اینکه وارد است آدم در بهشت بود و از شجره منهیه خورد، لذا از بهشت بیرونش کردند، چنانکه در قرآن و تورات آمده مقصود از درخت، درختِ علم بوده است و از این جا معلوم می شود که این بیان استعاره است، زیرا که انسان ابتدا در باغ و جنگل مسکن خود از نیک و بد چیزی نمی دانست و با اینکه مکشوف العوره بود ملتفت قبح آن نمی شد و این نهی از خوردن درخت علم، نهی تکوینی ، است مثل اینکه بگوییم خدا نهی نموده است که زمین از مدار خود دورتر نشود. و بعد از اینکه به حالت حیوانیت در جنگل مکشوف العوره بود، اول مرحله ورود در مقام انسانیت و ترقی علم وی این شد که فهمید عورتش نمایان است و چون هنوز پارچه بافی یاد نگرفته بود با برگ درخت عورت خود را پوشانید، چنانکه در قرآن است:
(بدت لهما سواتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنه)
یعنی: برای خودشان عورتهایشان آشکار گردید و شروع نموده از برگ باغ بر خود متصل کردند.
اینکه بعضی گفته اند: شجره ممنوعه گندم بوده، در معنای اینست که بگوییم درخت غذای انسان بود و غذای انسان علم است، چنانه می گویند سخنان وی قند است یعنی شیرین است نه اینکه شیرینی آن بر زبان و کام موثر باشد بلکه شیرینی معنوی منظور است.
منبع: رساله ای در مبدا و معاد- علامه شعرانی
منبع: تفسیر تسنیم
قیامت هم اکنون موجود است . این مدعا با براهین عقلى و شواهد نقلى قابل اثبات است که به برخى از شواهد نقلى آن اشاره مى شود:
یکم : قرآن کریم از بى توجهى تبهکاران نسبت به معاد، به غفلت تعبیر مى کند: لقد کنت فى غفلة من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید . تبهکار را در محکمه عدل الهى حاضر کرده ، او را به قیامت و عذابش آگاه مى کنند و مى گویند: تو از این حقیقت ، یعنى انقطاع اسباب و انساب و رجوع همه اشیا به مبداء قهار در قیامت ، غافل بودى . خود آنان مى گویند: یا ویلنا قد کنا فى غفلة من هذا غفلت در جایى است که چیزى موجود باشد، اما مورد التفات نباشد و گرنه درباره معدوم ، تعبیر غفلت درست نیست .
در جاى دیگر نیز مى فرماید: یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون ؛ دنیاگرایان تنها به ظاهر که حیات دنیاست چشم دوخته اند و از باطن آن که آخرت است غافلند .
دوم : آیه کریمه کلا لو تعلمون علم الیقینَ لترون الجحیمَ ثم لترونها عین الیقین به صراحت بر مشاهده دوزخ براى صاحبان علم الیقین دلالت دارد و این ناظر به شهود در دنیاست و گرنه پس از مرگ ، همه مردم آن را مشاهده مى کنند؛ چه در دنیا علم الیقین دست یافته باشند یا نه .
حجابى که مانع رسیدن به علم الیقین و شهود بهشت و دوزخ است همان حجاب گناه است و اهل باطن که از گناه مبرا هستند، جهنم و بهشت و نیز غوطه ور بودن تبهکاران در جهنم و تنعم بهشتیان در آغوش نعمتهاى بهشتى را هم اکنون مى بینند . همچنین آنان نجات جهنمى از جهنم بر اثر توبه و آتش خوارى غاصبان مال یتیم را هم اکنون مى بینند ان الذین یاءکلون اءموال الیتامى ظلما انما یاءکلون فى بطونهم نارا
منبع: تفسیر تسنیم
قرآن کریم در آیاتى چند ملک و ملک جهان آفرینش را به خداى سبحان نسبت مى دهد؛ مانند اءلم تعلم اءن الله له ملک السموات و الارض و ما لکم من دون الله من ولى و لا نصیر، و ما اءدریک ما یوم الدینَ ثم ما اءدرئک ما یوم الدینَ یوم لا تملک نفس لنفس شیئا و الاءمر یومئذ لله . آیه نخست درباره فرمانروایى خدا بر آسمانها و زمین است و آیه دوم که ملک و ملک یوم الدین را به طور مطلق براى خدا ثابت مى کند، با تعبیرهایى مشعر بر عظمت قیامت ، مى گوید: در آن روز مالکیت براى احدى در هیچ موردى نیست ؛ نه کسى مالک کارهاى خویش است و دستور وى در آنها نافذ است و نه مالک کارهاى دیگران و یا مسلط بر شئون آنان خواهد بود، بلکه مالکیت همه کارها و اداره همه امور از آن خداست .
