حضرت علامه حسن زاده آملی حفظه الله می فرمایند:
روزى مرحوم علامه طباطبایى را در خیابان زیارت کردم و در معیت ایشان ، تا درب منزلشان رفتم . به درب منزل که رسیدیم ایشان تعارف کردند. عرض کردم : مرخص مى شوم . ایشان ، در پله بالا ایستاده بودند و پایین بودم ، رو به من کردند و گفتند:
حکماى الهى این همه فحش ها را شنیدند سنگ حوادث را خوردند، قلم ها به دشنام و بدگویى آنها پرداختند، این همه فقر و فلاکت و بیچارگى را از تبلیغات سوء کشیدند.
گاهى به کهک به سر مى بردند و گاهى ... با این همه حقایق را در کتاب هایشان نوشتند و گفتند: آقایانى که به ما بد گفتید و فحش دادید و زندگى را در کام ما تلخ کردید و مردم را علیه ما شورانیدید، حرف این است و حق این است که نوشته ایم و براى شما گذاشته ایم ، حال هر چه مى خواهید بگویید.
آنها حرف حقشان را نوشتند و براى نفوس مستعد به یادگار گذاشتند، تمام تلاش این است که منطق وحى را بفهمیم . خداوند ملاصدرا را رحمت کند! مفسر است ، محدث است ، فقیه است ، مرد سیر و سلوکى است که هفت مرتبه پیاده به زیارت بیت الله الحرام ، مشرف مى شود و بار هفتم در بصره نداى حق را لبیک گفته است .
ایشان در در شرح اصول کافى حدیث امام سجاد علیه السلام را نقل مى کند که :چون خداوند سبحان ، مى دانست در آخر الزمان مردمى عمیقى پیدا مى شوند در توحید و در اصول عقائد اوایل سوره حدید و سوره اخلاص را فرستاد.
مرحوم آخوند مى گوید: به این حدیث که رسیدم گریه ام گرفت . این گریه شوق است و گریه عشق ، چون خودش مى بیند که این حدیث ، براى امثال اوست
منبع:گفت و گو با علامه حسن زاده آملی، ص 115.
طبقه بندی: حضرت علامه حسن زاده آملی
جلسه تفسیر سوره مبارکه شعراء -حضرت آیت الله جوادی آملی -مسجد اعظم قم 29/1/1391
چون سوره مبارکه شعراء در مکه نازل شده و عده زیادی مخصوصا صنادید قریش کارشکنی و دهن کجی میکردند و رسول خدا صلی الله علیه و آله نگران بود که چرا ایمان نمیآورند، خدای متعال قصص فراوانی را برای تسلی حضرت و هشدار به مردم نازل کرد.
در قضیه ی حضرت لوط علیه السلام، آن حضرت با اینکه با ایشان هم قبیله نبود اما مدت مدیدی در میانشان زندگی کرده بود و برادر انسانی و اجتماعی ایشان محسوب میشد.
بنا به فرمایش حضرت امام رضا علیه السلام «کلما احدث العباد من الذنوب ما لم یکونوا یعلمون احدث الله لهم من البلاء ما لم یکونوا یعرفون»، اگر جامعهای گناه جدیدی انجام داد عذاب جدیدی خواهد دید. مشکلاتی مثل ایدز و مانند آن اصلا سابقه نداشته است نه اینکه بوده ولی درمانش را نمیدانستند. همان طور که حوادث عالم در انسان مؤثر است، اعمال انسان نیز در عالم و در حوادث آن مؤثر است.
آیه شریفه «ولو أن أهل القری أمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والأرض» بیان می کند: اگر مردم عمل صالح داشته باشند، بیراهه نروند و راه کسی را نبندند، خدای متعال باران به موقع و برکات زمین و آسمان را فرو میفرستد. امام سجاد علیه السلام در دعاهای نورانی صحیفه سجادیه به خدای متعال عرض میکند خدایا زمستان ما را زمستان و تابستان ما را تابستان قرار بده.
