نبوت مقامی و تشریعی
خداوند به بندگان خود لطف نموده، لذا نبوت عامه ای را که تشریع در آن نیست، برایشان باقی گذاشته است.
شیخ (اکبر محی الدین ابن عربی) در فتوحات نبوت را به نبوت مقامی و نبوت تشریعی تقسیم می کند که نبوت مقامی هیچ گاه قطع نمی شود. چون مظهر اسم ولی و مصداق «انی جاعل فی الارض خلیفه» است و آن نبوت مقامی را در این جا به نبوت عامه تعبیر کرده است، چون این نبوت برای همه هست، برای عامه ی بنی آدم.
و نیز برای عباد نصیبی از تشریع باقی گذاشت و فرمود« «العلماء ورثه الانبیاء»، لکن به حسب اجتهادشان. نه این که از حق تعالی بدون واسطه یا به واسطه ی ملک به نحو وحی تشریعی اخذ کنند، زیرا آن مخصوص انبیاء است.
پس اولیای عارف، وارث انبیاء در معارف و حقایقند و علمای مجتهد وارث انبیاء در تشریع اند به سبب اجتهادشان، پس اولیاء ورثه ی باطن انبیاء اند و علماء ورثه ی ظاهر انبیاء و برای علماء میراث در تشریع نیست مگر در آن احکامی که اجتهاد کرده اند و آنکه هم ولی و هم عالم است، وارث مقام جمیع انبیاء است.
سدره المنتهی فی تفسیر قرآن المصطفی- علامه حسن زاده آملی
تفاوت های فلسفه و عرفان:
"فلسفه" حرف می آورد و "عرفان" سکوت.
آن عقل را بال و پر می دهد و این عقل را بال و پر می کند.
آن نور است و این نار.
آن درسی بود و این در سینه.
از آن دلشاد شوی و از این دلدار.
از آن خدا جو شوی و از این خدا خو.
آن به خدا کشاند و این به خدا رساند.
آن راه است و این مقصد.
آن شجر است و این ثمر.
آن فخر است و این فقر.
آن کجا و این کجا!
[هزار و یک نکته، علامه حسن زاده آملی]
جرعه ای دریای نماز
شهود غیر از فهم است و نماز عبادتی است که انسان را به مقام شهود می رساند. چرا که شخص نمازگذار در تشهد می گوید: «اشهد ان لا اله الا الله»، شهادت همان مقام شهود و شهود عین دیدن و چشیدن است. در نماز غوغاهاست. هیچ عبادتی به پایه ی نماز نمی رسد. یکپارچه همه ی عبادات مقدمه هستند برای اینکه انسان به نماز بایستد و در آن هنگام به مقام شهود نائل شود.
مصلّی در ابتدای نماز با گفتن الله اکبر، هر آنچه را که غیر است به عقب می اندازد، چرا که غیر او اجوف است و تو خالی، و ما خواهان وجودیم. پس تو نیز در تکبیره الاحرام به لباس صمدیت حق مُحرم شو، و جز او را معدوم بدان. اهل حَرَم باش و از خلق درآی تا به حرم حق بار یافته و از خود بیخود شوی پس پیوسته بگو: «الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عینٍ ابداً و لا تکلنی الی غیرک طرفه عین ابداً».
بگو: غیر تو اجوف است و من نیز از آن جهت که من هستم اجوفم، پس نه مرا به من واگذار و نه به دیگران از اغیار خود. خلاصه اینکه پشت به خلق کن و روی به حق بیاور. وقتی که رو به حق کردی و مُحرم شدی و به حرم بار یافتی مخفیانه و آهسته بگو: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بگو: بیچاره ام و این شیطان نفس نمی گذارد تو را ببینم لذا از ان به تو پناه می برم. اما نام شیطان را آهسته بر زبان بیوار چون شیطان آنقدر ارزش ندارد که به خاطر او فریاد بزنی. همان آهسته او را خفه کن و بعد بلند و کشیده بگو: «بسم الله الرحمن الرحیم* الحمد لله رب العالمین* الرحمن الرحیم* مالک یوم الدین». از همان اول مجذوب جمال حق خواهی شد زیرا از همان اول باید او را به اسماء جنالیه بخوانی: الله، الرحمن، الرحیم، رب العالمین، مالک یوم الدین.
