال است حکما و فلاسفه در آن بحث کردند و موشکافى نمودند، تو مىخواهى با مطالعه یک کتاب یا شعر مثنوى مثلا با عقل ناقص خود ادراک آن کنى! البته نخواهى از آن چیزى ادراک کرد- رحم اللّه امرأ عرف قدره و لم یتعدّ طوره شرح چهل حدیث، ص389
ابعاد امامت انسان
منبع: کتاب سیره پیامبران در قرآن- آیت الله جوادی آملی
قرآن کریم که سراسر نور است، برای انسان ها بیان کرد که انسان چگونه امام می و پس از امامت وظیفه او چیست و خدا نسبت به او چه می کند؟
قرآن کریم می گوید: تنها کسانی به مقام امامت می رسند که هم در عقل نظری یعنی فهم معارف، کامل باشند، هم در عقل عملی یعنی در اراده و نیت و گرنه به مقام امامت نمی رسند و مهم ترین ویژگی مقام امامت صبر و یقین است. یقین کمال عقل نظری است و صبر کمال عقل عملی، که پیامبران از آن بهره مند بودند.
انسان های سالک صالح بر اثر صبر و یقین به مقام امامت می رسند: «و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون». صبر ملکه ی فاضله ی عقل عملی است و یقین ملکه ی فاضله ی عقل نظری. کسی که در بعد علم و عمل کامل باشد به مقام امامت می رسد. صبر از نظر روایات به حریت بر می گردد. انسان آزاده صابر است و همه فضایل به صبر بر می گردد، چون صبر اقسامی دارد: صبر بر طاعت، صبر هنگام مصیبت و صبر از معصیت. کسی که در اطاعت کوتاهی کرد یا دستش به گناه دراز شد یا در مصیبت جزع کرد، صابر نیست و به مقام منیع امامت نمی رسد و هم چنین کسی که در معارف الهی اهل شهود و اهل یقین نبود، به مقام امامت نمی رسد.
امام کسی است که در مسائل علمی به یقین و در مسایل عملی به فضیلت صبر رسیده باشد و اگر کسی به مقام شامخ امامت رسید، سمت و وظیفه ی ملکوتی او هدایت به امر است، هرجا خدا ائمه را می ستاید و معرفی می کند، می فرماید که کار آنها یعنی هدایت همانا همراه امر ماست: «و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا».
«یهدون» مطلق نیست. اگر «یهدون» مطلق بود شامل تبلیغ، ارشاد، دعوت و موعظه می شد، اما چون در کنار آن قید «بامرنا» است، معلوم می شود که منظور از آن هدایت خاص است. «امر» چنان که گذشت، به جنبه ی ملکوت هر شیء بر می گردد. امام کسی است که در صحابت امر ملکوتی هدایت باطن انسان ها را به عهده دارد و این هدایت باطن است، نه هدایت ظاهر. تبلیغ، نبوت و رسالت و بیان احکام برای مردم، ارائه طریق است. ولی امامت ایصال به مطلوب است. کسی که می رود و عده ای را به دنبال می برد امام است و آن که دستور می دهد که بروید، مبلغ است و ممکن است کسی هم نبی باشد و هم امام مانند ابراهیم خلیل.
از ذیل آیه ی مبارکه ی «و اذا ابتلی ابراهیم ربه» دو تلازم استفاده می شود: یک تلازم وجودی و دیگری تلازم عدمی. تلازم وجودی است است که فرمود: «و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما» یعنی چون خدای سبحان آن حضرت را با حقایقی آزمود و وی با توفیق الهی از عهده ی آن حقایق برآمد، خداوند او را امام کرد. این تلازم وجودی بین امامت و پیروزمندانه از عهده ی امتحانات بدر آمدن است. اما مفهومش تلازم عدمی است که اگر کسی مورد آزمایش های دشوار الهی قرار نگرفت، و یا اگر مورد آزمایش های صعب قرار گرفت، ولی درست از عهده ی امتحانات برنیامد، هرگز به مقام شامخ امامت نمی رسد. پس امام کسی است که از عهده ی امتحان های الهی بدر آید و اگر کسی در امتحانات پیروز نشد، هرگز امام نخواهد شد.