حضرت لوط علیه السلام به قوم خود فرمود گناهی میکنید که هیچ سابقهای در عوالم ندارد. نه عالم حیوان، نه جن و نه انسان. نه پرندگان این کار را میکنند و نه درندگان. این کار از هیچ سگ و خوکی سر نمیزند. طبق فرمایش قرآن کریم کسانی که این کار را در مجلسشان هم به تصویب میرسانند از حیوان هم پستتر هستند.
انسان مثل فرشته نیست که شخصش بماند بلکه باید نوع او باقی بماند. خداوند متعال هم ازدواج را راهی برای بقای نسل انسان قرار داده و لذت هم در آن قرار داده تا آدمی به آن رغبت کند. همان طور که در غذا خوردن لذت قرار داده و این لذت را به عنوان مزد مقرر فرموده است. البته همان طور که غذا خوردن لازم است و باید به اندازه معقول باشد، نکاح هم لازم است و باید به اندازه معقول صورت پذیرد.
بیشتر بیماریها از پرخوری و بدخوری است. این کار طبق روایات باعث حمق میشود. انسان پرخور، محقق و عاقل و خردمند نخواهد شد. انسان باید بدون اشتها غذا نخورد و قبل از سیری هم دست از غذا بکشد تا جا برای فکر باقی بماند. اگر حکیم یا فقیهی را به جمع آوری زباله مجبور کنیم انجام میدهد ولی او کار مهمتری و توان بیشتری دارد. روح انسان هم خلق شده تا خلیفه الهی و عالم باشد و نباید فقط او را درگیر خوراک کرد.
قرآن که کتاب ادب است به این غربی ها میگوید از حیوان پستتر هستند. این قرآن و روایات و حرم است که ما را آدم کرده است. درست است که از نظر صنعت مثل غرب نیستیم اما آنها که از نظر صنعت پیشرفت کردهاند ولی از معارف بیبهرهاند، قرآن میفرماید زندگی پستتر از حیوان دارند. سگ و خوک هم این عمل شنیع [لواط] را انجام نمیدهند که اینها در مجلسشان آن را مصوب میکنند.
طبقه بندی: حضرت علامه جوادی آملی
رئیس بنیاد بینالمللی علوم وحیانی اسراء گفت: تاکنون تنها 10 درصد آثار آیتالله العظمی جوادی آملی منتشر شده است.
حجتالاسلام مرتضی واعظ آملی در اولین گردهمایی سالیانه بنیاد بینالمللی علوم وحیانی اسراء اظهار داشت: 130 عنوان آثار منتشرشده از آیتالله العظمی جوادی آملی تنها یک دهم آثار ایشان است. از 11 هزار جلسه محتوا، هزار جلسه آن انجام شده و هر سال 500 جلسه دیگر به حجم آن اضافه میشود و همه اینها سرمایهای است که باید از آنها استفاده کنیم.
وی ادامه داد: اگر بخواهیم در مقابل حرکت سریع آیتالله جوادی آملی کند حرکت کنیم، از انتشار آثار ایشان عقب خواهیم ماند و از این رو نیازمند یک برنامه پنج ساله هستیم.
وی گفت: تمامی افتخار بنیاد اسراء در این است که در حرکت خود از اشراف، هدایت و رهنمودهای ارزشمند آیتالله جوادی آملی بهره میبرد.
واعظ جوادی ابراز داشت: آیتالله جوادی آملی حدود 20 سال پیش آرزوی این چنین جایگاه رفیعی چون بنیاد اسراء را در سر داشت و در آن زمان افراد معدودی بودند که حول آثار و اندیشههای ایشان تلاش علمی میکردند.
رئیس بنیاد اسراء ادامه داد: اظهارات آیتالله جوادی آملی در اولین گردهمایی سالیانه بنیاد اسراء فصل جدیدی را برای ما گشود و طبق تاکید ایشان که با استناد به فرمایشات امام علی(ع) صورت گرفت اولیا و بندگان صالح خدا کسانی هستند که مردم به وسیله آنان به کتاب و معارف اسلامی دست مییابند.
