من سنگ شدم و سد و دیوار دیگر نور از من نمیگذرد دیگر اب از من عبور نمیکند روح من در من روان نیست و جای جریان ندارد!!!
حالا تنها یادگاری ام از بهشت و از لطافتش چند قطره اشک است که گوشه دلم پنهانش کرده ام گریه نمیکنم تا تمام نشود میترسم بعداز ان از چشم هایم سنگ ریزه ببارد!
یا لطیف!این رسم دنیاست که اشک سنگریزه شود و روح سنگ و صخره؟این رسم دنیاست که شیشه ها بشکند و دل های نازک شرحه شرحه شود؟
وقتی تیره ایم وقتی سراپا کدریم به چشم می اییم و دیده میشویم اما لطافت هر چیز که از حد بگذرد ناپدید میشود!
یا لطیف کاشکی دوباره مشتی تنها مشتی از لطافتت را به من میبخشیدی تا میچکیدم و می ورزیدم و ناپدید میشدم مپل هوا که ناپدید است مثل خودت که ناپیدایی.....یا لطیف!