کسی که نیازمند به هدایت است، تا مهتدی نگردد امام نخواهد بود. کسی که محتاج به هدایت غیر نیست و به طور مستقیم از خدای سبحان فیض دریافت می کند، می تواند امام باشد. پس امام نه تنها معصوم است، بلکه محتاج غیر هم نیست. ارتباط مستقیمی که امامان معصوم با خدای سبحان دارند باعث شده است که آنها مهتدی به نفس و هادی دیگران باشند.
کینه ی عمر در بیان استاد صمدی آملی
منبع: کتاب شریف: شرح رساله ی انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه (صفحات 248 تا 251)
دومی (یعنی عمر) - علیه ما یستحق من الله- که در زمان حضور جناب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هیچ بویی از ولایت حضرت رسول نبرده بود، از همان ابتدا کینه ای عمیق نسبت به حضرت و دختر گرامی و علی و اولاد علی علیهم السلام داشت. بعد از وفات پیامبر اکرم این فرصت را پیدا کرد که زهر کینه ی خود را به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد کند. لذا بعد از پیامبر اکرم مسأله ی بیعت را مستمسکی برای خالی کردن حقد و کینه ی خود قرار داد و برای کشتن امیرالمومنین، همسر مطهر و فرزندان عزیزش به پشت در خانه آمد تا به طور کلی ریشه ی خاندان عصمت و طهارت را برکند و اثری از آن ها در مدینه باقی نگذارد، و بیعت گرفتن فقط بهانه ای بود تا او به انجام این نقشه ی شوم که از قبل آن را برنامه ریزی کرده بود، برسد.
به تعبیر شریف یکی از اوتاد که:
«اگر اولین و آخرین از اشقیا، ظالمین و جنایتکاران، اعم از فرعون ها، نمرودها، قارون ها، هیتلرها، صدام ها و دیگران را در یک جا جمع بفرمایید، همه ی آنها روی همدیگر، یک موی خباثت های این فرد مذکور نمی شوند؛ زیرا او می خواست کاری کند که باب نبوت، رسالت، خلافت، ولایت و امامت در خانه ی امیرالمومنین دفن شود و همه را یک جا بسوزاند تا دیگر در عالم خبری از قرآن، وحی، نبوت و امامت نباشد.»
لذا اگر کسی در دلش سر سوزنی به او، روی خوش نشان دهد و از باب دوستی، صلح و تسالم با او وارد شود، معلوم می شود که ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام در دلش ظهور نکرده است. اگر کسی می خواهد در قلبش متنعّم به ولایت امیر المومنین علیه السلام شود باید به همان مقداری که ظالم ثانی (علیه اللعنه و العذاب) نسبت به خاندان عصمت و ولایت کینه را در قلبش پرورید، بغض او را در دل داشته باشد و استجابت حاجات خود را با یک طریق خاصی نسبت به او بجوید، اگر چه باید مرتبه ی ظاهر را نیز رعایت کرد و باعث تفرقه و جدایی میان فرق گوناگون مسلمین نشد که به حسب ظاهر باید از هرچه موجب تزلزل و سستی وحدت مسلمین و طمع دشمنان و کافران و اقتدار آن ها بر تجاوز به حریم خاک، مال، ناموس، و آبروی مسلمین است، اجتناب کرد؛ اما این بدان معنی نیست که ما در محدوده ی ذهن و قلب خود خباثت ها و ظلم های آن ها را فراموش کرده و با گمان بر دوستی و محبت او نسبت به خاندان رسالت و ولایت، از عدالت خارج شویم.