واعظ جوادی گفت: معارف قرآن و عترت در کنار یکدیگر هستند و همراه با فهم معارف قرآنی، فهم عترت مطرح است.
وی افزود: اولیای الهی در سایه قرآن، معارف خود را آموزش میگیرند و به وسیله همین اولیا معارف الهی در جهان گسترش مییابد.
طبقه بندی: حضرت علامه جوادی آملی
به نقل از سایت حوزه نیوز
در پی انتشار سخنان موهن حسن عباسی و نقد غیرکارشناسانه او به فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه و هماورد طلبی آیت الله جوادی آملی، جهت مناظره، سرویس علمی فرهنگی مرکز خبر حوزههای علمیه در گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین بهرام دلیر نقده ای، دکترای علوم سیاسی و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به بررسی اظهارات سخیف عباسی پرداخته و بی اساس بودن آن را تبیین کرده است.
آنچه میخوانیدپاسخ این استاد حوزه به سئوالات خبرنگار حوزه نیوز است
*مطالب آقای حسن عباسی را در یک نگاه کلی چگونه ارزیابی میکنید ؟
آقای حسن عباسی در دو حوزه دین و فلسفه به ایراد سخن پرداختهاند و حال آنکه ایشان نه در حوزه دین و نه در حوزه فلسفه، هیچ تخصصی ندارد، کسانی که با الفبای فلسفه ملاصدرا آشنا هستند، هیچگاه، هیچ گزارهای در فلسفه حکمت متعالیه دال بر اینکه ماده اولی موضوع فلسفه است، سراغ ندارند؛ معلوم است وی از مباحث فلسفی بسیار فاصله دارد و با فلسفه نا آشناست، نه از فلسفه اطلاعی دارد و نه از دین و با این وجود، هم در حوزه دین و هم در حوزه فلسفه مشغول نظریه پردازی است. موضوع فلسفه "هستی شناسی" است و مراد از "هستی شناسی"،" هستی مطلق" یعنی پروردگار عالم است و مهمترین تفاوت فلسفه صدرایی با اشراق و مشاء در توحید محوری بودن فلسفه ملاصدرا است.
نکته دیگری که قابل توجه است، این مطلب است که خود را در مقابل شخصیتی قرار میدهد که سرمایه ملی و مذهبی ماست؛ مگر ما چند نفر مانند آیت الله جوادی آملی در دنیا داریم که خطاب به ایشان درخواست مناظره میکنند و بی ادبانه خدمات ایشان را به هیچ میانگارند و میگویند: «این حجم چند صد هزار دقیقه ای تلویزیونی آقای جوادی، در جامعه اثرش چه بوده است؟! هرکجا گفتند؛ ما حاضریم مناظره کنیم و با همان تکنیکی که در بدایه و نهایه است ثابت میکنیم که اینها نمی توانند کاری کنند.»؟!
عباسی نمیداند و نمیفهمد مناظره چه هست ؟ یا بیش از اندازهی گلیم خود، پایشان را دراز میکند ؟!
یکی از مهمترین ایرادات و مشکلات موجود در کشور ما این است افراد غیر متخصص در اموری که در حیطه تخصصشان نیست داد سخن میدهند، از جمله آقای حسن عباسی که پیوسته در حال نظریه پردازی است، آن هم در رشتههایی که در تخصص او نیست، در مباحث قضایی، فیلم و سینما، روابط بین الملل و... نظریه پردازی میکنند و این سنخ افراد آبروی نظریه و نظریه پردازی را میبرند. لازم نیست این آقای عباسی با آیت الله جوادی آملی مناظره کند، بلکه اگر با یک طلبه پایه ده حوزه به بحث بنشیند کافی است.
