باز موعدش رسیده. در برابر بزرگی نیایش عرفه دست و دلم می لرزد. خدا را شاکرم که باز فرصتی داده تا با حسین (ع) در عرفه هم نوا شویم. فرصتی کم نظیر برای تمرکز و شناخت از خود، قیاس گویا با خالق و ارتباط با او؛ انت الذی ... اناالذی ... .
عرفه آمد و من هنوزدرکوچه پس کوچه های تنگ و تاریک دلم سرگردانم....هنوز دلتنگم و هنوز غریب....
روزعرفه در راه است و حضور صاحب الزمان در عرفه قطعی است. نگاه منتظر کدامین حاجی عید وصال را پیش از عید قربان جشن خواهد گرفت؟!.....
خوشا به حال حاجیانی که امسال خانه خدا را طواف میکنند. آخر کعبه، بیت الله است. کعبه، خانه رب السماوات و الارض است. کعبه، خانه ملک العرش است. خانه ای که جلال و جبروتش دلهای سلاطین عالم را می لرزاند و هیبت و شکوهش انبیاء و مرسلین را در برابر خود به خاک افکنده و به خضوع وبندگی وادار نموده است!
امسال هم عرفه، اجازه ندادند عرفات باشم....نتوانستم همنفس با فرشتگان و همصدا با مولایم در بهترین سرزمین"عرفات" نیایش کنم........
عرفه روز دعاست.خداخودبه دعا امر فرمودند و به اجابت ،ضمانت.
چه دعایی باید کرد؟چه گفت؟چه خواست؟!!
نمی دانم......
واقعا نمی دانم........
اما :
ما را ز تو غیر از تو تمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی باید خواست
لحظه لحظه قرار می رسد. قراری سالانه برای رسیدن به قرار دل. بعد از شب های قدر، روز عرفه حال و هوایی ویژه دارد. دعای عرفه و خدایی که در آن فرا می گیری و با او هم سخن می شوی، معبودی که در عرفه بی هیچ واسطهیی رخ به رخ و هم نفس توست و یگانه. او که لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ بـراى قضا و حکماش جلوگیرى و براى عطا و بخششاش مانعى نیست.
عرفه فرصتی است برای بهره بردن از شیرینی و لذت نهفته در این دعای عارفانه و کم نظیر تا هم سخن با حسین (ع) در عرفه به نیایش پروردگار بنشینیم:
هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ وَلِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَیْرُهُ. اوست که دعاها را شنواست و گـرفتاریها را برطرف کند و درجات را بالا برد و گردنکشان را ریشه کن سازد پس معبودى جز او نیست. . . .
فَاِنْ دَعَوْتُکَ اَجَبْتَنى وَاِنْ سَئَلْتُک َاَعْطَیْتَنى وَاِنْ اَطَعْتُکَ شَکَرْتَنى وَاِنْ شَکَرْتُکَ زِدْتَنى اگر بخوانمات پاسخام دهى و اگر بخواهم از توبهی من عطا کنى و اگر اطاعتات کنم قدردانى کنى و اگر سپاسگزاریات کنم بر من بیافزایى.
امروز پشت چراغ قرمز ، دخترک گلفروشی را دیدم که به رانندگان التماس می کرد ، شاید گلی بخرند. گل رویش از وزش باد سرد ، به سرخی می زد و از سرما چشمانش پر از اشک شده بود.
امروز کارگر عیالواری را دیدم که با پلاستیکی که حاوی سه عدد پرتقال بود به خانه می رفت.
امروز در تعمیرگاهی ، پسرکی را دیدم که به جای اینکه سر کلاس درس باشد ، در بین روغن و گیریس غوطه می خورد و از سر تا پایش سیاه شده بود ، لبهایش خشکیده و ترک برداشته بودند و با نگاهی بی فروغ به عابران می نگریست.
امروز در جلوی درب یک دبستان ، یتیمی را دیدم که با حسرت به پدرها و مادرهایی که برای به خانه بردن فرزندانشان آمده بودند نگاه می کرد.
