خطاب به آنان که با ترور شخصیت می خواهند منطق حق را خاموش کنند:
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نکاهد
دار دار حقیقت است، دار واقعیت است، نام حقیقت هستی ها حق است، با این گونه چربک ها نور خدا را نمی شود خاموش کرد:«یریدون أن یطفئوا نور الله بافواههم و یأبی الله الا أن یتم نوره و لو کره الکافرون»
کی شود دریا ز پوز سگ نجس کی شود خورشید از پف منطمس
امکان ندارد که باطل ریشه بدواند و پایدار بماند : ( و قل جاء الحق و زهق الباطل إن الباطل کان زهوقاً)
نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی بر رست و بر دوید بر او بر به روز بیست
پرسید از چنار که تو چند روزه ای گفتـا چنـار سـال فزون دارم از دویســت
گفتا که من گذشته ام از تو به بیست روز با من بگـو تو را سبب کاهلـی ز چیـست
با او چنار باز چنین گفت کای کدو امروز با تو أم سر پیکار و حرب نیست
فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان آن گه شود پدید که نامرد و مرد کیست
خلقت ما بر اساس علم و عقل و منطق و عدل و حقّ و حساب استوار است؛ همان گونه که حجّت حقّ امام هشتم ما علیّ بن موسی الرضا علیه السلام فرموده است:«قامت السماوات و الارض بالحجّه». حجّت دلیل و برهان است، آسمانها و زمین به برهان و حجّت برقرارند. در هیچ عالمی از عوالم و هیچ موطنی از مواطن، گفتاری و کرداری بدون حجّت و دلیل، انسجام نمی یابد و انجام پذیر نیست؛ و به فرموده جناب رسول الله صلی الله علیه و اله : «بالعدل قامت السموات و الارض». نظام هستی، گردش این همه اجرام علوی و کهکشان ها و آفریده ها که
زمین در زیر این نه چرخ مینا چو خشخاشی بود بر روی دریا
به عدل و حجّت قائم اند و در کارند؛ به گونه ای که (و ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطور) درست در عالم و آدم اندیشه کن، ببین به قدر یک میکرون خلاف و انحراف در خلقت می توانی بیابی؟
از صفـــاى گل روى تو هر آن کس برخورد بَـــــــرکَند دل ز حریم و نکُند رو به "صفا"
طاق ابروى تو محراب دل و جان من است مــــــن کجا و تو کجا؟ زاهد و محراب کجا؟
ملحد و عارف و درویش و خراباتى و مست همـــه در امــــرِ تو هستند و تو فرمانفرما
خرقــه صوفى و جام مى و شمشیر جهاد قبلهگاهى تو و این جمله، همه قبله نما
رَسَـــم آیا به وصـــــال تو که در جان منى؟ هجر روى تو که در جان منى، نیست روا
ما همه موج و تو دریاى جمالى اى دوست مــــــوج دریاست، عجب آنکه نباشد دریا

دعا کلید عطا و وسیله قرب الی الله تعالی و مخ عبادت و حیات روح و روح حیات است. دعا کوبه باب رحمت رحیمیه و سبب فتوح برکات شرح صدر و نور و ضیای سر است. دعا سیر شهودی وکشف وجودی اهل کمال و تنها رابطه انسان با خدای متعال است
علامه حسن زاده آملی
یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ یا مَنْ یُعْطِى الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ یا مَنْ یُعْطى مَنْ سَئَلَهُ یا
مَنْ یُعْطى مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً اَعْطِنى بِمَسْئَلَتى اِیّاکَ جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَجَمیعَ
خَیْرِ الاْخِرَةِ وَاصْرِفْ عَنّى بِمَسْئَلَتى اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَشَرِّ الاْخِرَةِ فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ وَزِدْنى
مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ یا ذَاالنَّعْماَّءِ وَالْجُودِ یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتى عَلَى النّارِ.
دل را ز علی اگر بگیرم، چه کنم!؟
بی یاد علی اگر بمیرم، چه کنم!؟
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان علی اگر نگیرم، چه کنم!؟
اللهم عجل لولیک فرج
دست آن شیخ ببوسید که تکفیرم کرد
محتسب را بنوازید که زنجیرم کرد
معتکف گشتم از این پس بدر پیر مغان که بیک جرعه می از هر دو جهان سیرم کرد
آب کوثر نخورم منّت رضوان نبــرم پرتو روی تو ای دوست جهانگیرم کرد
دل درویش بدست آر که از سرّ الست پرده برداشتــه آگــاه ز تقدیـــرم کرد
پیر میخانه بنازم که بسر پنجه خویش فانیم کرده عدم کرده و تسخیرم کرد
خادم درگه پیرم که ز دلجویی خود
غافل از خویش نمود و زبر و زیرم کرد
قحطی خداپرستی است مردم از بی ایمانی در رنج و عذاب اند در دکان بشریت دو سیر معرفت پیدا نمی شود در بوتیک های مردانه غیرت زنانه می فروشند مرگها قسطی شده است با ید اهسته اهسته بمیری زیرا کوپن شهادت اعلام نمی شود کالای گناه علامت استاندارد جهانی دارد بازار چشم چرانی شلوغ است تو در این اشفته بازار چه کالایی داری ؟!