آیا موضوع فلسفه ماده اولی است ؟! کدام شخصیت فلسفی چنین حرفی زده است و این حرف را از کجا میآورد ؟ کجای حکمت متعالیه با توحید و گزارههای دینی مخالفت شده است ؟ توحید و مباحث دینی حتی در امور عامه فلسفه صدرایی جاری و ساری است .
*آیا سخنان حسن عباسی مبنای علمی دارد ؟
من نمیدانم که آیا عدهای بر اساس شهوت شهرت است که اینگونه سخن میگویند ؟ هر سخنی باید مبنایی داشته باشد و حرف علمی،گزاره و کلامی است که مبنای علمی داشته باشد و ایشان حرفهایی زده است که نه مبنای فلسفی و نه مبنای دینی و نه مبنای علمی دارد و به جز هوی و هوس و پرخاشگری و این و آن را متهم کردن از این سخنان، هیچ مطلبی برداشت نمیشود .
البته انسان اگر با مبنا به نقد تفکرات ملاصدرا و بزرگتر از ملاصدرا هم برود، اشکالی ندارد، اما بدون مبنا به نقد سخن بزرگان پرداختن درست نیست، خود ملاصدرا به شخصیتهایی که اهل دانش هستند توصیه میکند که در من توقف نکنید و از من عبور کنید در مقدمه جلد اول اسفار میگویند؛ " و إنی أیضا لا أزعم أنی قد بلغت الغایة فیما أوردته کلا فإن وجوه الفهم لا تنحصر فیما فهمت و لا تحصی و معارف الحق لا تتقید به ما رسمت و لا تحوی لأن الحق أوسع من أن یحیط به عقل و حد و .....؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج1، ص: 10" قلمرو حقیقت بیش از وسع من بوده است و در وسع ملاصدرا نیست.
آیت الله جوادی آملی به عنوان حکیمی متاله و یکی از چهرهای مظلوم معاصر ماست، بجای اینکه قدر ایشان را بدانیم و حتی در مسائل اقتصادی از ایشان نسخه بخواهیم، بگوییم شما حرفی برای گفتن ندارید؟! چه زمانی از ایشان نسخهای خواستند و ایشان نسخه نداد؟ بجای اینکه از ایشان طلب نسخه کنید بگویید ایشان حرفی برای گفتن ندارند؟! آیا این ادعا نباید مستند به مطلبی باشد؟! چگونه ایشان چیزی ندارد و حال آنکه حدود صدها جلد کتاب نوشتهاند، آیا اینها هیچ است؟ یونسکو برای ایشان جایزه میدهد و دنیای آن طرف آب این چهره را میشناسد و از ایشان قدر دانی میکنند، آنگاه بگوییم ایشان هیچ است؟ و آن وقت یک آدم حراف بدون پایههای علمی وراجی کند، آیا این درست است ؟ اگر آقای حسن عباسی گفته است موضوع فلسفه «ماده اولی» است چنانچه با صفحه اول بدایه و نهایه علامه طباطبایی آشنا بود این حرف را نمیزد .
پارادوکسهایی که در کلام وی وجود دارد، بسیار است، او اول فلسفه بخواند و بعد به نقد بپردازد خواندن که بد نیست؛ دانستن که بد نیست و دانایی زشت نیست، اینکه آقای عباسی آثارش را در همه جا پخش کرده است و شهرتی پیدا کرده در میان اندیشمندان نیست، بلکه شهرت ایشان بیشتر در بین عوام است، و عوام فریبی در سخنان وی وجود دارد و کسانی که با فلسفه و دانش و دین آشنا هستند سخنان او را بر نمیتابند، مگر در حوزه دین چقدر مطالعه داشتهاند ؟ آقای عباسی در چه رشته ای تخصص دارد ؟ و در آن رشته در چه گرایشی تحصیل نمودهاند ؟ اصلا ایشان دکترا دارد ؟ بر فرض هم که داشته باشد در یک رشته دکترا دارد، اما متاسفانه در همه رشتهها و حتی در گرایش انقلاب به نظریه پردازی میپردازند جناب آقای حسن عباسی از کجا این حرفها را میگوید و سخن پراکنی میکند ؟ کسی که هنوز موضوع فلسفه را نمیشناسد، چگونه داعیه مناظره با آیت الله جوادی آملی را دارد که رشتههای مختلف علمی را در نوردیده است و مفسر، فقیه و اصولی بزرگ و عارف دلسوخته ای است و در فلسفه همه مکتبهای آن، اعم از مشا و اشراق و متعالیه صاحب اثر و کرسی نظریه پردازی است.