حرفی را که اکنون ما در صدد بیان آنیم مطلب جدیدی نیست که برای برخی از غرض ورزان دنیوی سنگین آمده است. مگر نه این است که حضرت بی بی فاطمه زهرا سلام الله علیها در همان بستر بیماری، آن هنگامی که آن اشخاص (یعنی عمر و ابوبکر علیهما اللعنه و العذاب) به جهت ظاهرسازی برای عیادتش حاضر شدند از آن ها روی گرداند و حاضر به دیدن چهره ی منفورشان نشد؟ و مگر نه این است که آن منحرف در اصل، در آن هنگام که جناب رسول الله درخواست قلم و کاغذی کرد تا وصیتش را برای تعیین امامت و ولایت مکتوب نماید، امتناع کرد و به آن حضرت نسبت گزاف و هذیان گویی داد و موجب تألـّم و ناراحتی شدید حضرت شد؟ مگر نبود آن اجتماع شیطانی اش در پشت در سراسر نور ولایت و امامت و به آتش کشیدن خانه و ضرب تازیانه و سیلی بر یگانه دخت خاتم رسولان، معصومه ی عالمیان، همسر مکرّم امام متقّیان و مادر محترم دو سرور بهشتیان و به شهادت رساندن آن عصمه الله الکبری؟
به تعبیر شریف بعضی از بزرگان ما، مظلومیت جناب سید الشهدا علیه السلام در واقعه ی عشورا شاید به مقدار مظلومیت امام حسن علیه السلام در مدینه نرسد، و اگر مظلومیت آن دو بزرگوار را جمع کنیم به پای مظلومیت حضرت علی علیه السلام نمی رسد که از زمان ظهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تا بعد از وفات آن جناب و بعد از شهادت دختر گرامی اش، شاهد انحای ظلم، ستم و جنایت آن ها بود و به علم سرّالقدرش، بر تمامی جزئیات افکار پلید او (یعنی عمر علیه اللعنه) واقف بود اما هرگز دم بر نیاورد و سکوت کرد، و حتی در موارد متعدّدی به کمک رسانی و امداد رسانی او در امر حکومت داری پرداخت تا مبادا در حفظ و بقای دین نازنین اسلام خللی وارد شود، در حالی که تمامی این مدت به فرموده ی خود در خطبه ی شقشقیه، حضرتش خار در چشم داشت و استخوانی در گلو.
از این سیره ی عملی حضرت معلوم می شود که در مقام مشورت و نظرخواهی، انسان حق ندارد حتی بزرگ ترین دشمنانش را گمراه کند، که اگر حضرت امیر المومنین می خواست چنین کاری کند، در عرض یک روز آبروی نداشته ی دومی (علیه اللعنه) در پیش خلایق آن روز رفته و هیچ سرمایه ای برای بقای حکومتش نمی ماند که در روایات اهل سنت به کرّات وارد شده است که آن دومی (علیه اللعنه) می گفت: لولا علیّ لهلک عمر: اگر علی نبود عمر هلاک می شد.
در هیچ عصری قطب به ظاهر و باطن منقسم و متعدد نشد جز در عصر آن دومی (علیه اللعنه) که این سنّت سیّئه و کثیف بنا نهاده و اولین بدعت در دین پایه گذاری شد و این فتوای جعلی را صادر کرد که همگان باید با خلیفه ی ظاهری بیعت کنند، اگر چه او قایل به خلافت باطنی امیرالمومنین هم نبود و صرفاً برای این که دهان جمعی از جهّال را ببندد و مانع از قیام آن ها شود، خلافت باطنی حضرت علی علیه السلام را به زبان ها انداخت. تا جایی که این اعتقاد هنوز هم در میان گروهی، باقی و برقرار است و عده ای امام علی علیه السلام را به عنوان خلیفه ی باطنی مسلمین و ابوبکر، عمر و عثمان (علیهم اللعنه و العذاب) را به عنوان خلیفه ی ظاهری مسلمین می دانند و یا این که حضرت را به عنوان خلیفه ی چهارم معرفی می کنند.
اما بر اساس فرمایشی که حضرت استاد علامه (حسن زاده ی آملی روحی فداه) در باب سوم رساله ی انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه و نکته ی 26 کتاب هزار و یک نکته بیان کرده اند، خلافت ظاهری و باطنی اختصاص به حضرت امیر المومنین علیه السلام دارد و احدی در این امر با ایشان شریک نیست.
نماز، بالاترین وقت ملاقات و استحضار و حضور در محضر خدا است... نماز برای خضوع و خشوع جعل شده است با همه مراتب خضوع و خشوع.
نماز، جامی است از اَلَذّ لذایذ [لذّت بخش ترین لذتها] که چنین خمری خوشگوار در عالمِ وجود نیست!
نماز، اعظم مظاهر عبودیّت است که در آن، توجه به حقّ می شود.
تمام لذتها روحی است؛ و آن چه از لذات که در طیب [عطر] و یا از راه نساء به صورت حلال تکوینا ً مطلوب است، بیش از آن و به مراتب بالاتر، در نماز است.
قُرب، مراتبی دارد و بالاترین آنها لقاء است. و هر مرتبه از مراتب قُرب را مقرّبی است که بالاترین آنها نماز است.