امروز عاشقی را دیدم که به درختی تکیه داده بود و نگاه ماتش بر صفحه یک دعوتنامه عروسی ماسیده بود.
امروز سربازی را دیدم که سر چهار راه ایستاده بود. جسمش آنجا بود ولی روحش در کوچه و برزن دیارش سیر می کرد. مادرش را می خواست ، پدرش را می خواست. من فهمیدم. چقدر دلش تنگ شده بود. سنگینی قلبش را احساس می کردم.
امروز پیرزنی را دیدم که در سراشیب کوچه زمین خورد و عصایش به گوشه ای افتاد ، چون کسی را نداشت تا دستش را بگیرد.
امروز گنجشکی را دیدم که بالش شکسته بود و با نگاهی نگران به گربه ای که در طرف دیگر خیابان بود نگاه می کرد.
امروز درختی را دیدم که پایش آتش روشن کرده بودند. برگهایش می لرزیدند و شاخه هایش گویی هزار دست بودند که به سوی آسمان بلند کرده بود.
امروز در کارگاه سنگتراشی سنگی را دیدم که زیر ضربه های سنگتراش فریاد می زد.
امشب جلوی آینه ایستاده ام و خودم را نگاه می کنم. دو تا از موهایم سفید شده است.
به کعبه رفتم و ز انجا ، هوای کوی تو کردم
جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم
شعار کعبه چو دیدم سیاه ، دست تمنا
دراز جانب شعر سیاه موی تو کردم
چو حلقه در کعبه به صد نیاز گرفتم
دعای حلقه گیسوی مشکبوی تو کردم
نهاده خلق حرم سوی کعبه روی عبادت
من از میان همه روی دل به سوی تو کردم
طواف و سعی که کردم به جستجوی تو کردم
مرا به هیچ مقامی نبود ، غیر تو نامی
به موقف عرفات ایستاده خلق دعا خوان
من از دعا لب خود بسته ، گفتگوی تو کردم
فتاده اهل منا در پی منا و مقاصد
چو جامی از همه فارغ ، من ارزوی تو کردم
حکایت است که روزی ماهیان نزد بزرگشان گرد آمدند و گفتند :
بزرگ ماهیان گفت : ای دوستان و ای برادران ! این سخن در شأن شما و امثال شما نیست ، چه دریا بزرگتر از آن است که کسی بتواند به آن رسد و این کار نه از عهده شما ممکن و نه در مقام شماست و او از شما غایب نیست و شما نیز از او پنهان نیستید . او از خودتان به شما نزدیکتر است چون سخن او را شنیدند برخاستند که او را بکشند . او گفت : به چه گناهی مر امستحق مرگ می دانید ؟
گفتند : تو می گویی آن دریایی که در جستجوی آنیم ، چیزی است که ما در آن هستیم ، در حالی که ما فقط در آبیم ، آب کجا و دریا کجا ! تو بر آنی که با سخنانت ما را گمراه سازی .
بزرگ ماهیان گفت : به خدا سوگند این گونه نیست که می پندارید ، من جز به حقیقت سخن نگفتم، چه دریا و آب در حقیقت یک چیز هستند و اصلاً میانشان فرقی نیست . به آن ، به حسب حقیقت و وجودش آب گویند و به حسب کمالات و خصوصیات و انبساط و انتشار تمام بر مظاهر ، و دریا به جهت آب .
در این هنگام بعضی از ماهیان حقیقت را دریافتند و ساکت شدند و بعضی دیگر انکار کرده ، از او روی گردان شدند و تنهایش گذاشتند .
آنجه از زبان ماهیان حکایت شد ، اگر آن را از زبان امواج نیز نقل نمایی صحیح است . فتدبر
{رساله لقاءالله / حضرت استاد علامه ذوالفنون حسن زاده آملی (روحی فدا) }
-... در صحرای محشر بیرقی افراشته می شود و همه مردم از اولین و آخرین زیر لواء آن قرار می گیرند، بااینکه وادی بسیار وسیع است، اما جای سوزن انداختن نیست و مردم مانند تیر در ترکش به سختی در کنار هم قرار گرفته اند (1)، همه سر در گریبان حسرت فروبرده اند و عرق شرم از سر و رویشان میچکد و البته زمین نیز همچنان بیقرار حادثهای در شرف وقوع است(2)، گنهکاران و فریب خوردگان قرار ندارند و اهمال کاران و غفلت زدگان چون گنگ خواب دیده حیرت زده اند...
