بسم الله الرحمن الرحیم
و ایّاه نستعین
پروردگارا! از عَهْد مَهْد تا کنون بندگیام را پذیرفتى، از الآن تا لقای خودت مرا بنده نگهدار.
خدایا! از غیر تو بریدم، غیرتت مرا از پیوند به غیر حفظ فرماید.
پروردگارا! قرآن که حبلِ متین توست به آن متمسّک شدم، مرا از آویختن به شرق یا آمیختن به غرب برَهان.
بارالها! عترت طاهرین(علیهم السلام) که همتای قرآن حکیماند قُدْوَه? مناند، عنایتى فرما که از آن ذوات قدسی جدا نشوم.
خدایا! عبد آبِق و فقیر وقیر رهتوشهای جز کرم تو ندارد، امید او را به یأس مُبدّل نکن.
پروردگارا! نظام اسلامی، امّت مسلمان و ایران عزیز را در ظلّ ثقلین تا ظهور بقیّةالله(ارواح من سواه فداه) حفظ فرما.
به بسم الله الرحمن الرحیم است که عارف در مقام کُن مقیم است
الهی، سر در راه سردار دادن آسان است و دل به دست دلدار دادن دشوار، که آن جهاد اصغر است و این اکبر.
وقتی این شوریده را شور و نوایی بود و به زبانی که داشت می گفت: ای که مرا بدین حسن و بها آفریده ای و چنین جمال و جلال داده ای مرا به سوی خود بدار.
ای که همه از تو پدید آمدند و به فرمان تو درکارند و در راه خود استوارند این آفریده ات را در کار و راهش هشیاری و استواری ده.
ای که خورشید را چراغ ایوان این جهان و ماه را شمع شبستان آن گردانیدی، دیدگانم را به نور جمالت فروغ ده و دلم را از تاریکی نادانی برهان.
ای که قندیل های ستارگان را در سقف این گنبد مینا چنین آراستی قندیل قلبم را آویخته به محبّت ذات پاکت بدار.
ای که چشم و گوش و دل و زبانم داده ای، نعمت دیدار خود عطام فرما.
ای آفریدگارم دستم را بگیر تا تنها تو را ببینم و سخن از تو بشنوم و دل به تو بازم و زبان را به یاد تو گویا سازم.
ای آفریدگارم خواهم بگویم نمی دانم چه بگویم؟ و خواهم بجویم نمی دانم چه بجویم؟ این قدر دانم باید گویای تو و جویای تو بود.
ای آفریدگارم طبیب برای دردمندان است، اگر تو دردم را دوا نکنی و امیدم را روا نکنی به کجا روم.
آفریدگارم چگونه آفریننده از آفریده غافل است؟! و از وی دور! مرا در حضور بدار و بیداریم ده! اگر آفریننده را خواب در رباید نگهدار آفریده کیست؟ دانم که تو را خواب و پینگی ناید، خواب و خوراک در تو راه ندارد و هر که را خواب و خوراک کمتر است به تو نزدیک تر است، مرا به خود نزدیک گردان، تو دومی نداری، تنهایی، مرا به تنهایی خوی ده تا رنگ تو گیرم که تو خوبی و باید به خوبی تن در داد.
آفریدگارا! برای خودم نابودی نمی بینم و هستم که هستم و هستم که هستم « که » و « تا » و « الی » و « حتّی » با بودم سازگار نیست یاریم فرما تا در این کشتزار پاک بلد طیّب تخم نیکبختی برای ابدم بکارم و در این بازار گرم « رجالٌ لاتُلهیهم تجارةٌ وَ لابیع عَن ذِکر الله » سرمایه ای تحصیل کنم که به کارم آید.
آفریدگارا! در این دل شب با تو عهد بستم که دهن به هرزه نگشایم، و سخن بیهوده نگویم و در هر کاری جز خشنودی تو نخواهم و در هر حال جز راه تو نپویم.
آفریدگارا! من جهان را دریای بیکرانی می بینم و خودم را موجی از دریا، وه چه دریایی و چه دریایی؟ وه چه موجی و چه موجی؟ این همه افواج امواج چه می کنند؟ مرا به زبان آنها آشنایی ده و مرا از من رهایی ده، خوشا آنانکه نه جهان می بینند و نه امواج.
آفریدگارا! جانم را به سوز و گداز بدار! و زبانم را به راز و نیاز.
آفریدگارا! من کیستم؟ من چرا از خود می ترسم؟ از کی بپرسم من کیستم؟ جز تو کیست تا حلّ این معما کند و این گره بسته را وا کند؟
آفریدگارا! از پشه آن قدر اندیشه دارم که از پیل و از مور آن اندازه که از اژدهای دمان و از کرم شب تاب همان که از آفتاب، چیست که عجیب نیست، رستنی ها همه حیرت آور، حیوانات همه مهیب، کوهها همه عجیب، دریاها همه سهمگین، ستاره ها همه دلربا و جان فزا، این همه از کجا پیدا شدند، اصلشان چه قدر زیبا خواهد بود؟ و چه قدر بزرگ و توانا خواهد بود؟ همه علمند و شعور، همه در زمزمه مدح و ثنای تو، همه سر به آستان تو نهاده اند، این چه شوکت و سلطنت است و اسن جبروت و عظمت.
آفریدگارا! جسم و جانم داده ای، گوش و زبانم داده ای، نطق و بیانم داده ای، ندانم چی به من نداده ایف توفیقم ده تا این همه نعمت ها را کفران نکنم چه از شکر آنها عاجزم و کسی از عهده شکرت برنمی آید!!