نماز، عروج مؤمن است و عروج، مستلزم قرب و لقاء است... مؤمن بعد از لقای او، نه تنها به سراغ حبشیّه [زن زشت، کنایه از غیر خدا] نخواهد رفت، که خیال او را هم نخواهد کرد.
اگر بدانیم اصلاح امور انسان به اصلاح عبادت، و در رأس آنها نماز است، که به واسطه خضوع و خشوع و آن هم به اِعراض از لَغو محقّق می شود، کار تمام است!
شاید حکمت تکرار نماز – علاوه بر تثبیت – سیر باشد؛ به این نحو که هر نمازی از نماز قبلی بهتر، و نماز قبلی زمینه ساز نماز بعدی باشد.
قیام بنده در نماز، اظهار عبودیّت و سکون است، و این که هیچ حرکتی از خود ندارد؛ و سجود غایت خضوع است.
اصلاح نماز، مستلزم اصلاح ظاهر و باطن و دوری از منکرات ظاهریّه و باطنیّه است. و از راههای اصلاح نماز، توسل جدی در حال شروع به نماز به حضرت ولی عصر (عج) است.
گوی سبقت را نماز شب خوانها ربودند مخفیانه!
از آیِه شریفه (اِنَّ الصَّلاةَ تَنهَی عَن الفَحشآءِ وَالمُنکَرِ [عنکبوت:45] نماز، انسان را از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد.) استفاده می شود که (لا صَلاةَ لِمَن لایَنتَناهی عَن الفَحشاءِ وَالمُنکَر: کسی که از کارهای زشت و ناپسند خودداری نمی کند، واقعاً نمازش نماز نیست!)
این احساس لذت در نماز، یک سری مقدمات خارج از نماز دارد، و یک سری مقدمات در خود نماز. آن چه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که: انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند. و معصیت، روح را مکدّر می کند و نورانیّت دل را می برد. و در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمی دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند.
یکی از عوامل حضور قلب این است که: در تمام بیست و چهار ساعت، باید حواسّ (باصره، سامعه و...) خود را کنترل کنیم؛ زیرا برای تحصیل حضور قلب، باید مقدماتی را فراهم کرد! باید در طول روز، گوش، چشم و هم چنین سایر اعضا و جوارح خود را کنترل کنیم!
همین نماز را که ما با تهدید به چوب و تازیانه و عقوبت جهنمی شدن در صورت ترک آن، انجام می دهیم، آقایان [اولیاء] می فرمایند: از همه چیز، لذیذتر است!
همین امور ساده و آشکار مثل نماز، بعضی را بر سماوات می رساند، و برای عده ای هیچ خبری نیست! برای بعضی اعلی علّیّین است، و برای بعضی هیچ معلوم نیست که آیا این معجون، شور است و یا شیرین!
سجده، غایت خضوع است؛ یعنی ما هیچ و در پیش تو خاک هستیم.
از بیانات عالیه در فضیلت نماز در مرتبه عُلیا، کلام معروف از معصوم (علیهم السلام) است: (الصَّلاةُ مِعراجُ المُؤمِن: نماز، معراج مؤمن است.) برای کسانی که یقین به صدق این بیان نمایند و ادامه دهند طلب این مقام عالی را ...
اگر کسی با وجود این همه مشوِّقات از قرآن و اخبار برای سیر و کمال، از آنها بهره مند نشود، در عقل او خلل است... نماز خواندن برای اهلش مانند حلواخوردن است؛ لذا از نماز خواندن، خسته نمی شوند.
معیار اصلی، نماز است. این نماز، بالاترین ذکر است، شیرین ترین ذکر است، برترین چیز است... همه چیز تابع نماز است؛ باید سعی کنیم این نماز را حسابی درستش کنیم... وقتی نماز درست شد، با حال گشت، انسان آدم شده است. بالاخره محک، نماز است!
وقتی بنده از پیشگاه مقدس حضرت حقّ باز می گردد، اولین چیزی را که سوغات می آورد، سلام از ناحیه او است. در دعای مسجد کوفه آمده است: (اَللهُمَّ اَنتَ السَّلامُ، وَ مِنکَ السَّلامُ، وَ اِلیکَ یَرجِعُ، وَیَعُودُ السُّلامُ، حَیِّنا رَبَّنا مِنکَ السَّلام: خداوندا، تو خود سلامی و سلام از ناحیه تو است و به سوی تو باز می گردد. پروردگارا، ما را به سلام از ناحیه خود تحیّت گوی!)