بگو: تویی که سخن می گویی و خود را حمد می کنی. لذا در ادامه «ایاک» را بر «نعبد» مقدم دار و بگو: «ایاک نعبد و ایاک نستعین». هر چه خستی تویی و من جز تو را نمی بینم. و این همان مقام شهود است. بعد بگو: اینک با عجز و بیچارگی آمده ام تا تو را عبادت کنم و از تو یاری بجویم، کمکم کن، دستم را بگیر و مرا بالا ببر. وقتی این گونه تقرّب یافتی و موحد شدی خوب بشنو! اگر شنیدی که گفتند چه می خواهی؟ بگو: «اهدنا الصراط المستقیم»، یعنی بدون این که هیچ اسم دیگری را واسطه بگیری بگو: می خواهم مرا از جدول وجودی ام که نزدیک ترین راه ارتباط با توست، هدایت کنی، همان راهی که راه انبیاء و سفرای الهی توست. زیرا ایشان نیز از جدول وجودی خود با حق لایتناهی صمدی ارتباط وجودی یافتند و از حد درآمده و عین الربط به او شدند. این است که فرمودنه اند: نماز برای بی حد کردن انسان است و بعد بگو: «صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین».
شرح دروس معرفت نفس- استاد صمدی آملی
هو
فنا و بقای موجودات
امواج، از آن جهت که موج اند، فانی شدنی اند و لذا می بینید یک شکن از آب می آید و می رود، که موج بعدی غیر از موج قبلی است. اما امواج از آن جهت که آب اند، هرگز فانی شدنی نیستند. آب بودن امواج، هرگز با خرد شدن امواج از بین نمی رود. انسان از آن که خلق و موجی است از حقیقت وجود، فانی می شود و از ان جهت که حق است و در متن وجود قرار گرفته، باقی می ماند. (کل من علیها فان* و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام) لذا در اصطلاح بزرگان آمده است که تمام موجودات نظام هستی، یک وجه خلقی و حدّی دارند و یک وجه ربّی و بی حدّی. وجه خلقی چون محدود است، فانی می شود، اما وجه خدایی فانی شدنی نیست.
در مسأله ی قیامت کبری، خلق از آن جهت که خلق است، برداشته می شود اما از آن جهت که حق است و وجود است و مرتبط به حقیقت عالم است، باقی می ماند و برداشته نمی شود؛ چون در غیر این صورت، دیگر جزا معنا نخواهد داشت. تمام مباحث قیامت، بر اساس بقای نفس ناطقه ی انسانی است. نفس، چون باقی می ماند، قیامت مطرح می شود. این معنی ندارد که قیامت برپا شود اما نفسی برای جزا دیدن وجود نداشته باشد. اگر تمام موجودات، به قیامت (اذا زلزلت الارض زلزالها) از بین بروند، قیامتی نیز برای جزا دادن اعمال بر پا نخواهد شد.
لذا فرموده اند: تا معرفت نفس حل نشود، قیامت نیز حل نخواهد شد. غرض این که، وقتی موجودات را از آن جهت که باقی به بقای حقیقت وجودند، بررسی می کنیم بحث قیامت مطرح می شود. اگر چنین است، پس شهود ما نیز به جهت وجه اللهی موجودات بر می گردد، نه به جهت وجه الخلقی آنها چون خلقت همه ی موجودات، محدود است و حد، امر عدمی است و امر عدمی هم مورد ادراک و شهود قرار نمی گیرد. ادراک، مخصوص وجود است لذا حتی ادراک ما به ذات خودمان، از ان جهت است که ما موجودیم، نه مخلوق. چرا که خلق حد است و حد، قدرت شهود و لیاقت مشهود بودن را دارا نمی باشد چون امر عدمی زوال ناپذیر است.