عن اءمیرالمؤ منین (علیه السلام ) انا نقطة تحت الباء
ان کل ما فى القرآن فى الفاتحة و کل ما فى الفاتحة فى بسم الله الرحمن الرحیم و کل ما فیه فى الباء و کل ما فى الباء فى النطقة و اءنا نقطة تحت الباء
اشاره : برخى از مفسران گفته اند:
سوره مبارکه حمد جامع همه معارف قرآن کریم است و معارف این سوره نیز در آیه کریمه (بسم الله الرحمن الرحیم )و معارف بسم الله در حرف باء آن جمع شده است و حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) نقطه باى بسم الله است
بعضى از مفسران این سخن را نامعقول و نوعى غلو دانسته اند و برخى نیز اشتمال باى بسم الله بر معارف قرآن را همانند جاى گرفتن نظام کیانى با زمین و آسمان خود، در پوست تخم مرغ بدون بزرگ شدن تخم مرغ یا کوچک شدن کیان پنداشته اند
در پاسخ این مفسران باید گفت : قرآن کریم جامع همه حقایق و اسرار عالم است ؛ اما این معارف گسترده تنها از ظواهر آن استفاده نمى شود، بلکه مستفاد از خواص حروف یا بطون قراوان قرآن کریم است که تنها در دسترس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم و عترت طاهرین (علیهم السلام ) است . سخن حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) نیز که فرمود: علم آینده و حدیث گذشته در قرآن است و من سخنگوى قرآنم . اشارتى به همین واقعیت است : ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اءخبرکم عنه . اءلا ان فیه علم ما یاءتى و الحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم ما بینکم
خداى سبحان براى قرآن کریم که تنها تنزیل و ظاهرش در دسترس ماست ، کتاب دیگر و مقام مکنونى بیان مى دارد: انه لقرآن کریمَ فى کتاب مکنونَ لا یمسه الا المطهرون . پس این کتاب در کتابى دیگر است و قرآن در ظواهر آن خلاصه نمى شود .
راه فهم این گونه معارف روایى باز و شواهد آن نیز آشکار است و آنان که توفیق فهم چنین اسرار و حقایقى را نیافته اند، نباید به آن بپردازند، بلکه باید علمش را به اهلش واگذارند تا به ورطه انکار نیفتد .
اما داستان قرار گرفتن زمین در پوست تخم مرغ ، چون سؤ ال کنندگان از قدرت خدا بر چنین کارى ، در یک سطح نبودند، پاسخهایى که به آنان داده شده مختلف است : در یک پاسخ ، حضرت امام رضا (علیه السلام ) مى فرماید: خداوند آسمان و زمین را در ظرفى کوچکتر از تخم مرغ جاى مى دهد و آن هنگامى است که تو با گشودن چشم خود آسمان و زمین را مشاهده مى کنى : جاء رجل الى الرضا (علیه السلام ) فقال : هل یقدر ربک اءن یجعل السماوات و الاءرض و ما بینهما فى بیضة ؟ قال : نعم و فى اءصغر من البیضة و قد جعلها فى عینک و هى اءقل من البیضة لاءنک اذا فتحتها عاینت السماء و الاءرض و ما بینهما ولو شاء الله لاءعماک عنها
این گونه پاسخها تنها براى متوسطان از انسانها نافع است . در پاسخى دیگر، حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) مى فرماید: خدا عاجز نیست ، اما آنچه تو پرسیدى ناممکن است : قیل لاءمیرالمؤ منین (علیه السلام ): هل یقدر ربک اءن یدخل الدنیا فى بیضة من غیر اءن تصغر الدنیا اءو تکبر البیضة ؟ قال : ان الله تبارک و تعالى لا ینسب الى العجز و الذى ساءلتنى لا یکون .