چه قدر تناسب دارد تکبیر برای ورود به نماز، و تسلیم برای خروج از آن! ... در تکبیر، اکبر مناسب است... یعنی تمام امور دنیا و همه بزرگها را کنار بگذارید، چون خداوند متعال اکبر است... نمازگزار، با تکبیر، در حرم الهی وارد می شود؛ ولی ما چه می دانیم که اینها یعنی چه! در روایت است که:(لَو عَلِمَ المُصَلِّی مایَغشاهُ مِن جَلالِِ الله، لَمَا انفَتَل عَن صَلاتِه: اگر نمازگزار می دانست که از جلال الهی چه چیزهایی او را فرا گرفته است، هرگز از نماز روی برنمی گرداند!)
ذکر خدا در حال نماز، بهترین ذکر است؛ چون نماز به منزله کعبه است؛ و نمازگزار در کعبه و حرم امن الهی داخل شده و بنا گذاشته است که از باب تکبیر، داخل و از باب تسلیم، خارج شود.
در جایی دارد که: خدا منّت گذاشته که امر فرموده است مخلوق، با خالق خود خلوت کند و این منافاتی ندارد که در مرآی مردم باشد. کانّه وقتی بنده با خدا خلوت می کند، خالق هم با او خلوت کرده است!
در روایات هست که وقتی حضرت بقیه الله (سلام الله علیه) ظهور میکند عقل مردم کامل میشود «وضع الله یده علی رئوس العباد» به برکت خود حضرت ذات اقدس الهی دست حضرت را یا دست بی دستی خودش را روی سر مردم آن جامعه میکشد عقل مردم میآید بالا.
الآن ما که در ایران هفتاد میلیون به سر میبریم یک صدم مردم دنیاییم الآن در دنیا هفت میلیارد بشر زندگی میکند، ما یک صدم هستیم؛ تازه همه ما صالح بشویم یک صدم، مگر با یک صدم جهان اصلاح میشود؟
الآن آنچه که جهان را میتواند منتظر ظهور حضرت کند، عقلانی بودن مردم است که عقل مردم که کامل شد در چنین فضایی 313 صحابی و شاگرد مثل امام برای حضرت(سلام الله علیه) فراهم میشود. حالا حضرت با 313 شاگردی مثل امام (خمینی) و عاقل شدن جامعه، اصلاح شدن چنین جامعهای دیگر دشوار نیست. اگر جامعه عقلانی شد و 313 امام در خدمت ولی عصر(ارواحناه فداه) بودند، خب اصلاحش سخت نیست، مگر حضرت با کشتن جامعه را اصلاح میکند یا با ارشاد جامعه را اصلاح میکند؟
منبع کتاب شریف نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور
تالیف حضرت علامه حسن زاده آملی
شایسته است که برخى از اصطلاحات متوغلین در توحید و ارباب ذوق و عرفان و اهل ایمان و ایقان را براى زیادت بصیرت دیگران و آشنایى آنان عنوان کنیم:
انسان مرد کامل است نه صورت انسانیه، و در حدیث قدسى آمده است: «الانسان سرى و أنا سره».
پیر مغان امیرالمؤ منین على (علیه السلام) است.
بزم مجلس خاص اهل حق است.
تجلى نور مکاشفه است که بر دل عارف سالک متجلى شود.
ترسا و ترسابچه مرد روحانى که از صفات ذمیمه نفس پاک است.
خرابات مقام فنا و خراباتى اهل فنا را گویند.
خال کنایه از وحدت ذات مطلقه است.
خط عبارت از ظهور تعلق ارواح به اجسام است.
خمار و باده فروش پیران کامل و مرشدان واصل را گویند.
دیر مغان کنایه از مجلس عرفا و اولیاست.
رند اشاره به اولیاء و عرفا است که وجود ایشان از غبار کدورات بشریت صافى و پاک گشته است.
ساقى کنایه از فیاض مطلق است، و در بعضى مواضع مراد از ساقى کوثر است.
ساغر و صراحى مراد دل عارف است و آن را خمخانه و میخانه و میکده نیز گویند.
شاهد کنایه از معشوق است.
شراب کنایه از سکر محبت و جذبه حق است.
عشق کنایه از مقام ولایت مطلقه علویات عارفى است.
غمزه و کنار و بوسه کنایه از فیوضات و جذبات قلبى است.
