آیتالله سید علی قاضی طباطبایی وی را شیعه دانسته و گفتهاست: محییالدّین از کاملین است، و در «فتوحات» او شواهد و ادلّهای فراوان است که او شیعه بوده است؛ و مطالبی که مناقض با اصول مسلّمه? اهل سنّت است بسیار است کسی در معارف عرفانی بالاتر از او نیامده و نخواهد آمد.
آیت اللّه حسنزاده آملی:در هر عصری، اوحدی از علما قادر به فهم و تدریس فصوص و فتوحات است.
استاد مطهّری در جایی از آثار خود در خصوص عظمت این کتاب نوشته است: فصوصالحکم دقیقترین و عمیقترین متن عرفانی است، شروح زیادی بر آن نوشته شده است. در هر عصری شاید دو سه نفر بیشتر پیدا نشده باشند که قادر به فهم این متن عمیق باشند.شرح کردن کتابهای محییالدین ابن عربی کار هر کسی نیست.
استاد شهید که از ابن عربی با عنوان «اعجوبه عجیب روزگار» یاد می کند، معتقد است محی الدین، عرفان را وارد مرحله جدیدی کرد و به صورت یک علم و مکتب درآورد و به نهایت تکامل خود رساند. به همین دلیل، او را پدر عرفان نظری اسلامی می داند و این گونه می نویسد: «تمام این عُرفایی که در میان ملل اسلامی سراغ داریم و از جمله عرفای ایرانی و فارسی زبان که داریم، مهم ترینشان از قرن هفتم بوده و تمامی اینها شاگردان مکتب محی الدین هستند.» ایشان مولوی بلخی، حافظ، جامی و بزرگانی دیگر را شاگرد مکتب او می داند.
استاد سیدجلال الدین آشتیانی مینویسد:هانری کربن معتقد بود که هر عارفی باید شیعه باشد، به دلیل این که پایه و اساس ولایت درکلمات اهل بیت است و علی (ع) به تصریح محققان، سرالانبیاء والاولیاء است. و مطابق احادیث عترت که عامه و خاصه ازخاتم الانبیاء والاولیاء نقل کردهاند، یکی از اقطاب وجود درهر عصری از اعصار، تا ظهور قیامت، بر سبیل تجدد افراد، دارای مقام ختمیت و خاتم ولایت خاصه یا مطلقه محمدیهاند و خاتم کمال ولایت مهدی موعود(ع) است، که به تصریح روایات، وجود او، از شرایط ساعت وقیامت است وبه تصریح حضرت ختمی مرتب : «ان الله خلیفه ... یملأ الارض قسطاً و عدلا...»
قاضی نورالله شوشتری میگوید:چون در شام تقیه شدید بود و کسی جرأت دم زدن از تشیع را نداشت، لهذا شیخ اکبر مجبور بوده است که ولای خود را کتمان نماید و در کتب خود بر طریق عامه سیر نماید.این قاضی شهید هم در اثبات تشیع ابن عربی کوشیده است. در کتاب «مجالس المومنین» خود درباره تقیه او؛ از سیدمحمد نوربخش نقل کرده است که: «شیخ محییالدین در اخفای محبت علی مرتضی(ع) معذور است؛ زیرا مملکت او جای متعصبان بوده و شیخ را، دشمنان بسیار بودند که قصد قتل وی را داشتند. درباره معاویه، یزید و بنیامیه به وفق همان اعتقاد که اهل شام داشتند و به همان عبارات و القاب که ایشان نام میبردهاند، سخن گفته تا از شر ایشان ایمن باشد و برای دفع مضرت، چنین اظهار کردن جایز است.»
ملامحمد تقی مجلسی (مجلسی اول) در پاسخ به انتقاد ملامحمد طاهر قمی مینویسد: در زمان محیی الدین در مصر، تقیه شدیدی، چون زمانی بود که خلفای بنیعباس بر اسماعیلیه غلبه نمودند و زیاده از صد هزار شیعه را به قتل رسانیدند. در چنین زمانی اگر شما و ما بودیم، زیاده از این تقیه میکردیم. قطع نظر از آنکه، هیچکس این جماعت را مقتدا نمیدانند. سخنان خوب ایشان را خوب میدانند «الحکمة ضالة المومن» مقتدا و پیشوای خواص و عوام، ائمه هدی را میدانند. آثار تشیع از فتوحات او ظاهر است و در رساله انشاءالدوایر تصریحات فرموده بر حقیقت مذهب شیعه، و حدیث «ستفترق امتی» را شرح کرده و مذهب حق را مذهب ائمه اثنیعشر گفته، و شرح این معنی در چند دایره کرده است و شرح مکاشفات خود کرده که در عالم مکاشفه دیدم که اسامی ائمه معصومین علیهمالسلام بر هر یک از حضایر قدس، مکتوب بود. و اگر به واسطه تقیه مدح اشقیا کرده باشد، دور نیست.از صدر اسلام تا قرون هشتم و نهم هجری قمری، بردن نام علی(ع) و پیروی کردن از خاندان علوی، جرم محسوب میشده و شیعیان خاندان علی(ع) را رافضی (خارج از دین) میشمردند. در چنین زمانهای، تقیه رویهای مناسب بود، که پیروان مولا علیهالسلام را از آسیب دور میساخت.
علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی مینویسد: محییالدین عربی، بدون شک در ابتدای امر خود سنی مذهب بوده، زیرا در حکومت سنی و شهر سنی و خاندان سنی آیین، نشو و نما یافته. مدرسه و مکتبش، سنی بوده و کتابخانه و کتابهایش، مملو از کتب عامه بوده، حتی یک جلد کتاب شیعه در تمام شهر، یافت نمیشده است. ولی چون روز به روز در راه سیر و تعالی قدم زد و با دیده انصاف و قلب پاک، به جهان شریعت نگریست، کمکم بالشهود و الوجدان حقایق را دریافت و پرده تعصب و حمیت جاهلی را درید و از مخلصین موحدین و از فدویین شیعیان در محبت به امیرالموءمنین(ع) شد. غایةالامر، اسم شیعه و ابراز بغض و عداوت با خلفای غاصب برای او در آن زمان، محال بود.عارف کبیر سیدهاشم حداد، کراراً این عبارت «فتوحات» در باب 366 را میخواندند و از یکایک فقراتش را دلیل بر صحت طریقت شیخ، میآوردند. وی سپس میافزاید: این عبارت شیخ محیی الدین را، بسیاری از اعلام شیعه، دلیل بر تشیع وی گرفتهاند، زیرا عین معتقدات شیعه است. «در میان عامه، کسی که ابداً به قیاس عمل نکند، یافت نمیشود... حضرت آقا حاج سیدهاشم حداد نیز این جمله محییالدین را تمجید مینمودند که میگوید: و اما القیاس فلا اقول به و لا اقلد فیه جملة واحدة، یعنی: و اما قیاس، پس من بر طبق آن رأی نمیدهم و یکسره و به طور کلی در این مسأله، تقلید نمیکنم.»
وی سپس مینویسد: «ما خوانندگان عزیز بخصوص طلاب را به مطالعه یک باب (باب 318فتوحات مکیه) دعوت میکنیم. زیرا مطالب بسیار مفیدی طبق آراء شیعه و مکتب جعفری در عدم صحت عمل به رأی دارد».
«اشاره کرده است محییالدین در فص هارونی به حدیث منزلت و در فتوحات گفته است: مابین فلک هشتم و نهم قصری است، که دوازده برج دارد، بر مثال وجود پیغمبراکرم (ص) و ائمه اثناعشر صلواتالله علیهم.»
ادامه مطلب
/ آیة الله جوادى آملى
جناب ابن سینا در علم اخلاق کتابهایى نگاشت. او بسیار مؤدب و بزرگوار بود و آثار عظمت و ادب در نوع نوشتارهاى او کاملا به چشم مىخورد. از همین رو عارف نامدار «ابو سعید ابوالخیر» از او مىخواهد تا رسالهاى در زمینه تهذیب و تزکیه نفس، براى وى بنگارد. مرحوم بوعلى نیز رساله سودمند کوتاهى براى جناب ابوسعید ابوالخیر مىنگارد.
مرحوم شیخ رئیس رسالههاى فراوانى در بحث اخلاق دارد چنانکه رسالههاى متعددى در مسئله «عهد» دارد و اخلاق نویسى غیر از تعهد اخلاقى است. تعهد اخلاقى هم ابتدا، از عهد با خدا شروع مىشود. قرآن کریم هم به ما آیین عهد با خدا را مىآموزد:
«لقد کانوا عاهدوا الله من قبل»
که «لا یولون الادبار» (1)
و خدا هم با ما تعهد مىکند که:
«ا لم اعهد الیکم یا بنى ادم ان لا تعبدوا الشیطان» (2) .
این عهد عبد و مولا را قرآن و عترت امضا کردهاند; یعنى خدا آن قدر به ما نزدیک است که ما مىتوانیم با او عهد ببندیم: «هو معکم این ما کنتم» (3) .
کسانى که سعى مىکنند به آنچه فراگرفتهاند عمل کنند و علم را براى گفتن، شنیدن، نوشتن و تدریس نپندارند و اولین بهرهاى که از نوشتهها و خواندههاى خود مىبرند تعهد دینى و تخلق اخلاقى باشد، در حقیقتبا خدا عهد مىبندند، قرار داد خاصى بین خود و مولا امضا مىکنند و مرحوم شیخ رئیس از کسانى بود که رسالههایى در عهد نوشته است.
عهد عملى مرحوم بوعلى
رساله «عهد» شیخ رئیس گرچه در زمینه عهد است ولى بخش مهمى از آن، بحثهاى اخلاقى یعنى ارائه راههاى اخلاقى و فنى است. رساله عهد دیگرى نیز از شیخرئیس در حاشیه «شرح الهدایة الاثیریه» صدرالمتالهین (4) آمده است که عهد عملى است. اولین ماده این رساله دوم که در حقیقت، رساله عملیه است این است: «عهد کردم که عالمى از عوالم عقلى بشوم». چون حکیمان در تعریف حکمت گفتهاند: «صیرورة النفس عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی» (5) بوعلى نیزمىگوید عهد کردم که در تحقیق معارف، سخنى را بدون برهان نپذیرم; چون انسان تا حکیم نباشد، تخلقى هم ندارد; زیرا هر گونه گرایشى مسبوق به بینش و معرفت است.
بوعلى سپس مىگوید. براى این که نفسم بر بدنم مسلط باشد، باید این گونه فضایل را انجام بدهم تا نوبتبه جزئیات زندگیم برسد. کسانى که راه اخلاق را طى کردهاند، از اولین دستور العملهاى آنها کم خوردن، کم خوابیدن، کم حرف زدن، تنها بودن، ذکر دائم داشتن است:
صمت و جوع و سهر و خلوت و ذکرى به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
مواظبتبر این امور، خامهاى جهان را پخته مىکند. عصاره این مطالب پنجگانه در مواد عهد نامه بوعلى آمده است. او در رساله خود مىگوید: «عهد بر این است که انسان متعهد لب به مشروب نزند»: «لا تلهیا ولا تشفیا و لا تقویا» (6) نه براى میگسارى، نه براى تقویت و نه براى شفا یابى. این جمله ناظر به آن است که:
«لیس فی حرام شفاء» (7) .