قدرت بى کران خداى سبحان به هر چیز (کل شى ء) تعلق مى گیرد: (ان الله على کل شى ء قدیر ) ، اما محالات و ممتنعات شى ء نیست تا قدرت خدا به آنها تعلق گیرد .
تذکر: نقد سخن منقول از حضرت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) به این که خط رایج عصر نزول ، خط کوفى بود و خط مزبور فاقد نقطه است ، چنین پاسخ داده مى شود که بر فرض پذیرش هر دو مقدمه یاد شده و قبول آن که به دست خود حضرت على (علیه السلام ) اعجام و اعراب حاصل نشد، بالاخره براى امتیاز حروف از یکدیگر علامتهاى ویژه اى وجود داشت تا مثلا (خر) را از جر و حر امتیاز دهد و براى حرف باء نیز علامت ویژه اى بود که آن نشانه مخصوص در حدیث مزبور بر فرض صحت آن ، مراد بوده است .
شب قدر، بال گشودن فرشتگان و عرشیان ،روی زمین دیدنی است.ستارگان با نور افشانی زیباشان اشک های سوز و توبه بندگان گنه کار را در اوج نگاه های شان و در آسمان عشق منعکس می کنند آری دست های نیاز سوی خداوند بلند شده است تا از عطر رحمت او سرشار شوند . اطرافم را مینگرم .همه جا پر شده از بوی رحمت و مهربانی و عشق خداوندی . همه جا لبریز ناله سوزناک عاشقان الهی است .نواهای عاشقانه با آوای عطشناک ، تشنگی روح های سرگردان در کویر دنیا را سرمی د هند و با ناله های .*بک یا الله*. عاشقی و نیاز را به اوج می رسانند .امشب مهتاب مثل همیشه نیست، او نیز نورانی تر شده تا با تابش رحمت الهی بر دلهای تاریک و سیاه چندین ساله آنها را روشن و الهی کند.
پروردگارا !در این شب چشم به آسمان دوخته ام سر برآستان کبریای تو.
بار الها !کتسبیح گوی توام چشم درچشم افق دوخته ام و در مدار نگاهم نظاره گر کهکشان مهربانی تو ام .یا نور ! هیچ یاریگری نیست جز مهربانی تو پس دستم بگیر هیچ تکیه گاهی نیت جز پناه گاه رحمت تو . مرا نزد خویش بپزیر .باید وجودم را در آینه خوبی ها منعکس کنم .باید در این شب خود را پیدا کنم که سالهاست گم کرده ام باید در این جاده نهایی گام بردارم عاشقانه ناله ی* بک یا الله *سر دهم و بند بند *یا غیاث المستغیثین* را بر لوح دلم حک کنم .
شب قدر شب هم نشینی با فرشتگان است شب استغفار و توبه شب وعده باخداست . من آمده ام با چشمانی اشبار و دستانی تهی وکوله باری از گناه که بر دوشم سنگینی میکند .آمده ام تا نیازم را با بی نیازی وجودش یک رنگ کنم .
امده ام تا تسبیح توبه و استغفار را دانه دانه بشمارم .آمده ام تا و جودم را در اقیانوس بی کران رحمت الهی غرق کنم .
آمده ام ای خوبترین ! ای بهترین ! ای مهربانترین تا در میهمانی بندگانت مرا نیز بپزیری و بخشش گناهان را بد رقه ی راهم کنی .
آمده ام تا به چهارده نور پاک قسّمت دهم و والا ترین کتاب را برسرم گیرم و بالا تر روم .مرا به خویش وامگزار که و در این شب با بهترین دوستانت همنشین کن و از خویش مران که بی تو حیرانم و سرگردان .