شرح دروس معرفت نفس – استاد صمدی آملی
اوصاف اولیاء الله
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس خدا و عظمت او را بشناسد، دهانش را از سخن ، و شکمش را از طعام ، باز دارد و خود را به نماز و روزه مشغول سازد. پس مردم گفتند: پدر و مادرمان به فدایت اى رسول خدا! آیا این گونه اشخاص ، از اولیاى خدایند؟ فرمود: اولیاى خدا سکوت کنند، و سکوت شان تفکر باشد، و سخن گویند و سخن شان ذکر باشد، و نظرشان عبرت است ، و نطق کنند نطق شان حکمت باشد. راه رفتن شان میان مردم برکت است . اگر خدا براى آنان اجلى مقرر نفرموده بود، از ترس عذاب و شوق به ثواب ، ارواح شان در اجسادشان نمى گنجید.
منبع: پندهای حکیمانه علامه حسن زاده آملی
در زمره پرسشهاى خداوند در معراج از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آمده است : ((اى احمد! آیا مى دانى که عیش گواراتر، و کدام حیات باقى تر است ؟)).
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم گفت : نمى دانم ، اى پروردگار من !
خداى تعالى فرمود: ((اما زندگى گوارا، عیشى است که صاحبش را از یاد من باز ندارد و آن شخص ، نعمتهایم را از یاد نبرد و حقم را انکار ننماید، و شب و روز در طلب رضاى من باشد.
اما حیات جاودان ، آن است که شخص ، با خود چنان کند که دنیا در نظرش ، خوار و حقیر شود و آخرت بزرگ و عظیم جلوه نماید.
خواست مرا بر خواست خود ترجیح دهد. در طلب رضاى من باشد و به حقّ، مرا تعظیم نماید. به یاد داشته باشد که من به او عالمم و شب و روز، مراقب هر گناه و معصیتى باشد و قلب خود را از هر چیزى که من خوش ندارم ، پاک گرداند. شیطان و وسوسه هاى او را دشمن بدارد و سلطه اى براى ابلیس ، در قلب خود باقى نگذارد. پس چون چنین کرد، قلبش را با محبت خود آرام گردانم ، تا این که قلب و فراغ و اشتغال و همّ و حدیث او را براى خود قرار دهم ، و این نعمتى است که به اهل محبت و عشقم ارزانى کنم . چشم و گوش قلبش را باز نمایم ، تا با آن ، جلال و عظمت مرا بنگرد و بشنود و دنیا را تنگ و آن چه از لذایذ، که در آن است ، بر او مغضوب نمایم و او را از دنیا چنان بر حذر دارم که چوپان ، گوسفندانش را از مراتع مهلک (و مسموم ) بر حذر مى دارد. پس چون چنین گشت ، از مردم فرار کند و از دار فنا به دار بقا، و از دار شیطان ، به دار رحمن ره جوید. اى احمد! همانا او را به هیبت و عظمت زینت دهم . این ، عیش گوارا و حیات جاودان است و مقام اهل رضا.