جملگی در انتظار موعود رسیدگی به نامه اعمال تک تک بندگان هستند که ناگهان منادی ندا سر می دهد که «أینالرجبیون»، اهل ماه رجب کجایید؟
جمعی بر میخیزند که چهرهشان چون قرص تمام ماه درخشان است، صفوف پریشان و متحیر اهل محشر را می شکافند و در پیشگاه حقیقت هستی و مالک این روز می ایستند. منادی، ندا سر میدهد که بهشت بر شما گوارا باد و ایشان با آرامشی رشک برانگیز به سمت مامن الهی حرکت می نمایند که زمزمه ای برمی خیزد که: "اینها چه کسانی بودند که چنین با احترام و آسان از صراط گذشتند؟"
یکی از همان سیرتان پاسخ می گوید که: ما رجبیون هستیم، زنان و مردانی که وقتی ماه رجب با تمام رحمتش بر ما سایه افکند با روی گشاده به استقبالش رفتیم، روزهایی از آن را روزه گرفتیم و شبهایش را به عبادت صاحبش گذراندیم(3). از همین روست که در این روز که نه ثروت های اندوختهتان در دنیا و نه فرزنددان برومندتان به کارتان نمی آیند (4) نجاتمان بخشید و مقام شفاعتمان داد(5)، ما در ماه او که همان ماه رجب است از بذل مال دریغ نورزیم، تا برای آخرت خویش توشهای فرستاده باشیم و خداوند بخشاینده به پاس این عملها مقامی مرحمت فرمود، که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده است(6) ...
به فرموده پیامبر گرامی : « ماه رجب ، ماه خداست در غایت حرمت و فضیلت . اگر کسی روزی از این ماه را روزه بگیرد خدای را خشنود و شعله غضب الهی را خاموش نموده است و دری از درهای جهنم به روی او بسته می شود . ماه رجب ماه استغفار امت من است . رجب را اصّب نیز نامیده اند زیرا که در این ماه ، رحمت خدا بر امت من ریزش می یابد .»
... دروازههای مهر و مهربانی باز شده است و سفیر مهربانی حضرت حق بشارت می دهد که :"ای مردم، خدا همراه با برکت و رحمت و مغفرت رو به سوی شما آورده و درهای رحمت در این ماه گشوده است"، پس کسانی که پس از گشایش، در آن را می بندند چه عذری دارند؟
ای دوست بدان که :«رجب» نام نهری است در بهشت که از شیر سفید تر است و از عسل شیرین تر. پس هر کس روزی از ماه رجب را روزه بگیرد، از آن نهر سیراب خواهد شد . به فرموده نبی: « ماه رجب ، ماه خداست در غایت حرمت و فضیلت. اگر کسی روزی از این ماه را روزه بگیرد خدای را خشنود و شعله غضب الهی را خاموش نموده است و دری از درهای جهنم به روی او بسته می شود . ماه رجب ماه استغفار امت من است . رجب را اصّب نیز نامیده اند زیرا که در این ماه ، رحمت خدا بر امت من ریزش می یابد .»