شبانگاهان که خورشید رخ در نقاب غروب می کشد و تاریکی دامن می گسترد، مرگ رنگ فرا می رسد، رنگ ها که درروز تمام چشم راپر می کردند ودیدن ورای آن را مانع می شدند، با رفتن خورشید ، رخت بربسته ، دیدن بی واسطه را ارزانی می دارند. رنگ ها خود پوشاننده حقایقند . ولی تاریکی درغیاب رنگ ، اسرار را هویدا می سازد البته نه برای همگان که برای خاصان. شب قدر که شاه شب همه ایام است رستن از تمام رنگ ها و وابستگی ها و پیو ستن به حقیقت و بی رنگی است. " شب است خلوت توحید وروز شرک وعدد "
به یاد آوریم آیاتی از قرآن کریم را که پیامبر را به تهجد و بیداری در شب فرا می خواند.
" یا ایها المزمل ، قم اللیل الا قلیلا نصفه اوانقص منه قلیلا ( قرآن کریم مزمل آیات ۱ الی ۳)
ای رسولی که در جامه خفته ایی، هان شب را به نماز وطاعت خدا بر خیز مگرکمی، که نصف یا چیزی کمتراز نصف باشد (به استراحت بپرداز)"
این چه شگفتی است دربیداری شب که خداوند ، حیببش را با دستور موکد ومستقیم بدان رهنمون می سازد؟
" بدانک آب حیات اندرون تاریکیست
چه ماهیی که ره آب بسته ایی برخود؟...
درون کعبه شب یک نماز صد باشد
زبهر خواب ندارد کسی چنین معبد"۱
اگر یک شب عادی ( غیر از شب قدر) یک نمازرا در کعبه خود صد نمازکند، شب قدر که از هزار ماه بهتر است چگونه است؟ در نظر داشته باشیم که توصیفات خداوند با توصیفات آمیخته با اغراق و تعارف ما بس متفاوت است. خداوند در قرآن کریم فرموده : "لیله القدر خیر من الف شهر "( قدر،۳) و پیش از آن متذکر شده است " وما ادرئک ما لیله القدر " (قدر،۲)
ما را بر عظمت و شناسایی آن راهی نیست ، تنها می توان درزیر باران رحمت "لیله القدر" ایستاد تا برما ببارد و جانهایمان را از آب زلال خود شست وشو دهد و پاک سازد.
" انزل من السماء مآء فسالت اودیه بقدرها ( خداوند آبی را از آسمان نازل کرد، پس جوی ها هر کدام به تناسب ظرفیت خود آب گرفته به حرکت در آمدند( رعد،۱۷) ... برحسب معنای باطن، مراد از باران هر رحمتی است که از جانب خدا بر انسان فرود می آید ودر شریان های جانش قرار گرفته او را به حرکتی هماهنگ با هستی درمی آورد ... )۲
از سوی ائمه اطهار و بزرگان دین شب زنده داری و احیاء لیالی قدر بسیار سفارش شده است، آیا در این شب ماهستیم که بیداریم یا این شب قدر است که ما را بیدارنگه می دارد؟ آیا دراین شب جسم بیدار، ما را به مقصود می رساند یا آنکه بیداری جان باید تا راه نمایان گردد؟
چشم سر را باید بیدار داشت تا چشم جان بیداری و بینایی یابد ، دل از بندها برهد و پرده ها از دیده گان فرو افتد . آیا درتمام لیالی قدری که ما سپری کرده ایم این فرآیند ، این بینایی برما حاصل شده است؟ و ما چه زیانکاریم اگر از شب قدر تنها بیداری چشم نصیبمان شود و راهی به ورای آن ، بر اقلیم جان نیابیم.