پس هر کس طبق رضاى من عمل کند سه خصلت بدو دهم : شکرى که آلوده به جهل نباشد، و ذکرى که با نسیان همراه نباشد، و محبتى که محبت خلق را بر آن رجحان ندهد. وقتى که مرا دوست بدارد، من نیز او را دوست خواهم داشت و دیده قلبش را بگشایم ، تا جلالم را نظاره کند. هیچ چیز را بر او مخفى نگذارم و در ظلمت شب و روشنایى روز با او نجوا کنم ، تا این که از سخن با خلق و همنشینى با آنها منقطع شود. کلام خود و ملایکه ام را به گوشش رسانم و سرّى را که از خلقم پوشیده است ، بر او آشکار کنم . لباس حیایى بر او پوشانم تا خلق از او حیا کنند و بر روى زمین گام بردارد، در حالى که مغفور درگاه من است . قلبش را آگاه و بینا قرار دهم ، که هیچ چیز از بهشت و جهنّم بر او مخفى نماند و آن چه که در روز قیامت از هول و وحشت بر مردم مى گذرد و نیز، آنچه که با آن ، اغنیا و فقرا و علما و جهلا، محاسبه شوند، بدو نشان دهم . قبرش را روشن کنم و نکیر و منکر را به سوى او فرستم تا از او سؤ ال کنند و غم مرگ و تاریکى قبر و وحشتش را نبیند، و میزان را نصب کنم و دیوان را بگشایم . نامه اعمالش را به دست راستش دهم که آن را باز کند و بخواند، و میان او و خودم ترجمانى قرار ندهم . پس این است صفات محّبین ... )).
رساله لقاء الله ، ص 188 - 186
ازدواج آخر
همه بالاخره می گذارندومی روند،ماآخرسربایددست درآغوش خودمان کنیم؛ آخرین مشتری وآخرین کسی که بایدبااوازدواج کنیدخودتان هستیدسعی کنیدهیچ عیبی نداشته باشید،خیلی بایدزیباباشیدچون بایدخودتان راتحمل کنید
همسفرزندگی
چون عشق اشتراک درمسیراست هردونفری که می خواهندباهم ازدواج کننداولین سوالی که بایدازهم بپرسنداینست که توداری کجامیروی ؟اگرهردونفرگفتنددارندمیروندبسوی خداونداینهاعاشق هم میشوند، وفقط دراینصورت است که انسان دراین مسیر یارپیدامی کندوگرنه هرکدام دریک ایستگاهی پیاده می شوند،انسان بایدبرودتا برسدبه آن ایستگاه نهایی که دیدارپروردگاراست
افی الله شک
معنای آیه افی الله شک فاطرالسموات والارض این نیست که نباید در خدا شک کرد بلکه معنایش این است که خداوند آن مفهومی است که هیچ شکی نمی توان دراوکردو هروقت به یک معنایی دست یافتید که دیدید نمی توانیددر آن شک کنید، آن خداوندست
وحدت وجود
خداوندشبیه هیچ کس نیست چون وجود محض است ،وجود نمی تواند دوتاباشدولی ماهیت می تواند هزارتا چیز باشدچون عامل دویی ماهیت است نه وجود اگردوتاچیزداریم به خاطراینست که دوتاماهیت داریم اما وجودچون ماهیت ندارد نمی توانددوتاشود
شعر
شعر همه اش رمزاست وعلت اینکه بصورت رمز بیان شده است برای این است که اصلااین حقایق گفتنی نبوده واین ساده ترین صورتی بوده که امکان داشته این حقایق رابیان کنند
چمن
جمن ونزهتگاه اهل معرفت آنجایی است که سخن خداهست
گوشه چمن جایی است که انسان ازغوغای خلق وآشوب دنیافراغت داشته باشد ،این چمن می تواندخانه شما باشددوستان را دعوت کنید خانه تان وصحن خانه تان را بکنید صحن چمن وازمیخانه حافظ و مولانا واین بزرگان قرض کنیدوبرای دوستانی که اهل این معانی هستندشعربخوانید
گول خوردن