اهمیت فلسفه صدرا در منظر امام خمینی
امام خمینی در نامه به گورباچف می نویسد:
«اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینه ها تحقیق کنید می توانید دستور دهید که صاحبان این گونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب ، در این زمینه ها به نوشته های فارابی و بوعلی سینا (رحمت الله علیهما) در حکمت مشا مراجعه کنند تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هر گونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس، و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد معقول است نه محسوس. و نیز به کتابهای سهروردی (رحمت الله علیه) در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی مشخص کنند که جسم هر موجود مادی دیگر، به نور صرف که منزه از حس می باشد نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسی است و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتألهین (رضوان الله تعالی علیه و حشرت الله مع النبیین و الصالحین) مراجعه نمایند تا معلوم گردد که حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.»
بررسى شخصیت علمى ملاصدراى شیرازى از دیدگاه مرتضی مطهری
((ملا صدراى شیرازى )) که امروز تازه بعد از حدود سیصد و پنجاه سال که از مرگش مى گذرد (مرگش در سال 1050 هجرى قمرى بوده و الان 1398 است ) دارد شناخته مى شود , تا صد و پنجاه سال بعد از مرگش اصلا در حوزه هاى علمیه هم کتابهایش تدریس نمى شود . فقط یک عده شاگرد داشت. کم کم که حکماى بعد از او آمدند , به ارزش افکارش پى بردند و افکار او به تدریج افکار امثال بوعلى را عقب زد و پیش افتاد . دنیاى مغرب زمین هم تازه اکنون دارد با افکار این مرد آشنا مى شود . این , معناى اینست که اشخاص خیلى بزرگ, افرادى هستند که در زمان خودشان موجى , جنجالى آنچنانکه شایسته خود آنهاست , ایجاد نمى کنند , ولى در زمانهاى بعد تدریجا مثل گنجى که از زیر خاک بیرون بیاید , بیرون مى آیند و شناخته مى شوند . (حماسه حسینى ج2 صفحه : 237)
«محمدبن ابراهیم قوامى شیرازى معروف به صدرا و صدرالمتألهین. حکیم الهى و فیلسوف ربانى بى نظیر که حکمت الهى را وارد مرحله جدیدى کرد. صدرا در آنچه علم اعلى یا علم کلى یا فلسفه اولى یا حکمت الهى خوانده مى شود، و تنها همین بخش است که به حقیقت، فلسفه است و فلسفه حقیقى خوانده مى شود، زیرا سایر بخشها اعم از ریاضى و طبیعى در قلمرو علوم است تمام فلاسفه پیشین را تحت الشعاع قرار داد، اصول و مبانى اولیه این فن را تغییر داد و آن را بر اصولى خلل ناپذیر استوار کرد.
فلسفه صدرا از یک نظر به منزله چهار راهى است که چهار جریان یعنى حکمت مشائى ارسطوئى و سینائى، و حکمت اشراقى سهروردى، و عرفان نظرى محیى الدینى، و معانى و مفاهیم کلامى با یکدیگر تلاقى کرده و مانند چهار نهر سر به هم برآورده رودخانه اى خروشان به وجود آورده اند. از نظر دیگر به منزل ( صورتى ) است که بر چهار عنصر مختلف پس از یک سلسله فعل و انفعالها اضافه شود و به آنها ماهیت و واقعیت نوین بخشد، که با ماهیت هر یک از مواد آن صورت متغایر است.