قلندر کنایه از صاحب مقام اطلاق است حتى از قید اطلاق.
کلیسا و کنشت کنایه از عالم معنى و شهود است.
مشاهده و مکاشفه و محاضره حضور قلب انسانست.
توضیح آن که در عبارات سلاک الى الله تعالى نظماً و نثراً کلماتى از قبیل وجود و موجود و واجب الوجود بذاته و تجلى و عشق و عاشق و معشوق و ساقى و جام و شراب و خمر و سکر و اشباه و نظائر آنها دیده مى شود که دسته اى از آنها را مأخذ قرآنى و روائى است، و دسته دیگر بر اصطلاحات خاص این فریق است، همچنانکه ادیب و فقیه و اصولى و متکلم و محدث و قارى و غیرهم را اصطلاحاتى است و این اصطلاحات محض قراردادى هر طایفه راست که بر آن اصطلاح نه آیتى دارند و نه روایتى و نه لزومى به داشتن آنست...
ولایت محبی و ولایت محبوبی
منبع: کتاب شرح انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه- استاد داود صمدی آملی
ولایت قرب به حق است، و هرچه این قرب قوی تر باشد، ولایت ولیّ هم قوی تر خواهد بود. این ولایت گاه در ولی ای است که محبّ حق است و گاه در ولی ای است که محبوب حق است.
در صحف عرفانی، نفوس ناطقه ی انسان ها را به دو صورت نفوس مکتفی و نفوس مستکفی تبیین می فرمایند. نفوس مکتفی عبارت از نفوسی هستند که هرگز نیازمند به تحصیل علوم و معارف نیستند، بلکه هر علمی را که بخواهند، به محض اراده کردن، آن را دارایند. این نفوس زمین هایی هستند که دائماً چشمه ای جوشان از آب علم را در جان خود دارند و هر وقت اراده کنند سرزمین وجودشان از آب زلال قلب شان بهره مند است. اراضی این نفوس برای بارور شدن نیازی به جویبارها و آبراه های خارجی ندارد، بلکه در اصطلاح خودکفایند و هرگونه نیازمندی و احتیاج شان به خارج از خود متنفی است و هرچه را که می خواهند از درون خود می یابند که اذا شاء ان علموا علموا که نفوس انبیاء و ائمه علیهم السلام از این قسم است.
در مقابل نفوس مکتفی، نفوس مستکفی هستند که برای ادراک علوم و معارف نیازمند به تحصیل هستند و به صرف اراده کردن،مطلوب خود را دارا نمی شوند، بلکه باید به راه افتاده و زحمت کشیده و آنچه را که می خواهند کسب کنند. این نفوس زمین هایی هستند که برای رفع تشنگی نیازمند به آب های بیرونی، اعم از نهرها، جوی ها، چشمه ها و باران ها هستند. لذا تفکر کردن، لازمه نفوس مستکفی است نه نفوس مکتفی. آن که دارای نفس مکتفی است برای ادراک حقایق عالم نیازی به تفکر ندارد.
صاحبان نفوس مستکفی چون در راه حق اند و در قوس صعود قدم می گیرند محب حق اند. لذا ولایتی که آنان را تحت پوشش قرار می دهد ولایت کسبی محبی است. ایشان تا هنگامی که خود را محب حق و حق را محبوب خود و رابطه ی حبی میان خود و حضرت حق می بینند تثلیثی اند که این مرتبه ای از شرک، ادنی از شرک ثنویت است، وقتی قوی تر شدند و جلوتر آمدند شاید دیگر حبّ خود را نبینند و فقط عبدی ذلیل را در برابر پروردگاری جلیل مشاهده کنند. در این جا هم هنوز در شرک ثنویت مقیم هستند و هنوز موحد تام نگشته اند، زیرا شرک آنچنان ظریف و خفی است که چه بسا حتی دامن ولی الهی را نیز بگیرد که البته آن شرک به حکم متعارفی که در کتب فقهی مطرح است نیست. موحد حقیقی آن کس است که به مقام فنا رسیده و نه خود را می بیند و نه حبّی میان خود و خدای خود.
