منبع: (حدیث آرزومندى ، تالیف استاد حقیقی)
یکى از مباحث دلکش و آرامش بخش، مبحث خلق جدید در قرآن است، که حدود هشت بار در قرآن تکرار شده است.
«اِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَولُهُمْ اَءِذا کُنّا تُرابًا اَءِنَّا لَفى خَلْقٍ جَدید؛ گر خواهى از چیزى به شگفت آیى، از گفتار این منکران به شگفت آى، که گویند: چون ما خاک شدیم دوباره در آفرینشى جدید هستیم؟»
و این منکران را خبر نیست که از آن دم که رنگ هستى یافته اند، مادام در خلقى جدید بوده اند.
تا تو را بهتر روشن شود، بدان که کره زمین هیچ دقیقه در محل سابق خود نیست. مجموعه کرات منظومه شمسى شانزده نوع حرکت دارند و کلّ جهان مادام در جنبش و حرکت است.
سلولهاى بدن تو مادام در حال تعویضند، گروهى مى میرند و گروه دیگر متولّد مى شوند؛ این مسئله را در جابجایى مو و ناخن بهتر دریابى، همانطور که ناخن امروز تو، ناخنِ سال قبل نیست، کلّ بدن تو، بدن گذشته نیست که علم گواه آن است.
هراکْلیت مى گفت: من در هیچ رودخانه دوبار شنا نکردم. بهتر بود بگوید: من به هیچ رودخانه دوبار نگاه نکردم. چون در هر نگرش، تو رودخانه دیگرى را مى بینى. براى دریافت این نظریه آتشگردان را به مثال آورند، که اگر در شب به تماشاى آن نشینى منحصراً یک دایره مشتعل را مشاهده مى کنى در حالى که، آتش گردان هر لحظه در نقطه اى از این دایره هست و هیچ لحظه در محل قبل خود نیست.
«اَفَعَیینا بِالْخَلْقِ الاَوَّلِ بَلْ هُمْ فى لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدید؛ آیا در آفرینش نخست درماندیم که اینان در آفرینش جدید شک مى کنند؟»
و چون تو را این مبحث روشن شد بدان که تو مادام در کار مرگ و حیاتى جدید هستى، در هر سکون قلب تو را مرگى است و در حرکت بعدى تو را حیاتى؛ و دانى که این حیات جدید هم آوردنش به دست تو نیست و این داستان حیات جسم تو است، که جان تو نیز با هر عملى و گفتارى و اندیشهاى مادام در تحولى دیگر و حیاتى دیگر است. حال این مبحث را از زبان شعر به تماشا نشین:
از تو مى میرد حیاتى دم به دم باز روید نو حیاتى از عدم
«یخرج المیّت من الحّى» را بخوان نو حیاتى را از این میّت بدان
دم به دم تو در حیاتى و ممات از مماتى تازه مى روید حیات
سیل هستى مى رود در دشت لا باز لا را مى دهد هستى خدا
چون کفى بر سیل هستى و نمود جان فداى آنکه او بود است و بود
تو مکانها پشت سر انداختى لامکان را در مکانها یافتى
هم ز خود جو، آن مُحرّک در وجود تا که گردى راز دار آنکه بود
هست تو از هست او جوید نشان بود تو از بود او یابد امان
مبدأ حرکت هم او، مقصد هم او قاصد او و قصد او، مقصد هم او
«کلّ یومٍ اَو بِشأنى» رخ نمود ما نمودِ هستى و او هست و بود
اى حیاتِ من نشانِ بودِ تو ما همه موجیم اندر رودِ تو
خود حباب از خود چه دارد غیر آب غیر آب آخر چه اندیشد حباب
چونکه مى لغزى میانِ هست ونیست خود تماشا کن که با تو دست کیست؟
چون حیات از مرگ خیزد در جهان مرگها را عامل هستى بدان
مؤلف
اگر در بستر خفته باشى، باز هم در رفتنى، زمین زیر پاى تو در رفتن است و منظومه شمسى در رفتن و کهکشانها در رفتن.
«وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِاَیْدٍ وَ اِنّا لَمُوسِعُونَ؛ آسمان را با دست خود برافراشتیم و خود آن را توسعه مى دهیم.»