فلسفه صدرا یک نوع جهش است که پس از یک سلسله حرکتهاى مداوم و تدریجى در معارف عقلى اسلامى رخ داده است.
آیت الله یحیی انصاری شیرازی در کتاب دروس شرح منظومه جلد 2 صفحه 40 به بیان تمجید و تعظیم امام خمینی از ملاصدرا می پردازد و مطالبی را از کتاب کشف الاسرار امام خمینی نقل می کند.
ایشان با مطرح کردن این مطلب، بحث را به امام خمینی منتقل می کند:
امام خمینی در کشف الاسرار ضمن بیان آرای حکما میفرماید : از مرده شفا خواستن هیچ اشکال ندارد برای اینکه روح باقی است.
پس بزرگان این نگفتند از گزاف جسم حانان عین حان افتاد صاف
سپس به بیان مطالبی از امام می پردازد که حاکی از آن است که انباذقلس (فیلسوف بزرگ) حکمت را از داوود نبی و لقمان حکیم گرفته است و فیثاغورث در زمان حضرت سلیمان میزیسته و حکمت را از حضرت سلیمان گرفته است. و با بیان جمله ای از ابن ندیم می گوید که فلاسفه یونان حکمت را از انبیا گرفته اند.
سپس ایشان به بحث مورد نظر ما پرداخته و اینچنین می گوید:
امام سپس میفرمایند : صدرالمتالهین محمد بن ابراهیم شیرازی فیلسوف شهیر اسلامی و از بزرگرین فلاسفه ی الهی و موسس قواعد الهیه و مجدد حکمت مابعد الطبیعه اولین کسی است که مبدا و معاد را بر اصل خلل ناپذیری بنا نهاد و معاد جسمانی را با برهان عقلی اثبات کرد و خلل های شیخ الرئیس را در علم الهی روشن کرد و شریعت مطهره و حکمت متعالیه را با هم ائتلاف داد. سپس در ادامه میفرماید: ما با بررسی کامل دیدیم که هر کسی درباره او چیزی گفته است از قصور خود اوست. در جای دیگر می فرماید: رای صدرالمتالهین، فیلسوف شهیر اسلامی این فیلسوف بزرگ اسلامی و حکیم بزرگ الهی که افق شرق را به نور حکمت قرآن روشن کرده است در تعلیقه بر حکمت اشراق چنین است... الخ/
کسی از نا اهلان آن زمان اشکال میکند که حم الم ص که ما معانی آنها را نمیفهمیم چرا در قران آمده است؟ آقا جواب میدهند که همه قرآن که برای همه ی ما نازل نشده است تا همه ما بفهمیم و می افزاید : در قرآن علومی هست که مورد لزوم همه است و همه می فهمند و علومی هم هست که برای طبقه ای از دانشمندان است و دیگران از آن به کلی بی بهره اند. مانند براهینی که بر تجرد واجب و احاطه ی قیومی اوست که شماها (کسروی ها) اگر تمام قرآن را بگردید نمیتوانید از آن استفاده کنید. ولی اهل آن مانند فیلسوف بزرگ، صدرالمتالهین و شاگرد عالی مقدار او (فیض کاشانی) علوم عقلیه را از همان آیات و اخبار که شما از آن چیزی نمی فهمید استخراج میکنند.
