پرسید : ناهار چی داریم مادر ؟ مادر گفت : باقالی پلو با ماهی... با خنده رو به مادر کرد و گفت : ما امروز این ماهی ها را می خوریم و یک روزی این ماهی ها ما را می خورند... چند وقت بعد ...عملیات والفجر 8 ... درون اروند رود گم شد ... و مادر...تا آخر عمرش ماهی نخورد .....