قلب حرم خداست
از امام ناطق، صادق آل محمد صلّىاللهعلیهوآله در آخر جامع الاخبار صدوق نقل شده که حضرت فرمود «القلب حرم الله فلا تسکن فی حرم الله غیر الله» یعنی قلب حرم خداست پس در حرم خدا غیر خدا را اسکان مده. قریب به همین مضمون کلامی دیگر از امام صادق علیهالسّلام است که در کافی نقل شده و آن این که: «سألتَه ـ یعنی اباعبدالله ـ عن قول الله عزوجل: الاّ من اتى الله بقلب سلیم؟ قال: القلب السلیم الذی یلقى ربّه و لیس فیه احد سواه» یعنی امام را از آیة (الاّ من اتى الله بقلب سلیم)[1] سؤال نمودم؟ و امام فرمود: قلب سلیم قلبی است که پروردگارش را ملاقات نموده و غیر از حق چیز دیگری در او نیست.
حضرت استاد علامه در باب هفتم دفتر دل که محور این باب را دل و اطوار وجودی آن تشکیل میدهد حدیث مذکور را چنین به نظم در آوردهاند:
بیـا بشنــو حدیـث عـالـم دل ز صاحبـدل که دل حق راست منزل
امام صـادق آن بحـر حقـائــق چنین در وصف دل بوده است ناطق
که دل یکتا حرم باشـد خـدا را پـس انـدر وی مـده جـا ما سوا را
در شرح این فراز از ابواب نوزدهگانة دفتر دل چنین آوردهایم:
در دل مؤمن جا برای غیر نیست. زیرا دلدار مؤمن غیور است که با تجلی غیرتش غیری را در جهان دل مؤمن نگذارد. سرّ این که در دل مؤمن غیر حق را جایی نیست آن است که او با غیرت الهی و ظهور عزت و سطوت و عظموت حق در همه کلمات وجودی که محل تجلی انوار حقهاند، به یک وجود لایتناهی وصول یافته است که سلطان وحدت شخصی سعی و صمدیِ وجودِ واجب را نظارهگر است که ( هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن)[2] این دولت را قاهر و خلق را که سراباند مقهور میبیند که یحسبه الظمأن ماءاً. در الهی نامة مولایم آمده: «الهی از پای تا فرقم، در نور تو غرقم «یا نور السموات و الارض انعمتَ فَزِد!» و این نور همان نور وجود است که یک فروغ رخ ساقی است که بر جام افتاده است. صاحبان دل از ضلالت کوکو به حیرت هوهو دست یازیدهاند که در دارالتوحید محضر عالم، سخن افسانه از تکثیر و ممکن ندارند. لذا این کمترین در روز هشتم شهر رجب الاصب سنة هزار و چهارصد و هفده با کسب اجازه از محضر مخضر حضرت حق میخواهد اسم این نظام هستی را «دارالتوحید» نام نهاد. و این مقتَبس از کلام مولایم در الهینامة تحفة الهیاش است که فرمود: «الهی از من برهان توحید خواهند، و من دلیل تکثیر»، «الهی از من پرسند توحید یعنی چه؟ حسن گوید: تکثیر یعنی چه؟».
این صاحبدلان عرش اعظم اله درویشوار، روز و شب را در حضور دلدارند که گویند: «الهی اگر چه درویشم، ولی داراتر از من کیست، که تو دارایی منی» ، «الهی دیده از دیدار جمال لذت میبرد و دل از لقای ذوالجمال» اینان دائم بر بساط قُرب حق آرمیدهاند که بساطی جز آه ندارند لذا دلی شکسته دارند و تنی خسته که گویند: «تن به سوی کعبه داشتن چه سودی دهد آن که دل به سوی خداوند کعبه ندارد»؛ لذا دل به جمال مطلق دادهاند هر چه باداباد، و به دیدن او عالینوار مرزوقند و حرم دل را بر نامحرمان اوهام و اراذل و اوباش حرام نمودهاند لذا در جهان پر از هیاهو هوهو میکنند؛ و از خرابآباد به عشقآباد سفر کردهاند و به دیدار جمال یار، عبدالجمال شدهاند. آنان که در حرم دل جا برای غیر نگذاشتهاند، شعلهای تنورآسا با آه آتشین دارند تا قربانی در منای قُرب دوست گردند که تا چون ذبیح ابراهیم چهره بر زمین نهند و بیماران امیدوارند که تا طبیب عیسی دمش آید و مرهمی بر آن نهاد.
دل اینان مستوار در شَست یار است که بر اساس قبض و بسط اسمایی دلدار، گاهی آرمیدهاند و گه بیقرار، گه همچون برق رخشندة خنداناند و گه چون ابرِ بارنده باران و گاهی از فروغ رخ دوست روی شکفته دارند و گه از نسیم کویش در خمار و در مقام لایقفی قلبشان فیض حق را هستند امیدوار.
والحمدلله ربّ العالمین