آیتالله سیدمحمدحسین حسینى تهرانى نقل میکند که «ایشان تا جلد ششم از طبع جدید (بحارالانوار) را تعلیقه نوشتند، لیکن به لحاظ یکى دو تعلیقهاى که صریحاً در آنجا نظر علامه مجلسى را رد کردند، این امر براى طبقهاى که تا این اندازه حاضر نبودند نظریات مجلسى مورد ایراد واقع شود خوشآیند نشد؛ و متصدى و مباشر طبع بنا به الزامات خارجیه، از ایشان تقاضا کرد که در بعضى از مواضع قدرى کوتاهتر بنویسند و از بعضى از ایرادات صرفنظر کنند. علامه حاضر نشدند و فرمودند: در مکتب شیعه ارزش جعفربنمحمدالصادق از علامه مجلسى بیشتر است و زمانى که دایر شود به جهت بیانات و شروح علامه مجلسى ایراد عقلى و علمى بر حضرات معصومین علیهمالسلام وارد گردد، ما حاضر نیستیم آن حضرات را به مجلسى بفروشیم. و من از آنچه به نظر خود در مواضع مقرر، لازم مىدانم بنویسم؛ یک کلمه کم نخواهم کرد. لذا بقیهی مجلدات بحار بدون تعلیقهی علامه طباطبایى طبع شد و این اثر نفیس فاقد تعلیقات علامه گردید.»
متن گفتگوی مرکز خبر حوزه با حضرت استاد حسن رمضانی (از شاگردان مبرز علامه حسن زاده آملی) درباره واکاوی شخصیت عظیم حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) است.
* مقام بالای حضرت زینب کبری سلام الله علیها
در تمام عالم چه قبل از اسلام و چه بعد از آن و در جوامع مسلمان و غیر مسلمان از قدیم تا کنون و تا قیامت اول زن نظام هستی سیده النسا العالمین فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و بعد از او زینب کبری(سلام الله علیها) است و این حقیقت، امری مسلم بین علما و اندیشمندان است و نیاز به توضیح و تفصیل ندارد، کسی که به تاریخ عالم و جامعه بشریت و جامعه زنان آشنایی داشته باشد در این مسئله تردیدی نخواهد داشت.
البته ممکن است در اثر عدم اطلاع به تاریخ؛ استبعادی هم صورت بگیرد، اما پس از مراجعه به تاریخ و مطالعه احوال پیشینیان این استبعاد مرتفع میشود.
* در محضر شش انسان کامل
حضرت زینب انسانهای کاملی را درک کردهاند و نه تنها درک کردند، بلکه از نظر نسبی به آن انسانها و به آن خاندان مرتبط هستند، زینب (سلام الله علیها) فرزند علی بن ابیطالبی است که دومین شخصیت جهان آفرینش و به تعبیری نفس پیامبر است، گرچه خود امام علی علیهالسلام با توجه به اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله، مقام خاتمیت دارد و علی، خلیفه و وارث اوست و به نحوی تقدم و تأخری بین ایشان است فرمود: «إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ ؛ کافی ج: 1 ص: 90» لکن با توجه به آیه مباهله «فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبینَ؛ آل عمران 61 » حضرت علی، نفس پیامبر است و زینب کبری از صلب چنین شخصیتی به ظهور رسید و این شأن کمی برای ایشان نیست.
زینب (سلام الله علیها) مادری چون فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دارد و از رحم چنین انسانی به ظهور رسیده و جد بزرگوار ایشان رسول الله (صلی الله علیه و آله) است و برادرانی مانند امام حسن و امام حسین علیهماالسلام دارد و این خاندان در جهان آفرینش خاندان ممتازی هستند، پس اصل انتساب به این خاندان برای ایشان شأن بزرگی است و جدای از این انتساب، ایشان محضر انسان کامل را درک کردهاند، آنهم شش انسان کامل یعنی رسول اکرم؛ علی بن ابیطالب، فاطمه زهرا؛ حسنین، زینالعابدین و به قولی امام محمد باقر علیهم السلام و الصلوة و هر یک از ایشان به تنهایی یک دورهای از آفرینش هستند و انسان کامل به تنهایی افضل است از دورهای از دورههای آفرینش است و حضرت زینب (سلام الله علیها) درک محضر چنین انسانهایی کرده است و این مطلبی است که نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت و این انتساب و درک چنین شخصیتهای بزرگی در تکوین شخصیت انسان بسیار موثر است.
