دل دیوانه ی رند جهانسوز ** چو شب آید نخواهد در پیش روز
نمیدانم چه تقدیر و قضایی است ** دلم را با دل شب آشنایی است
نوای سینه و نای گلویم ** برآرد از دل شب های وهویم
همین نای است کو دارد حکایت ** نماید از جدایی ها شکایت
زبس معشوق شیرین و غیور است ** دل بیچاره نزدیک است و دور است
کمال وصل و مهجوری عجیب است ** مرعین قرب را دوری غریب است
چو نالی خواهم از دردم بنالم ** معاذالله که ار خواهم ببالم
چو روی خور فرو شد از کرانه ** دل دیوانه ام گیرد بهانه
چو بیند شب پره آید به پرواز ** نماید ناله شبگیرش آغاز
که در شب شب پره پرواز دارد ** ز پروازم چه چیزی باز دارد
بود آن مرغ دل بی بال و بی پر ** که شب خو کرده با بالین وبستر
دلی کو بلبل گلزار یار است ** شب او خوشتر از صبح بهار است
به شب مرغ حق است و نطق حق حق ** چو می بیند جمال حسن مطلق
شعر از علامه حسن زاده آملی