الهی، به نیروی خِرَد دریافتم که شیرین تر از کلام تو کلامی نیست، سرّم را به اسرار آن آشنا گردان!
آفریدگارا! پادشاهی تو را نتوان به سلطنت و قدرتی تمثیل کرد که اینها سایه اند هر که به پادشاه نزدیک تر است خشیت او بیشتر است به عظمت پشه گان و مورچه گانت سوگند می دهم که خشیتم ده، ای که یحیی را در صبا، حکم بخشیدی و درباره او فرموده ای « آتیناهُ الحُکمَ صبیّاً» و عیسی را در کودکی گویا کرده ای که « انّی عبدالله » گفت، حسن بن عبدالله چهل و چهار ساله را حکم و زبانی ده.
آفریدگارا! غبطه فرستادگانت را می خورم که وقف تو بودند و از ملائکه عالین لذّت می برم که مات تو اَند، این آفریده را به خود واقف گردان تا وقف تو و مات تو شود.
آفریدگارا! تو پاکی و پاکانت به سویت راه دارند، یاریم کن تا همواره تن و جانم پاک باشد.
آفریدگارا! جهان را بهشت می بینم و از زیبایی آن لذت می برم جمال تو که جهان آفرینی تا چه اندازه دلنشین خواهد بود.
آفریدگارا! می بینم که همه چشم گشوده اند مرا می بینند و از من آگهی دارند از روی آنها شرم دارم تا چه رسد از روی تو.
آفریدگارا! مرا به سجده های طولانی مدد فرما و شب زنده داریم ده، که نوای سحر دلسوختگان از نغمه های بهشتی گیراتر است.
« نیایش امام علی (ع) در نهج البلاغه »
خدایا ! از من در گذر آنچه را از من بدان داناتری ، و اگر بار دیگر بدان باز گردم تو نیز به بخشایش باز گرد.
خدایا ! آنچه از اعمال نیکو که تصمیم گرفتم و انجام ندادم ، ببخشای .
خدایا ! ببخشای آنچه را که با زبان به تو نزدیک شدم ؛ ولی با قلب آن را ترک کردم .
خدایا ! ببخشای نگاه های اشارت آمیز و سخنان بی فایده و خواسته های بی مورد دل و لغزش های زبان را .
خدایا ! تویی ، سزاوار ستایش های نیکو و بسیار و بی شمارتو را ،
اگر تو را آرزو کنند ، پس بهترین آرزویی ، و اگر به تو امید بندند ، بهترین
خدایا ! درهای نعمت بر من گشودی که زبان بر مدح غیر تو نگشایم و بر این نعمت ها غیر از تو را ستایش نکنم ، و زبان را در مدح نومیدکنندگان و آنان که مورد اعتماد نیستند ، باز نکنم .
خداوندا ! هر ثناگویی از سوی ستایش شده ، پاداشی دارد . بر تو امید بستم که مرا به سوی ذخائر رحمت و گنج های آمرزش آشنا کنی .
خدایا ! این بندة توست که تو را یگانه می خواند ، و توحید و یگانگی تو را سزاست ، و جز تو کسی را سزاوار این ستایش نمی داند .
خدایا ! مرا به درگاه تو نیازی است که جزفضل تو جبران نکند ، و آن نیازمندی را جز عطا و بخشش تو به توانگری مبدل نگرداند ، پس در این مقام ، رضای خود را بر ما عطا فرما و دست نیاز ما را از دامن غیر خود کوتاه گردان ، که تو بر هر چیزی توانایی .
الهی! پرندگان همه یکطرف و مرغ عشق یکطرف، گیاهان همه یکجهت و گیاه عشق یکجهت، همه درسها یک جانب و درس عشق یکجانب،
همه یکسوی و عشق یکسوی.
الهی با اجازه ات نام عالم را عشق آباد گذاشته ام.
الهی، اگر ستّار العیوب نبودی. ما از رسوایی چه میکردیم؟
الهی، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده!
الهی، وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم!
الهی، همه از تو دوا خواهند، و حسن از تو درد.
الهی، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر!
الهی، اگر گلم و یا خارم از آن بوستان یارم.
الهی بعد از تو از من بزرگتر کیست و در پیشگاه تو از من کوچکتر کیست؟
الهی نامه مولانا علامه حسن حسن زاده الهی
خدایا...پروردگارا...کمکم کن، کمکم کن که بتوانم پنچره ی دلم راروبه حقیقت بگشایم...
خدایا...یاریم کن که مرغ خسته دلم راکهدیری است دراین قفس زندانی است، دراسمان آبی عشق توپروازدهم...
خدایا..پروردگارا...یاریم کن که شوق پروازراهمیشه درخود زنده نگهدارم .....
خدایا...توخود می دانی که بدترین دردبرای یک انسان دورماندن ازحقیقت خویشتن ورهاشدن درگرداب فراموشی وسردرگمی است...پس توای کردگار بی همتا مرا یاری کن که به حقیقت انسان بودن پی ببرم تابتوانم روزبه روزبه تو که سر چشمه تمام حقیقت هایی نزدیک ونزدیکتر شوم....
خدایا...همیشه گفته ام که تورادوست دارم...حالا هم باتمام وجود فریاد می زنم:
خدایا........دوستت دارم.....دوستت دارم...دوستت دارم...
الهى، در شگفتم از آنکه کوه را مىشکافد تا بمعدن جواهر دستیابد و خویش را نمی کاود تا بمخزن حقائق برسد.
الهی نامه حضرت مولا علامه حسن زاده آملی