منبع: (حدیث آرزومندى ، تالیف استاد حقیقی)
یکى از مباحث دلکش و آرامش بخش، مبحث خلق جدید در قرآن است، که حدود هشت بار در قرآن تکرار شده است.
«اِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَولُهُمْ اَءِذا کُنّا تُرابًا اَءِنَّا لَفى خَلْقٍ جَدید؛ گر خواهى از چیزى به شگفت آیى، از گفتار این منکران به شگفت آى، که گویند: چون ما خاک شدیم دوباره در آفرینشى جدید هستیم؟»
و این منکران را خبر نیست که از آن دم که رنگ هستى یافته اند، مادام در خلقى جدید بوده اند.
تا تو را بهتر روشن شود، بدان که کره زمین هیچ دقیقه در محل سابق خود نیست. مجموعه کرات منظومه شمسى شانزده نوع حرکت دارند و کلّ جهان مادام در جنبش و حرکت است.
سلولهاى بدن تو مادام در حال تعویضند، گروهى مى میرند و گروه دیگر متولّد مى شوند؛ این مسئله را در جابجایى مو و ناخن بهتر دریابى، همانطور که ناخن امروز تو، ناخنِ سال قبل نیست، کلّ بدن تو، بدن گذشته نیست که علم گواه آن است.
هراکْلیت مى گفت: من در هیچ رودخانه دوبار شنا نکردم. بهتر بود بگوید: من به هیچ رودخانه دوبار نگاه نکردم. چون در هر نگرش، تو رودخانه دیگرى را مى بینى. براى دریافت این نظریه آتشگردان را به مثال آورند، که اگر در شب به تماشاى آن نشینى منحصراً یک دایره مشتعل را مشاهده مى کنى در حالى که، آتش گردان هر لحظه در نقطه اى از این دایره هست و هیچ لحظه در محل قبل خود نیست.
«اَفَعَیینا بِالْخَلْقِ الاَوَّلِ بَلْ هُمْ فى لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدید؛ آیا در آفرینش نخست درماندیم که اینان در آفرینش جدید شک مى کنند؟»
و چون تو را این مبحث روشن شد بدان که تو مادام در کار مرگ و حیاتى جدید هستى، در هر سکون قلب تو را مرگى است و در حرکت بعدى تو را حیاتى؛ و دانى که این حیات جدید هم آوردنش به دست تو نیست و این داستان حیات جسم تو است، که جان تو نیز با هر عملى و گفتارى و اندیشهاى مادام در تحولى دیگر و حیاتى دیگر است. حال این مبحث را از زبان شعر به تماشا نشین:
از تو مى میرد حیاتى دم به دم باز روید نو حیاتى از عدم
«یخرج المیّت من الحّى» را بخوان نو حیاتى را از این میّت بدان
دم به دم تو در حیاتى و ممات از مماتى تازه مى روید حیات
سیل هستى مى رود در دشت لا باز لا را مى دهد هستى خدا
چون کفى بر سیل هستى و نمود جان فداى آنکه او بود است و بود
تو مکانها پشت سر انداختى لامکان را در مکانها یافتى
هم ز خود جو، آن مُحرّک در وجود تا که گردى راز دار آنکه بود
هست تو از هست او جوید نشان بود تو از بود او یابد امان
مبدأ حرکت هم او، مقصد هم او قاصد او و قصد او، مقصد هم او
«کلّ یومٍ اَو بِشأنى» رخ نمود ما نمودِ هستى و او هست و بود
اى حیاتِ من نشانِ بودِ تو ما همه موجیم اندر رودِ تو
خود حباب از خود چه دارد غیر آب غیر آب آخر چه اندیشد حباب
چونکه مى لغزى میانِ هست ونیست خود تماشا کن که با تو دست کیست؟
چون حیات از مرگ خیزد در جهان مرگها را عامل هستى بدان
مؤلف