1- بحارالانوار، ج 7، ص 111
2- نهجالبلاغه، خطبه 102
3- ثمرات الحیاط، ص 451، پیامبر اکرو (ص)
4- قرآن کریم، شعرا؛ آیه 88
5- ثمرات الحیاط، ص 252
6- بحارالانوار، ج 20
شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت/ فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر / کنایتی است که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز / که هر چه برید صبا پریشان گفت
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب/ که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
مزن زچون و چرا دم که بنده ی مقبل / قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
کوچه های جماران همراز کوچه های مدینه گشته اند بعد از ارتحال رسول. آنان که پای دارند هروله می کنند تا خود را به خاه ای برسانند مطاف ملائک حافظتو بوده است و هر صبح و شام میهمان سفره ای که از بهشت بهر تو نزول می یافت، خانه ای که همنوازی تسبیحات تو هر صبح و شام نور می خورد و نور می آشامد و در عطر روح اللهی تو شناور بود. آنان که پای دارند هروله می کنند، اما انان که پا در راه عشق تو باخته اند چه کنند؟ جانا، رحم آور! اینجا عالم ظاهر است و ظاهر حجاب باطن. چه کنیم؟
ستون های حسینیه ی جماران رازداران اُستُن حنانه اند اما بر حال ما می گریند، بر حال آن دلباختگانی که بی تو دیگر جانشان جز باری سنگین بر گرده ی فراق نیست. ستون ها می نالند. ذرات چوب و آهن و خاک، هر چه هست، می نالند. آنجا که تو می نشستی، اریکه حکومت عشق بر جان های مشتاقان، خالی مانده است.
گریه کن تا آن بغض گلوگیر بشکند و اشک هایت پیش باز قدم های یار روند، در کوچه باغ های ملکوت. طراوت آن جنات از اشک های من و توست ، اما دل هایمان آرام نمی گیرد. کاش این غم، اشک می شد و فرو می ریخت و این ابرهای تنگ نشسته، آسمان سینه هامان را به خورشید وا می گذاشتند. کاش قلب مرا قربانی می گرفتند تا این گرد ماتم از شهر برخیزد و رسول الله به مدینه باز گردد.
دل دیوانه ی رند جهانسوز ** چو شب آید نخواهد در پیش روز
نمیدانم چه تقدیر و قضایی است ** دلم را با دل شب آشنایی است
نوای سینه و نای گلویم ** برآرد از دل شب های وهویم
همین نای است کو دارد حکایت ** نماید از جدایی ها شکایت
زبس معشوق شیرین و غیور است ** دل بیچاره نزدیک است و دور است
کمال وصل و مهجوری عجیب است ** مرعین قرب را دوری غریب است
چو نالی خواهم از دردم بنالم ** معاذالله که ار خواهم ببالم
چو روی خور فرو شد از کرانه ** دل دیوانه ام گیرد بهانه
چو بیند شب پره آید به پرواز ** نماید ناله شبگیرش آغاز
که در شب شب پره پرواز دارد ** ز پروازم چه چیزی باز دارد
بود آن مرغ دل بی بال و بی پر ** که شب خو کرده با بالین وبستر
دلی کو بلبل گلزار یار است ** شب او خوشتر از صبح بهار است
به شب مرغ حق است و نطق حق حق ** چو می بیند جمال حسن مطلق
شعر از علامه حسن زاده آملی
علما دینشان را از سنت پیامبر(ص) و اهل بیت (ع) دارند، ولی مردم جامعه دین را از شما علماء. این دین موجود در جامعه از برکت علماء است. این دین که سالیان متمادی زنده مانده، به برکت علماست. نقش علما این است و این امر جدی است. خداوند متعال شما علما را، مسیرهای هدایت و این امانت را در دست ما قرار داده است. مردم جامعه با عمل ما مسلمان هستند. ما که در جامعه نمیخواهیم فقط به مردم درس بدهیم. «یعلمهم الکتاب» کار حوزههاست، «یزکیهم» کار مشترک است. تا ما جلو نیافتیم، کسی دنبال ما نمیافتد. ما اگر فقط آدرس بدهیم، کسی نمیرود. ما باید پیشاپیش مردم راه بیافتیم. اول باید خودمان به دین عمل کنیم.
بهترین فرصت در نشر معارف جریان سید الشهداست. کربلا گذشته از آثار معنوی، یک جریان نمونه است. مرحوم سیدناالاستاد علامه طباطبائی از استادشان نقل میکردند که «وجود مبارک سید الشهداء، سالی یکبار برای اهل بهشت تجلی میکند.» مقامات و آثار معنوی عاشورا جایش محفوظ است، ولی فراموش نباید کرد که اگر امروز اینجا بر سر سفره پر برکت نظام نشستهایم، به برکت عاشورای حسینی است. شش دانگ این کشور به نام سید الشهداء نوشته شده است.