می گویند دراین شب قرآن از لوح محفوظ بربیت المعمور نازل شده است و پس از آن بر قلب پیامبر، می گویند دراین شب سرنوشت تمام جهانیان بر قطب عالم امکان عرضه می شود، می گویند دراین شب فرشتگان نازل می شوند و بر گرد امام عصر طواف می کنند ، می گویند دراین شب فرشتگان از کنار هیچ مومنی عبور نمی کنند جزآنکه برا و سلام کنند ، می گویند دراین شب سکینه و آرامش برتمام کائنات حکمفرماست ، می گویند از شب تا به سحر، نعم والطاف خداوند است که بربندگانش نازل می شود...
و با این همه ما از شب قدر چه می دانیم که چه بزرگ است ؟ خطاب " ما ادرئک " ماهستیم نه رسول الله که او شهر علم است ، ولی بی گمان راه دانستن مسدود نیست .
ای خداجان را پذیرا کن ز رزق پاک خویش
بی تردید ، دانستن ، فهمیدن ، ایمان آوردن و چشم جان گشودن و دل صافی یافتن ، رزق های پاک خداوندند. امید که در شبی چنین بزرگ ازاین نعم بی بهره نمانیم.
پی نوشت ها :
۱- کلیات دیوان شمس. کاسبی ، عزیزالله ص ۳۸۰
۲- طالقانی ، سید هدایت الله برکرانه ... ص ۱۵۷
۳- دیوان شمس کاسبی ،عزیرالله ص ۱۲۳
در تفسیر" فرات " از امام صادق(ع) در ذیل آیه شریفه " انا انزلناه فی لیلهٔالقدر" نقل کرده است که فرمود:
اللیلهٔ فاطمهٔ، و القدرالله ، فمن عرف فاطمهٔ (ع) حق معرفتها فقد أدرک لیلهٔ القدر، و إنما سمیت فاطمهٔ لأن الخلق فطموا عن معرفتها.
مراد از" لیلهٔ" فاطمه (ع) و مقصود از" قدر " خداوند است، پس هر که فاطمه (ع) را آن طور که سزاوار است و حق معرفت او است بشناسد، شب قدر را درک کرده است. و همانا آن حضرت " فاطمه" نامیده شده است؛ زیرا مردم از شناخت او بریده شده و عاجزند.
شاید راز تشبیه فاطمه(ع) به " لیلهٔ القدر" پنهانی و در پرده بودن معرفت و شناخت آن حضرت نسبت به مردم است مثل پنهان بودن شب قدر، و به خاطرهمین آنرا در آیه با دو حرف استفهام آورده و فرموده است:" و ما ادریک ما لیلهٔ القدر" تا بزرگی شأن و قدر آن را بفهماند یا عاجز بودن شناخت آن را برای غیرمعصومین ثابت کند، زیرا شب قدر را غیر از معصومین (ع) نمی شناسند، و یا مقصود این است که هر کس فاطمه (ع) را آنگونه که سزاوار است بشناسد و به حقیقت معرفت او پی ببرد پرده ازمقابل چشمان او کنار می رود و جلالت و عظمت آن حضرت و فرود آمدن فرشتگان را به محضر او در آن شب می بیند، بطوری که به شب قدر بودن آن یقین پیدا می کند، و در حقیقت درک شب قدر همین است.
زمان سخن از واژهای بس عظیم وعزیز، واژه گرانسنگی که زبان عاجز از بیان ویژگیهای آن است و قلم ناتوان از نوشتن آن رسیده است. پیرامون شبی که خدای تعالی آن را از هزار ماه والاتر و بالاتر خواندهاش؛ شبی که درهای رحمت الهی درآن بازاست و شبی که
...شب قدر شب خداست که درآن تمام ملائکه و افضل آنها روح به زمین میآیند و با حضور در پیشگاه آقا امام زمان(عج) تمام امور را به حضرت تقدیم میدارند؛ این شب، شب اتصال زمین به آسمان است و شب یافتن کلید هستی.
شب قدر، شبی است که درآن تقدیر خلق و اجتماع اندازهگیری میشود و با ارائه به محضر مقدس حضرت مهدی(عج) صلاحیت آن امور تایید و یا رد میگردد.
" قدر" در لغت به معنای ارزش و مقدار میباشد، تنها یک شب در طول سال قدر میباشد. اگرهر شب، شب قدر بودی، شب قدر، بیقدر بودی .