چند سال است که بعد از جنگ خشکسالی شده است و اصلا زمستان نداریم دیگر حال خواندن دعای ندبه را نداریم چرا که همیشه مشغول نگاه کردن این فوتبال و آن سریال هستیم همه زیر آسمان شهر را می شناسند همه خشایار مستوفی را می شناسند همه دیوید بکام را می شناسند اما قهرمان را کسی به خاطر نمی آورد این روزها با خط سریع السیر بی تقوایی سریع به مقصد می رسی بیمارستان امر به معروف ضعیف است و خیابان امر به منکر شلوغ ! اتوبان بلاتکلیفی یک طرفه است و در ادارات باید از خط ویژه پارتی عبور کرد و گرنه در ترافیک ناآشنایی می مانی ؟غیبت واجب شده و تهمت مستحب ؟!درختهای رِبا خوب میوه می دهند تابلوهای خداپرستی رنگ پریده اند .تو در این آشفته بازار چه کالایی داری ؟؟
غربت در اینجا بیداد می کند و حضرت ولی عصر از همه غریبتر است، دجالیون مردم را غیر مستقیم دعوت به حرام می کنند و کتابشان تبلیغات روی دیوار ها شده است . خوش تیپی حرف اول را می زند ! باسوادها بی مدرک اند و با مدرک ها بی سواد ؟! خواستند شهرمان سبز باشد سبز است ولی از نوع لجنی ؟ آسمان شهرمان دیگر رنگین کمان ندارد جنگلهای انبوه گناهان هر روز بیشتر سر به فلک می کشند و در این جا دلسوزی معنا ندارد همه در های دل قفل اند و هیچ کلید سازی نیست که کلید اینها را بسازد ؟!بعضی ها به اسم تمدن به گردنشان زنگوله می اندازند و افتخار می کنند که بچه هایشان می توانند پیتزا و همبرگر را درست تلفظ کنند آنهایی که تمام وقت شان را صرف این فوتبال و آن فوتبال می کنند و برای سیلی خوردن فلان هنر پیشه گریه می کنند و برای گل خوردن فلان تیم بر سر خود می زنند دیگر وقت ندارند زیارت عاشورا بخوانند و به سیلی خوردن حضرت فاطمه فکر کنند و خون دلهای علی (علیه السلام) را بشناسند آنها می خواهند عشق را در فیلم های هندی یاد بگیرند نه از زینب و امام حسین ویارانش آنها شجاعت را در فیلم های آمریکایی می بینند نه در عملیات چریکی شهید چمران ای کاش شهدا را فراموش نمی کردیم و ای کاش صدای طنین شهید آوینی را با صدای مایکل جکسون عوض نمی کردیم چه خوب گفت آنکه گفت : (( گل محمدی باش تا محتاج ادکلن فرانسوی نشوی ))
گیاهی تازه سر از خاک بر می آورد. کودکی برای نخستین بار دریا را می بیند. نهالی باران را تجربه می کند.صدایی در کوه می پیچد. نگاهی شالوده ای را به هم می ریزد. آوازی فضا را دگرگون می کند. در لبخندی دلی تسخیر می شود. غنچه ای تازه شکفته، محبت نور را می فهمد. پرنده بی هیچ تجربه ای مقصدش را می داند. عظمت عشق در لمسی معنا می گیرد. گریه پشت خنده می آید. خنده پشت گریه می آید.زمین در جذبه ای به سر می برد... خدا را نمی بینید؟

نقش بر زمین شدند،
و به وجه الله نظرکردند و به آسمان پرکشیدند.
یادت هست پیرمان چه گفت :
من به خال لب ات ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
وقتی لایق شهادت شده باشی معبود و محبوب خود صدای ات می زند.
مگر نه که فرموده است :
من طلبنی وجدنی،
من وجدنی عشقنی،
من عشقنی عشقته،
من عشقته قتلته
،....
آری عزیزان شرط شهادت لیاقت است
آن گاه خدا از میان بندگان اش بهترین را برمی گزیند
و از دروازه بهشت برین اش بندگانی را اجازه عبور می دهد
که لیاقت لازم پیدا کرده اند
والا خیلی ها منتظر شهادت بودند و آن جا صف بسته بودند.
...ازرحمت خداناامیدنباشیدکه
هرگزجزکافران هیچکس از رحمت
خداناامیدنیست
سورهمبارکه یوسف87
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم.
آزاده باش و دلداده باش ، فرزانه باش و جان باخته باش ، با همه باش و بی همه باش ، آشنای همه باش و بیگانه باش ، حاضر و شاهد باش و ناظر و غائب باش ، در جمع باش و با احدی مباش ، دلسوز خلق خدا باش و در عین حال از آنان ترس داشته باش که وسواس خناس فراوانند که در ظاهر منتظر مولایند و اشک تمساح می ریزند ولی به وقتش دجّالی و سامری گوساله پرستند .
از فرمایشات حضرت علامه حسن زاده آملی (روحی فداه)
خدا همیشه منتظر است. منتظر من و تو، تا از پس کوره راه زندگی عبور کنیم و او را به یاد آوریم. او منتظر است تا عاشقانه ما را در آغوش کشد. وه که چه لحظه زیبایی است، آنگاه که ما را به دامان خود می خواند. ای دوست! بدانیم که او سالیانی است منتظر است و باز هم منتظر خواهد بود و این معنای همان است که خود فرموده:
ان ربک لبالمرصاد
(سوره فجر - آیه ۱۲)
پس بیا تا از میان برخیزیم