آدم فقط وقتی گول می خورد که صاف نیست وگرنه نمی شودکه انسان فرق دروغ باراست رانفهمدچون دروغ خیلی طعم وبوو مزه اش باراست فرق می کند
بوی کبروبوی حرص و بوی آز درسخن گفتن بیاید چون پیاز
آنچان که اگر شامه ظاهری ماسالم باشد بوی پیازرامی توانیم تشخیص دهیم
اگرشامه باطنی ما هم سالم باشدمی توانیم تشخیص دهیم و می توانیم اطلاعات رابگیریم
احوال پرسی
احوال پرسی های ما بصورت تعارف درآمده وسریع تمام می شودولی وقتی می گوییم حال توچطوره؟ یعنی واقعادلم می خواهدبدانم ومی خواهم بیایم درزندگی تووبدانم چه نیازی داری؟ما اگرواقعاحال هم رابپرسیم خیلی ازمشکلات حل می شود
دل
اگرروح ماوسعت بیشتری پیداکند تمام آنچه که دردل تمام آدمها است را می توانیم بگیریم ماگیرنده مان ضعیف است وگرنه قیافه آدمهاراکه نگاه کنید می فهمید که دردل او چیست اینکه می گویندازدل به دل روزنه ای هست یعنی شبکه اتصالی هست ولی مابه دلیل اشتغال دائم به خودمان ونفسانیات خودمان نمی توانیم ازدل هم باخبرشویم ما اگرصاف بشویم ازاحوال هم بی اطلاع هم باخبرمی شویم
آداب سالک الی الله از زبان علامه حسن زاده آملی
حضرت علامه براى تادیب نفس سالک الى الله و سائر الى الکمال امورى را در کلمه 178 هزار و یک کلمه آورده اند که خلاصه اش این است :
1 - قرآن که صورت کتیبه انسان کامل است...
2 - در باب سیزدهم و باب بیستم ارشاد القلوب دیلمى آمده است که جناب رسول الله صلى اللّه علیه و آله فرمود: یقول الله تعالى : من احدث ... کسى که محدث شود و وضو نسازد به من جفا کرده و کسى که محدث شد و وضو بسازد و دو رکعت نماز گزارد به من جفا کرده است و آن که نماز خواند و از من چیزى نخواست به من جفا کرده است و آن که محدث شود و وضو بسازد و نماز گزارد و مرا بخواند پس من جوابش را در آنچه که مربوط به امر دین و دنیاى اوست ندهم من به او جفا کردم در حالیکه من پروردگار جفا کار نیستم .
خوشا حال آن که از او خود او را بخواهد که دوست ما را و همه جنت و فردوس شما را
3 - آیات آخر سوره فرقان را در مورد عباد الرحمن دستور خود قرار دهد.
4 - و کلوا واشربوا و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین .
نه چندان بخور کز دهانت برآید نه چندان که از ضعف جانت برآید
5 - از فضول کلام همانند فضول طعام پرهیز نماید که قساوت قلب آورد.
6 - محاسبت نفس
7 - مراقبت ، و این مطلب عمده است
8 - ادب مع الله که علامت حضور است
9 - عزلت . سلامت در عزلت است (با خلق باش و نباش )
10 - تهجد در شب تا به مقام محمود نائل آید.
11 - تفکر
12 - ذکر قلبى و لسانى در هر حال
13 - ریاضت در طریق علم و عمل که (علم و عمل انسان سازند)
14 - اقتصاد یعنى میانه روى در مطلق امور حتى در عبادت
15 - مطلب در دو کلمه است : تعظیم امر خالق ، و شفقت با خلق
فرموده اند : هنگامیکه به منزل یکدیگر می روید ، توجهی به اشیاء و لوازم آن خانه نداشته باشید . چه کار دارید که در طاقچه اتاقشان چه نهاده اند و در اتاقشان چه گذاشته اند؟! یکی از اساتید بزرگوار حوزه علمیه آقای انـصاری شـیرازی هستند کـه از شاگردان مـرحوم عـلامه طباطبائی (ره)میباشند ایشان بسیار مرد متواضع و افتاده ای هستند .
ایشان از ابتدا تا انتهای کلاس تدریس شان اصلا سرشان را بلند نمی کنند تا ببینند چه کسی در کلاس حضور دارد و چه کسی حضور ندارد. خودم چند بار در مجلس درس ایشان شرکت کردم همیشه برایم سؤال بود که چرا ایشان فقط کتاب خـود را نگاه می کنند و اصلا نگـاهی به شاگردانشان نمی کنند تا ببینند در پای درسشان یک نفر نشسته یا ده نفر نشسته و یا پانصد نفر نشسته است . روزی خودشان میفرمودند که : «سرم را پائین می اندازم تا اگر روزی شخصی به کلاسم آمـد و آنرا نپسندید روز بعد به راحتی بتواند در کلاسم شرکت نکند و خجالت هم نکشد . زیرا اگر من صورت او را دیده باشم و او را شناخته باشم ممکن است از من خجالت بکشد . »
اینها در ساختن خود زحمت کشیده اند . آن وقـت آقایی دیگر به خانه مردم می رود و میخواهد همه چیزها را شناسائی کند تا ببیند چه خبر است . این بسیار کار زشت و ناپسندیده ای است . ما چه حـق داریم که وقتی به خان? دوستمان میرویم تحقیق کنیم تا ببینیم مثلا در کتابخانه اش چند تا کـتاب وجود دارد ؟ ! یا لای دفترش چـه نـوشته شده است ؟! به خصوص کسی که مشغول نوشتن چیزی است و داعـی بر این دارد که هنگام نوشتن کسی به دست او نگاه نکند . هـرگـز کسی که کنار او نشسته ، حق نگاه کردن به دست و نوشت? او را ندارد که اگر نگاه کند طهارت چشمش رااز بین برده است واین چشم و صاحب چشم هـرگز مؤدب نخواهـد بود . همـینطور استماع تلفـن دیگـران نیز خلاف ادب است . پشت در مردم نشستن و آهـسته به حرفـشان گوش دادن خلاف طهارت است . طوری باشیم که هر که خواهد گو بیا و هر که خواهد گو برو! این وقت است که حواس از هر چه که زائد بر فهم و ادراک است پاک می شود .اگر کسی میخواهد در سیر علمی و عملی وارد شود به دو عـنوان باید دقت کافی داشته باشد ?ـ طهـارت ?ـ ادب
این دو امر را باید درست طی کند تا چشم و گوش و اعضاء جوارح او هم مؤدب شوند و در مسیر تکامل قرار گیرند .
این 40 روز که از اول ذیقعده شروع می شود وبه « اربعین کلیمی» معروف است، فرصت مناسبی است برای تهذیب نفس و خود سازی و چله گیری و مانند آن. چله گیری معنایش این نیست که انسان از جامعه جدا بشود، دست از کسب و کار و تحصیل بکشد و منزوی بشود و به خیال اربعین به جائی برسد ! چله گیری آن است که انسان 40 روز مواظب قلب و مجاری ادراکی و تحریکی خود باشد. نه بر خلاف رضای حق چیزی بیندیشد، و نه بر خلاف رضای حق انگیزه ای داشته باشد ! اگر بتواند در ظرف 40 روز این دو بخش اندیشه و انگیزه خود را رام بکند، بسیاری از مسائل برای او حل می شود.
آسان بودن کسب بیرونی دانش
چون دین چند تا راه به ما نشان داده برای عالم شدن. یک راه، راه آسان معروف حوزه و دانشگاه است. کسی می آید درس می خواند؛ 30 سال، 40 سال، کمتر و بیشتر؛ به مقام علمی می رسد، حالا یا در حوزه، یا در دانشگاه. این یک راه سختی نیست؛ به دلیل اینکه صدها نفر آمدند، و هزارها نفر به دانشگاه می روند؛ بالأخره در رشته خودشان زحمت می کشند. این خیلی سخت نیست ! یعنی آدم 40 سال زحمت بکشد، یک فقیه کامل بشود؛ یا چند سال زحمت بکشد، یک استاد خوبی در دانشگاه بشود. این در عین حال که خوب است، سخت نیست! این یک راهی است که انسان از بیرون علم را یاد می گیرد. یک راه درونی هم دارد، که این را دین به ما آموخت. اینها جزء ره آورد انبیاست؛ اینها مان عه الخلوّند، نه مان عه الجمع !
ره آورد دین و انبیای الهی
راه درونی این است که انسان نه بیراهه برود، نه راه کسی را ببندد؛ آدم عاقل اهل کسب نیست؛ و به دنبال نخود سیاه هم نمی رود ! این خودش می داند دارد چه کار می کند، چه حرفی می زند. فرمودند : ن تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً (1). این را در سوره مبارکه انفال فرمود: اگر شما با تقوا باشید، خیلی از مطالب است که از درون شما می جوشد. این همه علمائی که حرف جدید آوردند، اینها که از دیگری یاد نگرفتند ! اگر تمام درس ها و بحث ها و علوم، استفاده از استاد و کتاب باشد که دیگر علم ترقّی نمی کند. بخشی را انسان از اساتید و کتاب ها استفاده می کند، بخشی را هم از درون می جوشد. این جوشش علم از درون، بر اساس ن تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً است، بر اساس ا تّقوا الله و یعلّ مکم الله(2) است.
به دست آوردن فرقان تشخیص خوبی ها و بدی ها در مدرسه ( تقوا )
آنچه که در سوره مبارکه بقره است، ا تّقوا الله و یعلّ مکم الله است که به صورت شرط و جزا نیست ! امّا آن که در سوره مبارکه انفال است، خیلی پر محتواست؛ ن تتّقوا الله یجعل لکم فرقاناً. آدم، فارق بین حقّ و باطل باشد، صدق و کذب باشد، خیر و شر باشد، سعادت و شقاوت باشد، حسن و قبیح باشد؛ این عالی ترین کمال اوست. فرمود : این در مدرسه تقوا به دست می آید؛ نه در حوزه، گیرتان می آید، نه در دانشگاه ! اگر اهل تقوا بودید؛ چه در حوزه، چه در دانشگاه، این نصیب تان می شود.
ویژگی ممتاز اربعین گیری به پاسداشت ضیافت الهی موسای کلیم (ع)
این راه را در هر زمانی، در هر زمینی برای ما باز کردند. امّا از اول ذیقعده تا دهم ذی حجّه که اربعین موسای کلیم است، این یک فصل مناسبی است؛ بهار این کار است. این أربعین گیری،این چله نشینی همین است ! وجود مبارک موسای کلیم 40 شبانه روز مهمان خدا بود. فرمود : و واعدنا موسی ثلاث ین ل یلهً فاتممناها ب عشر فتمّ م یقات ربّ ه أربعین لیله (3). به او وعده دیدار و ملاقات خصوصی دادیم؛ آمد به دیدار ما. اوّل 30 شب بود؛ بعد 10 شب اضافه کردیم، راهش باز بود؛ جمعاً شد40 شب.
جایگاه ممتاز « شب » برای کسب درجات معنوی و درک معارف الهی
فرمود : او40 شب مهمان ما بود. چون برکاتی که در شب نصیب انسان می شود، در روز نمی شود. روز مشغول کار و گفتن و خریدن و فروختن است؛ در قرآن کریم فرمود : شب را در یابید. نّ لک ف ی النّهار سبحاً طویلاً (4). درس است، بحث است، گفتن است، شنیدن است، دیدار است، مصاحبه است، مناظره است؛ با یک کثرت همراهید. امّا نّ ناش ئه اللّیل ه ی اشدّ وطئاً و اقوم ق یلاً (5). شب یک نشئه ای دارد، شب یک حسابی دارد، یک کتابی دارد ؛ شب کجا، روز کجا ! فرمود : روز، کار فراوانی دارید؛ می گوئید، می شنوید، می خوانید، می خورید؛ این کارهای روزتان است. به وجود مبارک پیامبر (ص) فرمود : روز، کارهای فراوانی داری، شب را دریاب ! هر کس به جائی رسید، از شب زنده داری به جائی رسید.