شب قدر شبی است که انسان قدرش را نمیداند مگر آنان که قدرشناس همه خوبیها هستند .
شب قدر معادل هزار ماه و یا به عبارتی ۸۴ سال میباشد. این لیله عزیز معادل عمر یک انسان و بلکه بیشتر میباشد . فضل این شب به مراتب بیشتر ازعمر یک انسان است، حتی اگر در راه خدا و نیکی به خلق صرف شده باشد.
خوشا آنان که از حق برگرفتند از این پس عشق را در برگرفتند
خوشا آنان که در شام شب قدر کتاب الله را بر سر گرفتند . کلمه «تنزل» در آیه ۴ سوره قدر میگوید: نزول ملائکه بر زمین با توجه به صیغه مضارع این فعل هم اکنون نیز ادامه دارد منتها این نزول درهر دوران بر انسان کامل آن زمانه است.
هر کس به اندازه قدر خویش این شب را درک میکند.
شب قدر شب عروج از فرش به عرش است، شب انتظار است، انتظار فرج مولا و کسی که قدر ندارد، قدر ندارد.
دراین شب فاصله زمین و آسمان به حداقل میرسد و دعای بندگان مستجاب میشود و درهای غفران الهی به روی بندگان باز میباشد.
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند
در این شب باید روح را صفا داد و خود را آماده نمود برای درک سرنوشت خوب، روزی حلال و حوادث دلپذیر روحانی و معنوی.
شب قدر، شب تقدیر پروردگار است و درعین حال شب تصمیم انسانهایی که میتوانند دراین شب خود را آماده کنند برای تبعیت از اسلام عزیز وقرآن کریم.
شب قدر یعنی فاطمه سلام الله علیها که هر کس او را بشناسد شب قدر را درک کرده است.
شب قدر، شب بریدن ازغیر خدا و پیوستن به معبود است.
امید است با بازگو نمودن «نمی از یم» لیلهٔ القدر، بتوانیم زمینه را برای استقبال از شب اتصال خالق و مخلوق، شب اشک و ندامت، ندامت از گذشته و شب امید ورجا، امید به عفو و کرم حضرت دوست آماده نماییم.
ر
بسم الله الرحمن الرحیم. انا انزلناه فی لیلهٔ القدر ۩ و ما ادراک ما لیلهٔ القدر ۩ لیلهٔ القدر خیر من الف شهر ۩ تنزل الملئکهٔ و الروح فیها باذن ربهم من کل امر ۩ سلام هی حتی مطلع الفجر ۩..
در این شب فرشتگان و روح (یعنی جبرئیل) به اذن خدا از هر فرمان (و دستور الهی و سرنوشت خلق) نازل میشوند. ۩ این شب رحمت و سلامت و تهنیت است تا صبحگاه. ۩
شب قدر است. قیامت گناه سوزی است. این شب از هزاران ماه برتر است. از هزاران ماه برتر است، از هزاران خورشید. این شب را باید با دم زنده گر و مسیحایی آن، احیا بگیریم و احیا شویم. این شب را باید عقده پرواز را در این سرای خاکی و این قفس خویشتن پرستی بگشاییم، باید از شور و غوغای تهی که عمری است ما را می آزارد، خالی شویم تا به جرگه عشاق بپیوندیم.
شب قدر، گسترده ترین سفره بخشایش و پر نعمت ترین خوان رحمت خداست. در این شب روبروی آیینه دل بنشینیم و چهره جان را با اشک توبه، از غبار تن پاک کنیم و رخ در سحر آمرزش بشوییم. این شب فرصتی است تا زنگار یک سال زندگی، در دنیایی خاکی را از آیینه دل بزداییم و به فطرت بی عیب خویش بازگردیم.
رمضان موعد عروج است و شب قدر، میعاد بیداران و معراج شب زنده داران. شب قدر، شب خودشناسی و خداشناسی است. شب قدر را قدر بدانیم و از لحظات آن برای عروج به سوی رضای او، بهره مند شویم. بر کرانه های قدر پناه بگیریم و یکدیگر را در این شب عزیز دعا کنیم.