نو ز کجا مى رسد؟ کهنه کجا مى رود؟ گر نه وراى نظر، عالم بى منتهاست؟
خواهى تا بدانى این نوها از کجا مى آیند و این کهنه ها به کجا مى روند.
«اَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الاَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَىِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الاَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّه؛ مالک و فرمانرواى گوش و چشم شما کیست؟ آن کیست که بیرون مى آورد زنده را از مرده و بیرون مى آورد مرده را از زنده؟ کیست در تدبیر عالم امر؟ زود باشد که گویند: خدا.»
پس دیدى که قافله کون و مکان مادام در حرکت است امّا حال بیندیش دو امر را یکى آنکه قافله سالار کیست؟
قرآن این پاسخ را در این آیه با تو در میان نهاده:
«ما مِنْ دابَّةٍ اِلاَّ هُوَ ءاخِذٌ بِناصِیَتِهَا؛ هیچ جنبندهاى نیست جز آن که زمامش به دست ماست.»
تو در جنبشى و زمین در جنبش و منظومه شمسى در جنبش و زمامدار همه ذات حضرت حق است.
سؤال دیگر آنکه این قافله عظیم به کجا مى رود. در صدر اسلام نیز این سؤال مطرح بود.
«یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْساها؛ از تو مى پرسند از قیامت که لنگرگاه کجاست؟»
بارى لنگرگاه این کشتى به سوى همان جایى است که از آنجا آمده است.
«اِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعًا وَعْدَ اللَّهِ حَقّاً اِنَّهُ یَبْدَؤُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ؛ به سوى اوست بازگشت همگى شما، این وعده خدا حق است به راستى که او ایجاد مى کند آفریدهها را و سپس به سوى او باز مى گردند.»
بعضى را گذار به سوى حضرت غفّار رحیم و بعضى به سوى حضرت جبّار شدید العقاب.
بار خدایا! اى کاش مى دانستیم با ما به چه جلوهاى در آن روز که به سوى تو آییم برخورد مى کنى؟
اى عزیز! آب تا در حالت انجماد بود، بى حرکت و فسرده بود و چون سیال شد، راه دریا در پیش گرفت و لحظهاى او را قرار نبود؛ اما اگر به بخار تبدیل شود راه آسمان در پیش مى گیرد.
بکوش تا در این چند صباح حیات از جمود در آیى و به سوى خالق خویش سالک راه باشى، که جایى گفتندت: «سارعوا» و جاى دیگر به سرعت اکتفا نفرمودند و گفتند: «سابقوا»، نه تنها سرعت بلکه سبقت.
در صحنه دیگر پروردگار پر مهرت، در این آیات از این حرکت در پیش روى تو مجسم فرموده، بیندیش در آنها:
«یا اَیُّهَا النّاسُ اِنْ کُنْتُمْ فى رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَاِنّا خَلَقْناکُمْ مِن تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لَتُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِى الاَرْحامِ مَا نَشاءُ اِلى اَجَلٍ مُسَمّىً ثُمّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمّ لَتَبْلُغُوا اَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَن یَتَوَفّى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ اِلى اَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا؛ اى مردم! اگر شما از مرگ و خلق نوین پس از آن در شک نیستید، بیاندیشید که ما شما را از خاک آفریدیم و زان پس نطفه و زان پس به صورت علقه درآمدید تا روشن کنیم بر شما و قرار دادیم شما را در ارحام مادرانتان تا زمان معیّنى. و پس از آن بیرون آوردیم شما را به صورت طفلى از آن پس براى تکامل شما را یارى کردیم بعضى از شما در میان سالى وفات مى کنید و گروهى به سن پیرى مى رسید تا بدانجا که بسا معلوماتتان به فراموشى مى گراید.»
در این بخش از آیه، 5 بار لفظ «ثم» تکرار شده که با هر یک مرگ و حیاتى جدید است. فتدبّر.
«وَ تَرَى الاَرْضَ هامِدَةً فَاِذا اَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ اَنْبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ × ذلِکَ بِاَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ اَنَّهُ یُحْىِ الْمَوتى وَ اَنَّهُ عَلى کُلِّ شَىْءٍ قَدیرٌ × وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ اَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُور؛و ببینى زمین را مرده و خاموش، چون باران را بر آن نازل کردیم مى بالد و نمو مى کند و فزونى مى یابد، گل و درخت و گیاهانى نر و ماده که طبع را به هیجان انگیزد. بینى که به راستى خداوند بر حق است و هم اوست که مردگان را زندگى مى بخشد و در کسوت آفرینشى جدید در مى آورد و هم اوست که بر هر کارى تواناست.»