صاحبان نفوس مکتفی (اعم از انبیاء و ائمه علیهم السلام) علاوه بر این که موحد حقیقی هستند محبوب حق اند و ولایتشان ولایت عطائیه ی محبوبی است. ولی محبوبی، ذاتاً صفتاً و فعلاً فانی فی الله است. او قائم و متخلق به تمامی اسما و صفات حسنای الهی است. صاحب نفس مکتفی چون از ولایت عطائیه و نه ولایت کسبیه برخوردار است، قبل از هرگونه مجاهده ای جذب تام به حضرت الهیه است. برخلاف نفس مستکفی که برای کسب کردن ولایت محبّی بایست مجاهده و ریاضت نفسانی را مقدمه ی قرب و حبّ خود به حضرت حق قرار دهد. بر این اساس، ولایت محبّی در تحت سیطره ی ولایت محبوبی و مقهور آن است.
ولایت محبوبی با تمام سءن و مکانتی که دارد، خود دارای مراتب شدت و ضعف است و ائمه ی معصومین علیهم السلام در بالاترین قله ی مراتب آن سکونت و مأوا دارند. ولایت محبوبی ائمه ی اطهار علیهم السلام قبله ی کل همه والیان محبوب است. تمامی اشراقات و بارقه هایی که برای انبیا و پیامبران پیشین حاصل شده است از ناحیه ی ولایت محبوبی ائمه اطهار است.
انواع موسیقی و تفاوت غزل با ترانه از نگاه آیتالله جوادی آملی
این مفسر بزرگ قرآن در پاسخ به این سئوال که به نظر شما، موسیقیهای متداول چه تأثیری بر روان آدمی میگذارد؟ مرقوم داشتند:
«ابن سینا (رحمهالله) در نمط نهم اشارات و تنبیهات مینویسد: گاهی عارف به «نغمه رخم»، یعنی آهنگ ملایم نیاز دارد تا او را متّعظ کند. در درس مرحوم الهی قمشهای(قدسسرّه)، وقتی به این قسمت از شرح اشارات رسیدیم (سه نفر در آن درس حاضر بودیم)، پس از درس، از استاد اجازه گرفتیم تا جناب آقای ربّانی خراسانی که از علمای بزرگ تهران بود (یکی از آن سه نفر)، هر شب پس از درس، یکی از غزلهای استاد را برای ما بخوانند که ایشان هم اجازه دادند.
گاه مناجات، یک جوان را اداره میکند. گاه نیز یک غزل یا قصیده، کمبودهای درونی او را ترمیم میکند؛ امّا لذت غزل هرگز در ترانه یافت نمیشود. ترانه لذتی کاذب ایجاد میکند؛ اما غزل شهدی است که لذت صادق را به همراه دارد و تا پایان عمر با انسان همراه است. غزلهای حافظ و سعدی چنین است.
به هر حال، اگر کسی خود را با ترانه سرگرم کند، در سنین بالاتر، خود متوجه میشود که با ذائقه او هماهنگ نیست، در حالی که انسان با مناجات و غزل انس دیگری دارد. غزل حافظ همیشه میماند و هرچه سن بالاتر برود، انسان با آن بیشتر مأنوس میشود.
همه میدانیم که آهنگهای طربانگیز، خوی حیوانی را در ما زنده میکند. آهنگهایی که فرشتهمَنِشی را در آدم احیا میکند، به انسان سبکباری میدهد و بشر را از شهوت و غضب دور میکند نیز میشناسیم. به آهنگهای مشکوک گوش نمیدهیم.
موسیقی بر سه قسم است:
1. موسیقیهایی که حالتی روحانی در انسان ایجاد میکند که اشکال ندارد.
2. موسیقیهایی که به مجالس لهو و لعب اختصاص دارد و شهوت را تحریک میکند که این دسته نامشروع است.
3. دستهای از موسیقیها هم مشکوک است، پس با داشتن راه صحیح، دیگر به دنبال مشکوک نمیرویم.
خواندن غزلها و مناجاتها با صدای خوب، خصیصه ما ایرانیان است. ما ایرانیان به آواز بیش از نواختن علاقه داریم که بسیار خوب است و بیش از آن هم نیاز نیست.
در فرهنگ شیعی ما، مستحب است کسی که اذان میگوید، «صیّت»، یعنی خوش صوت باشد تا نیاز قوه سامعه تأمین شود. اشعار خوبی وجود دارد که اگر با صدای خوش خوانده شود، این نیاز انسان را تأمین میکند. از طرفی، اشعاری که در اثر پیمودن این راه فرا گرفته، همه عمر برای او میماند و هرچه سن بالاتر میرود، بهره او از این اشعار بیشتر میشود».