در سایه قرآن بنشینیم و خدا را به کلمات وحی سوگند دهیم. اشک آلود و پر شکسته به گوشه ای از مسجد پناه بریم، نام او را تکرار کنیم. و چه شیرین است خلوت کردن با او آن هنگام که آغوش رحمت می گشاید و بندگانش را که قرآن کریمش را بر سر گرفته اند، به تماشای می نشیند. آری شب قدر است و باید قدرش را دانست. باید سر بر شانه های قدر نهاد و عاشقانه نجوا کرد و در آسایش آن آسود. شب قدر، گرامی ترین شب آفرینش را پاس بداریم.
شب قدر، شب نوازش بندگان است، هنگام پذیرفتن توبه گناهکاران است! وعده گاه آشتی جویان است، هنگام ناز شیفتگان و راز دوستان است. (تفسیر ادبی و عرفانی کشف الاسرار
)در فرهنگ ملتهای گوناگون، غالباً از شب و هر آنچه مظهر آن است، به عنوان اموری ناپیدا، مرموز و بالطبع هراسناک و حتی اهریمنی یاد شده است. به همین دلیل، اعتقاد بر آن بود که نیروهای شریر و پلید در شبها قصد آزار مردمان را می کنند؛ اما در کنار این تصویر وهمناک، شب الهام بخش تصویر و تفسیر دیگری از خویش نیز بوده است. در این تصویر، شب دیگر، هراسناک و مظهر نیروهای زیانکار نیست، بلکه بر عکس می توان در آن شاهد زایش نیکی و آراستگی بود.
مگر نه این که پس از شبی دیجور، روزی زیبا سر برمی آورد؟ به قول شاعر گرانقدر پایان شب سیه سفید است. از این رو می اندیشیدند که شب سیاه آبستن روز است. و هم از این رو عارفان و سالکان بزرگ همواره شب را پاس داشته و آن را مظهری از عالم غیب و مرتبه یگانگی خداوند دانسته اند. نیز، شب ترجمان نیایش و زاری اهل دل بر درگاه احدیت می شود؛ چرا که به قول خواجه عبدالله انصاری ... گهی شب قبض و گاه روز بسط، اندر شب قبض هیبت و دهشت و با روز انس و رحمت و در حال قبض بنده را همه زاریدن است و خواهش از دل ریش، در حال بسط همه نازیدن. بر این اساس، شب قدر را که در آن به روایت مشهور، قرآن بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده، قدر و ارجی دیگرگونه است.
گویند که در چنین شبی فرشتگان به زمین فرود آیند و بر اهل زمین و مؤمنان سلام و درود فرستند و برکات خداوندی را بر آنان هدیه سازند. بنابراین مؤمنان و سالکان طریق در این شب با نیاز و زاری به درگاه احدیت، الطاف و برکات او را طلب می کنند.
اهل رازو نیاز، نقش خود را در شب قدر بخوبی درخواهند یافت و بدین طریق حالاتی والا برای خود رقم خواهند زد. گاهی این حالات چنان ژرف و تاثیرگذار است که سراسر زندگی فرد را دستخوش دگرگونی می سازد. از اینجا به یکی از معانی قدر، یعنی اندازه گرفتن سرنوشت افراد می رسیم و این در عین اختیار انسان است. در واقع قدری است که آدمی برای خویشتن می شناسد و آن را چونان گوهری تابناک می پرورد. به هر روی، این گونه نیست که تقدیر، بدون اختیار انسان تعیین شود. براستی بهره برداری از مواهب چنین شبی بستگی به تلاشی دارد که ما در تعیین سرنوشت خویش به کار می بندیم. سرنوشتی که بی تردید، مورد رضای حق است. به همین خاطر، شب قدر را بقای سالک گویند که در عین استهلاک بود بوجود حق تعالی چرا که طالبان آستان و مؤمنان طریقتش همه او شده اند و از خود بی خبر.
شب قدرست و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر