همنشینى و شکلگیرى شخصیت
همنشینى مؤثّر است. مصاحبت اثر دارد. نفس انسانى خوپذیر است. انسانى که با انسانى مدتى به سر برده است مىبینى چنان از یکدیگر خو گرفتهاند که احوالات هر یک حکایت از دیگرى مىکند بلکه مطلقاً همنشینى اثر دارد. مثلاً شاگرد بر اثر مصاحبت با استاد، از سیرت و خوى استاد حکایت مىکند و همچنین فرزند از پدر که «الوَلدُ سِرُّ ابیه.» به قول خواجه عبداللّه انصارى: دود از آتش چنان نشان ندهد و خاک از باد که ظاهر از باطن و شاگرد از استاد.
غرض، اینکه مصاحبت مطلقاً مؤثر است حتّى در حیوانات، بلکه در جمادات، به قول شیخ اجل سعدى:
گلى خوشبوى در حمام روزى
رسید از دست محبوبى به دستم
بدو گفتم که مشکى یا عبیرى
که از بوى دلاویز تو مستم
بگفتا من گِلى ناچیز بودم
ولیکن مدتى با گُل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
حالا این معنا را بالا ببرید. در مصاحبت با ملکوت عالم، با حقیقت عالم، با خداى عالم در نظر بگیرید. اگر چنین توفیقى پیدا کردیم که توانستیم همواره و در همه حال عنداللّه حضور داشته باشیم، چه خواهیم شد؟! خوشا به حال کسانى که همواره مصاحبت با خدایشان دارند، جلیس و انیس آنان خدایشان است.
آنهایى که همنشینى با خداوند عالم دارند، کسانى هستند که اسماى جمالى و جلالى خداوندِ سبحان در ایشان رسوخ کرده است. جوادند، رحیمند، عطوفند، عالمند و همچنین داراى دیگر اسماء اللّه هستند.
راهکارهای سعادت
از جمله واژه هایی که بسیار مورد استفاده انسانهاست واژه توجه برانگیز سعادت است و آن ناشی از دغدغه همیشگی انسانها نسبت به این امر است؛ بطوریکه غالب انسانها آرزو و تمایل درونی خود را رسیدن به سعادت توصیف می نمایند و آن را سرمنزل مقصود و خواسته نهایی و غایی خود قلمداد می کنند. اما تفکر و نگرش انسانها نسبت به مقوله سعادت یکسان نیست و هر کس برپایه جهان بینی خود قرائت خاصی از آن را ارائه می کند و براساس همین جهان بینی و قرائت، به دنبال طی طریق در سبیل سعادت است؛ لیکن گاهی به جهت عدم شناخت صحیح نسبت به سعادت، آدمی با تلقی سعادت و رسیدن به آن در مسیری گام برمی دارد که انتهای آن سرابی بیش نیست؛ بنابراین نیاز به راهنما و دستورالعملی بدون نقص است که انسان را به سبیل سعادت رهنمون کند و این راهنما و دستورالعمل از جانب خالق انسانها برای عموم افراد از طریق انبیاء و امامان تبیین شده است. از همین رو در این وجیزه براساس جهان بینی توحیدی و با استفاده از سخنان بزرگان و آیات و روایات درتلاشیم تا گذری به سبیل سعادت داشته باشیم.
مهمترین حجاب انسان که مانع اصلى لقاء اللّه است، چیست؟
به یقین حجابى بدتر از حجاب خودخواهى، خودبرتر بینى، و خودمحورى نداریم، به تعبیر بعضى از بزرگان اخلاق، «انانیت» بزرگ ترین مانع سالکان راه خدا است، و طریق نیل به لقاء اللّه ریشه کن ساختن «انانیت» مى باشد; ولى این کار، کار آسانى نیست، چراکه به یک معنى جدا شدن از خویشتن است!
تو خود حجاب خودى، حافظ از میان برخیز!
ولى این امر میسّر مى شود با ممارست ها و خودسازى ها و استمداد از حق و توسّل به ذیل عنایات اولیاء اللّه، آرى، آرى تا علف هرزه هاى محبّت و عشق به غیر خدا از دل کنده نشود نهال محبّت و عشق او نموّ و رشد نخواهد کرد!
خدا باوری
هر اندازه که به خدا خوشبین هستید ، از آن هم خوشبین تر باشید و به هر اندازه که خدا را خوب می دانید ، خد ا را خوبتر بدانید .
هر اندازه که خدا را رئوف می دانید ، خدا را رئوف تر بدانید ، و هر اندازه که خدا را مراقب خودتان و همراه و یار و رحیم به خودتان می دانید ، بالاتر از آن بدانید .
ما خدایی این چنین داریم کسی که چنین خدایی دارد چرا ناراحت باشد چرا نگران باشد ، و چرا دلشکست باشد ؟ کسی که چنین سروری دارد ، چرا مأیوس و غمناک باشد کسی که این گونه مربی دارد ، چرا در رنج باشد ، چرا دلهره داشته باشد ؟ رحیمی همسفر تو ، همراه تو ، شریک زندگی تو و غمخوار تو است .
هیچ موفقیتی بدون صبر امکان پذیر نیست. نیوتن
گرچه صبر خیلی تلخ است ولی نتیجه اش شیرین است. لامارتین
صبر دشمن عجله است و عجله باعث شکست است. آلفرد نوبل
آن که از گردش روزگار عبرت نگیرد همیشه نادان باقی خواهد ماند. سعدی
صبر کوره گدازنده ایی است که شخص در حرارت آن آبدیده می شود. کانت
صبر را باید از درخت آموخت که همه رنج خزان و زمستان را تحمل می کند تا بهار برسد و باز شکوفا شود. دانته
هر کس از طبیعت درس نیاموزد از هیچ استادی نخواهد آموخت. میکل آنژ
عزاداری چیست؟
ارزش و نقش عزاداری
مراتب عزاداری و عزاداران
عزاداری از مقوله یاد و ذکر است. یاد کسی که به مصیبتی دچار شده است و یاد کسی که به علل طبیعی و غیر طبیعی از قبیل قتل، حادثه و امثال اینها از دنیا رفته است.
شکی نیست که انسان موجودی است که طبیعتاً فراموشکار است و نسبت به چیزهایی که توجه به آنها برایش مفید است، دچار غفلت می شود. در این مواقع یادآوری و تذکّر آن چیز انسان را از ابتلا به حوادثی برایش مضرّ است نجات می دهد و از آثار خوب توجه به آن چیز مفید، بهره مند می سازد
چگونه مىتوان صفت رذیله «حسادت» را از خود دور ساخت و آیا غبطه نیز ناپسند است؟
ابتدا باید فرق بین «غبطه» و «حسادت» بیان گردد. «حسادت» آن است که انسان از نعمت دیگران ناراحت شود و آرزوى از بین رفتن آن را داشته باشد؛ اما در «غبطه»، انسان از این که مثل دیگرى داراى فلان نعمت نیست، ناراحت است؛ یعنى، از نداشتن خود رنج مىبرد و نه از بهرهمندى دیگران و در نتیجه، آرزو یا تلاش نمىکند که نعمت از دیگرى سلب گردد؛ بلکه از نعمت دیگران خوشحال است و آرزو و دعا و تلاش مىکند که خود نیز به آن برسد. معمولاً در نعمتهاى عبادى و معنوى، مثل حال خوش در نماز و سجده نسبت به دیگران، حالت غبطه به انسان دست مىدهد.
درمان حسد
درمان حسد، دو رکن اساسى دارد؛ رکن اول درمان نظرى، یعنى شناخت ابعاد و نتایج حسد در دنیا و آخرت است و رکن دوم، درمان عملى آن است.
1. درمان نظرى
الف) باید دانست که غالباً حسد، نه تنها زیانى براى شخص مورد حسد واقع شده ندارد، بلکه چه بسا به نفع او است؛ زیرا اگر به فرض حسادت دیگران موجب غیبت یا تهمت او شود، این کار موجب از بین رفتن گناهان او و به دوش کشیده شدن آنها توسط حسود مىگردد؛ در حالى که انسان خردمند، هیچ گاه ضرر خود را نمىخواهد و هیچ ضررى از حسادت بالاتر نیست.
ب) خداوند بنابر حکمت کامل خود، نظام جهان را به گونهاى قرار داده است که انسانها از جهاتى - چون استعداد، قیافه، مال، خانواده و... - با یکدیگر تفاوتهایى داشته باشند. یکى از حکمتهاى این مسئله، امتحان و آزمایشى است که باید برقرار باشد. اگر آدمى حقیقت این مطلب را براى خود تصور نماید و به عمق آن دست یابد، آن گاه بر موقعیت دیگران رشک نخواهد برد؛ زیرا همه این موهبتها و تفاوتها را به جهت جریان زندگى و فلسفهاى که در وراى آن است، مىداند.
ج) توجه به معاد و نعمتها و درجات والاى پرهیزکاران در قیامت و آخرت، آدمى را از چشم دوختن به متاع دنیا باز مىدارد. خداوند در قرآن خطاب به پیامبر مىفرماید: «لا تمدن عینیک الى ما متعنا به ازواجاً منهم و لا تحزن علیهم؛1 چشم از این متاع ناقابل دنیوى که به برخى دادهایم [براى امتحان]، بازگیر و بر اینان اندوه مخور».
اگر آدمى حقیقت معناى «و رزق ربک خیرٌ و ابقى»؛2 را دریابد، دیگر چشم به امکانات و برخوردهاى این و آن نخواهد دوخت و عمر خود را بر سر این غصه گزاف نخواهد گذاشت.
نقد عمرت ببر و غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشى
گرچه راهىست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشى3
2. درمان عملى
الف) عمل بر ضد مقتضاى حسد در گفتار و کردار؛ مانند تواضع، خیرخواهى، خدمت به دیگران، شاد گشتن از رسیدن خیر به دیگران و ریشه کن کردن حسد از طریق نابود کردن خباثتهاى نفسانى (مانند تکبر، ریاستطلبى، دنیا خواهى و...).
ب) دعا در حق محسود؛ یعنى از صمیم قلب از خداوند بخواهد تا آن نعمت را براى آن شخص زیادتر بگرداند.
ج) هر گاه متنعّم بودن شخصى او را آزار داد، باید متذکر نعمتهایى شود که خداوند به او داده است؛ زیرا خداى کریم هیچ فردى را از همه خوبىها محروم نکرده است.
د) در چنین حالتى باید افرادى را به یاد آورد که مشکلات ظاهرى بیشترى نسبت به او دارند.
و) باید عقل خود را با عمل تقویت کند. اگر انسان از نیروى عقل و خرد به خوبى استمداد جوید و آن را بر دیگر قواى خود حاکم ساخته، از آن پیروى کند، به تدریج، تقویت خواهد شد و هر اندازه به آن پشت کند و بر خلاف رهنمودهاى آن عمل کند، به تضعیف آن پرداخته است. یکى از راههاى تقویت عقل، بسط معارف دین و پیروى دقیق از رهنمودهاى پیامبران است؛ زیرا تعالیم آنان بازگشاینده گنجینههاى خرد فراروى انسانهاست.
ه) علت اصلى حسد، ناراحتى انسان از عدم موفقیت خویش است؛ یعنى چرا او پیشرفت نکرده و دیگرى رشد خوبى کرده است. و او به جاى تلاش براى رشد خویش، مىخواهد رشد دیگرى را متوقف کند. حال اگر انسان توجه داشته باشد که شکست دیگرى، هیچ کمکى به او نمىکند و نه تنها سودى براى او ندارد، بلکه چه بسا مشکلاتى نیز برایش به بار مىآورد، در این صورت، راه درست را انتخاب مىکند. راه درست، این است که به جاى تخریب دیگران، سعى کند خود را مانند آنان به موفقیت برساند. این حالت انسان (غبطه)، نه تنها بد نیست، بلکه موجب رشد و ترقى او مىگردد. بنابراین، مىتوان با تبدیل حسد به غبطه، راه رشد و ترقى را براى خود باز کرد و از آثار منفى آن در امان ماند.
1. حجر، آیه 88.
2. «و [بدان که] روزى پروردگار تو بهتر و پایدارتر است؛ طه، آیه 131.
3. حافظ.
چرا با نام خدا آغاز میکنیم؟
منبع: http://haftominaseman.parsiblog.com/123391.htm
همواره توصیه شده است که امور خود را با نام خداوند آغاز کنیم. چنانکه ما اکنون این متن را با نام خدا آغاز کردهایم. شاید بر حسب عادت برخی از کارهایمان را به این نحو آغاز کنیم. اما از آنجا که قصد نداریم در سطح پوسته امور متوقف شویم و وسعت آگاهیمان به دامنه عادات و شرطیشدگیهایمان محدود باقی بماند، سعی میکنیم با جستجوی در ورای قالبهای شرطیشدگیهای افکارمان به سمت درک بیشتری برویم.