اطلاق « شب زنده داری »بر میهمانی چهل شبانه روزی موسای کلیم (ع)
به وجود مبارک موسای کلیم فرمود : تو 30 شب مهمان مائی، 10 شب هم اضافه می کنیم. و واعدنا موسی ثلاث ین ل یلهً، با اینکه شب و روز بود. نفرمود : یوماً، نفرمود : ل یلاً و یوماً ! فرمود : 30 شب؛ آن روزش هم شب بود، شبش هم شب بود. برای اینکه بیگانه راه نداشت ! فاتممناها ب عشر فتمّ م یقات ربّ ه أربعین ل یله. باز 40 شب شد؛ نه 40 روز، نه 40 شب و روز ! شب را گفت در یابید. این اربعین است ! معنای اربعین هم این نیست که آدم از جامعه جدا شود؛ باید در متن جامعه و زندگی باشد، در متن خدمتگزاری به مردم باشد؛ امّا کاسب نباشد، بیگانه ای در راهش نباشد، جز رضای حق چیزی را نداشته باشد؛ این اربعین گیری است. از اوّل ذیقعده تا دهم ذیحجّه، این دوره 40 شبانه روزی می شود أربعین!
بهار اربعین گیری از آغاز ماه ذی القعده
در طول سال آدم می تواند چله بگیرد، ولی بهارش این 40 شب است؛ یعنی از اوّل ذی قعده تا دهم ذیحجّه،آدم مواظب دهانش باشد که غذای بد وارد نشود؛ مواظب زبانش باشد که حرف بد نزند؛ مواظب گوشش باشد که حرف بد نشنود؛ مواظب چشمش باشد که نگاه بد نکند؛ آنوقت سائر کارها خوب است. اینقدر کارهای حلال هست که آدم فرصت نمی کند به سراغ کار حرام برود ! فرمود : لزومی ندارد که آدم کار خلافی رامرتکب شود، مثل اینکه اینقدر غذای حلال هست که دیگر آدم فرصت نمی کند به سراغ غذای حرام برود!
لزوم جوشاندن علوم و معارف از قلب انسان در کنار راههای عادی تعلیم و تعلّم
این کار اساسی است که همه ما باید انجام بدهیم، مخصوصاً آنهائی که کارهای علمی در حوزه و دانشگاه دارند، و عزیزانی که در فضای سپاه و بسیج و اینها کار می کنند که اساس کار ما و سرمایه ما این است؛ و دنیا وآخرت ما در همین تأمین می شود. برای اینکه خدای سبحان جائی را بدون چشمه نگذاشت !شما می بینید این استخرها را که درست می کنند؛ این استخر یک جدول های متعدد دارد که ازچاه و نهر و بحر آب می گیرد؛ امّا از درون استخر به عنوان چشمه آب نمی جوشد !
لکن ذات أقدس له فرمود : این قلب یک استخری است که از مجاری چشم و گوش به بیرون راه دارد؛ آدم مطالعه می کند، حرف استاد را می شنود، از این طریق علوم را در قلب می ریزد؛ یک منبع جوشان هم آن درون هست که چشمه وار می جوشد؛ این استخر همیشه پر است. اگر یک استخری زیرش چشمه باشد، راه بیرونی هم داشته باشد؛ این همیشه آب دارد، دیگر تشنه نیست! این می شود ( کوثر ). اگر کسی به دنبال تکاثر ؛برود هم دنیایش را باخته، هم آخرتش را باخته !! به دنبال کوثر برود؛ هم دنیا دارد، هم آخرت.
آیت الله جوادی آملی
(1) انفال / 29
(2) بقره / 282
(3) اعراف / 142
(4) مزّمل / 7
(5) مزّمل / 6