و بدانید که رستاخیز خواهد آمد و شکّى در آن نیست و آنچه در آرامگاههاست برانگیخته مى شوند.
دیدى که پس از هر مرگ، حیاتى دیگر بود؛ پس چرا از مرگ مى هراسى؟
چون دوم از اولیت بهتر است پس فنا جو و مبدّل را پرست
در فناها این بقاها دیدهاى بر بقاى جسم چون چفسیدهاى
هین بده اى زاغ جان و باز باش پیش تبدیل خدا جانباز باش
تازه مى گیر و کهن را مى سپار که هر امسالت فزون است از سه پار
اهل دنیا ز آن سبب اعمى دلند شارب شورابه آب و گلند
شور مى خور کور مى چر در جهان چون ندارى آب حیوان در نهان
مرغ پرنده چو باشد بر زمین باشد اندر ناله و درد و حنین
مرغ خانه بر زمین خوش مى رود دانه چین و شاد و شاطر مى دود
زانکه او از اصل بى پرواز بود وآن دگر پرنده و پر، باز بود
مولوى
باش که تو چون مرغ خانگى خاکباز نباشى، که تو را براى پرواز آفریدند. خاک را با تو سر و سرّى نیست، آسمانها و بحرها را با تو سخن است.
ما همه مرغابیانیم اى غلام بحر مى داند زبان ما تمام
«وَ فِى السَّماءِ رَزَقَکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ؛ و در آسمان روزى شماست و آنچه وعده داده شدید.»
جالب آنکه سیر الى اللَّه را پایان نیست، زین رو حتى در بهشت و جهنم هر دو را مواهب و عذاب یکى بعداز دیگرى است، بهشتیان را هر روز خوان جدیدى و اهل عذاب را رنجى جدید است.
«وَ بَشِّرِالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُواالصّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْجَنّاتٍ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الاَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قالُوا هذَا الَّذى رُزِقْنا مِنْقَبْلُ وَاُتُوا بِهِ مُتَشابِهًا وَ لَهُمْ فیها اَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِیهَا خالِدُونَ؛ بشارت باد آنانکه ایمان آوردند و عمل صالح داشتند، براى ایشان است باغهایى که در آن جویبارها جارى است، هر آنگاه برخوردار شوند از میوه هاى آن، گویند: این همان است که در پیش از آن بهره داشتیم و داده شود ایشان را میوه هایى شبیه گذشته و مر ایشان را است، خوبرویان پاک و در آنجا جاودانانند.»
و براى اهل عذاب نیز فرمود:
«اِنَّ الَّذینَ کَفَروا بِآیاتِنا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ ناراً کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذوقُواالْعَذابَ؛ به راستى آنان که کفران ورزیدند به آیات ما، زود باشد که در آریم ایشان را بر آتش هر آنگاه گداخت پوستهاى ایشان برویانیم بر ایشان پوستى دیگر تا بچشند عذابى دیگر را.»
پس اى عزیز! بنگر امروزت را با سال قبل، اگر خود را روزبِهْ بینى بعد از مرگ روزى بِهْ از این دارى. آن بهروزى که هرگزت در خاطر خطور نکرده.
«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما اُخْفِىَ لَهُمْ مِنْ قُرّةِ اَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ؛ هیچ کس نداند آنچه نهان داشته شده براى ایشان، نعماتى که باعث نور چشمانشان است، پاداشى بدانچه کردند.»
و اگر خود را بدتر از پار بینى فریاد رس خود باش، که مبادا فردایى دیگر بدتر از این باشى و مرگ تو را دریابد.
تا نمردى از حیات خاکدان کى شدى همرنگ ریحان و جنان
آهویى تا این گیا را ندرود کى ز نافه مشک نابى پرورد؟
مشک میرد لذتى بر جان شود جان چو میرد در بر جانان شود
آزمودیم این حیات اندر ممات تا نمیرى کِى رسى اندر حیات
سِیر تا محیى است آنجا جان شدن جان رها کردن بر جانان شدن
مؤلف
منبع:(حدیث آرزومندى ، تالیف استاد حقیقی