این نگاه از روی تردید در قبول این حکمت نیست چون آنرا بالاتر از تأیید خود میدانیم, بلکه از این دیدگاه است که معتقدیم چیزی بیشتر از آنکه میدانیم، در عمق این حکمت به ظاهر ساده و عادت شده وجود دارد. پس سعی میکنیم، قدمی هر قدر کوچک به سمت کشف این معنا برداریم.
آغاز چه معنایی دارد؟ آغازها چه اهمیتی دارند؟ چرا قرین کردن آغازها با نام خدا بایسته است؟
آغاز هر چیزی مانند لحظه انعقاد نطفه آن است. آیا اینطور نیست که در نطفه هر چیزی تمامی آن چیز نهفته است؟ همانطور که درختی کامل در یک بذر وجود دارد و انسانی کامل در یک سلول نطفه؟ پس آیا نمیتوان گفت لحظه شکلگیری نطفه هر کار، لحظه رقم خوردن تمامیت آن است؟ و اگر اینطور است، آیا آغازها اهمیت بسیار ندارند؟ اگر این اهمیت را بپذیریم، آیا نبایستی از لحظه آغاز هرکاری، جهت رقم زدن بهترین سرنوشت برای آن استفاده کنیم؟ و حال اگر بخواهیم از این بهترین پیروی کنیم، آنرا کجا بیابیم و چگونه در مسیر دستیابی به آن قرار گیریم؟
در جستجوی این بهترین، بزودی متوجه میشویم که این پرسش از قبل پاسخ داده شده است. هستی، بهترین الگو برای هر چیز و از جمله آغازها است. پس بهتر است برای یافتن کاملترین الگوی آغاز کردن امور، از «آغاز هستی» تعلیم بگیریم.
تمام ادیان الهی و بسیاری از دیدگاههای باطنگرا بیان میکنند که در آغاز هستی تنها آفرینشگر بود، و او با نام بزرگ خود هستی را آغاز کرد که در دیدگاههای متعدد به نامهایی مانند اسم اعظم, صوت الهی, سرّ بزرگ و... خوانده میشود.
اگر از این دیدگاه به موضوع نگاه کنیم به نظر میرسد بیان نام خداوند در آغاز کارها، تکرار نمادین همان واقعه نخست ابتدای هستی باشد و تعلیم آغاز کردن کارها با نام خدا، شبیهسازی کوچکی از «لحظه آغازین خلقت» در ابتدای تمامی امورمان است. گویی با این آغاز نمادین سعی میکنیم خود را با روند هستی پیوند دهیم، و در جریانی همسو با روند آفرینش قرار بگیریم. عمل ما بیانگر چنین پیامی است:«من با هستی هماهنگم، من هم اعمالم را با الگو گرفتن از تولد هستی شروع میکنم، با همان کلامی که خلقت را به وجود آورده امور را آغاز میکنم و با تکیه به همان نامی که همه چیز را متحقق کرده قصد خود را به سوی تحقق میبرم.» و انعکاس این عمل همسو با هستی، چیزی جز همراهی و حمایت از جانب جریان هستی نیست.
آیا آغاز امور با نام آفریننده هستی، و توجه ما به آن آغاز نخستین که تنها آغاز حقیقی است، قصد ما را بیشتر در تماس و هماهنگی با روند هستی قرار میدهد و یا آغاز کردن با نام خودمان و یا نام دیگری؟ حتی اگر خود و دیگر اجزا هستی را انعکاسی از وجود خداوند بدانیم، آغاز با نام غیرخدا مانند سعی در روشن کردن اتاقی تاریک با تصویر آتش است.
داستان تولد هستی به ما میگوید که تنها آغاز حقیقی، آغازی است که با نام آفرینشگر باشد. هر شروع دیگری با جریان آفرینش و حیات در ناهماهنگی است، از حمایت هستی برخوردار نیست، و سرنوشت آن نیز قطعاً دارای نارساییهایی خواهد بود.
خداوند هستی را با نام خود آغاز کرد، وحی را با نام خود آغاز کرد و خود بیان میکند که ابتدا و انتهای هر کار است(1). او از طریق بیان این آیات (نشانهها) به ما پیام میدهد که با اندیشه در آنها طریق درست آغاز کردن را بیاموزیم و به آنچه آموختهایم عمل کنیم. پس با نام خدا آغاز میکنیم که بالاترین کلمات است(2) .
پینوشت:
1 - هوالاوّل و الاخر
2 – کلمهٌ ا... هی العلیا