دختر آیتالله حسنزاده آملی، از زندگی شخصی و دغدغههای امروز استاد برایمان میگوید
پدر هنوز با کتاب زندگی میکند /
بررسی زندگی علمای بزرگ، غالبا تحت تأثیر مراتب علمی و مقامات عرفانی آنها قرار میگیرد و کمتر پیش میآید که رسانهها نگاهشان را بر «رفتارهای شخصی و خانوادگی» این بزرگان متمرکز کنند. اگر بخواهیم ن گاهی موشکافانه و دقیق داشته باشیم، باید بپذیریم که نخستین جامعهای که تحت تأثیرات علمی و معنوی این بزرگان قرار میگیرد، «خانواده» است و بدون تردید، بخشی از سیره عالمان ربانی در تعاملات خانوادگیشان شکل میگیرد. اتفاقا، شاگردان علامه حسنزاده آملی نیز بر یک نکته اتفاق نظر دارند؛ اینکه استاد همواره بر توجه به خانواده تأکید دارد و به هیچ سالکی اجازه نمیدهد برای طی طریق، حق کوچکی را از خانواده خود ضایع کند. همه اینها را بهعنوان مقدمه آوردیم، برای آنکه بگوییم در گفتوگوی پیشرو، سراغ نخستین همراه علامه رفتیم. سعیده حسنزاده آملی، فرزند پنجم استاد است و از همان روزی که پدر از قم به تهران کوچ کرد، همراه ایشان شد تا زندگی خود را وقف خدمتگذاری پدر کند. دختر علامه، یکی از شاگردان پدر در حوزه عرفان نظری بوده و حالا مشغول تدوین رساله دکتری خود در همین رشته است. این گفتوگو بیشتر به احوالات شخصی علامه در این روزها میپردازد؛ هرچند که فراخور تخصص سعیده حسنزاده، نگاه کوتاهی نیز به عرفان نظری داشتهایم.
خانم حسنزاده! گویا شما دروس حوزوی را در محضر پدر تلمذ کردهاید. موافقید گفتوگو را با همین موضوع آغاز کنیم؟
بله، من از دوران راهنمایی در محضر پدر تحصیل علوم حوزوی را آغاز کردم و به علت علاقه شدیدم به دروس الهیات و عرفان، تعدادی از کتاب های استاد را به صورت خاص در محضر ایشان درس گرفتم؛ کتابهایی مانند «معرفت نفس»، «صد کلمه در معرفت نفس»، «الهی نامه» و «دفتر دل». به لطف خدا و با راهنماییهای حضرت علامه، هماکنون در حال نوشتن رساله دکتری خود در موضوع «عرفان اسلامی» هستم.
حضرت استاد به همه فرزندان خود تدریس میکردند یا شما استثنا بودید؟ سئوال دیگر اینکه روش ایشان در آموزشهای خانوادگی چه بود؟
ایشان برای تمام فرزندانشان، از سوم راهنمایی تدریس جامع المقدمات را آغاز کردند. بعد از آن هم به تدریس ادبیات فارسی میپرداختند، تأکید ویژهای داشتند که تحصیل ادبیات فارسی برای طلبه دینی ضروری است، به همین دلیل کتابهای کهن فارسی مانند کلیله و دمنه، بوستان و گلستان سعدی، بخشی از مثنوی معنوی و دیوان حافظ را به طور ویژه به فرزندان خود میآموختند و بعد سراغ دروس تکمیلی در سطوح بالاتر میرفتند. نکتهای که در این میان حائز اهمیت است، تأکید پدر بر علائق فرزندان بود. ایشان از همه ما میپرسید که دوست داری در کنار دروس حوزوی، چه کتابی را بخوانی و در این زمینه بسیار راهنمای ما بودند. مثلا یکی از برادرانم به ادبیات فارسی علاقهمند بود و پدر بسیار به او کمک کرد، بحمدالله ایشان علاوهبر تحصیل علوم حوزوی در سطوح بالاتر و ملبس شدن به لباس روحانیت، در زمینه هنر و ادبیات نیز صاحبنظر بوده و هماکنون سردبیر چند مجله تخصصی است. یکی دیگر از برادرانم در حوزه علم اعداد از خود علاقه نشان داد و با آموزش علامه، توانست در این زمینه تبحر خاصی پیدا کند. دو برادر دیگرم نیز استعداد هنری در عرصه خوشنویسی و خطاطی داشتند، که پدر فوت و فنهای خوشنویسی را به آنها آموخت و حالا هر کدامشان، استاد خط هستند. من و خواهرم نیز به اندازه ظرفمان از برکتهای وجودی پدر بهره بردیم. به این موارد اشاره کردم برای آنکه بگویم ایشان همیشه علایق فرزندان خود را در نظر میگرفتند و سعی میکردند با آموزش و پرورش، استعدادها را در آن زمینه باور سازند.
یعنی هیچ اجباری در تربیت علمی و دینی فرزندان به خرج نمیدادند؟
به هیچوجه اهل اجبار نبودند؛ نه در تحصیل علوم و نه حتی در مسائل سلوکی؛ فقط از ما میخواستند که واجبات را ترک نکنیم؛ تنها بر این مسئله تأکید شدید داشتند. خانواده پدری علامه نیز تقریبا همین وضع را داشت. پدر بزرگ ما روحانی نبود، ولی حضرت علامه بارها فرمودهاند که پدرشان انسانی الهی و فردی بسیار مذهبی بود و به هیچ وجه فرزندانش را مجبور به انجام کاری نمیکرد که برایشان مشکل باشد و در تعلیم و تربیت فرزندانشان، بسیار کوشا بود و همین احساس مسئولیت و ظرافت ایشان باعث شد که پدر، از پنج سالگی به مکتب بروند و قرآن و احکام بیاموزند. ایشان از همان کودکی عطشی وصفناپذیر نسبت به فراگیری علوم دینی داشتند. حالا بر بسیاری از رشتهها تسلط دارند و به همین دلیل لقب «ذوالفنون» گرفتهاند.
اتفاقا سئوال بعدی من در همینخصوص بود، حضرت استاد بین علوم مختلف، تأکید ویژهای بر یک رشته خاص دارند یا خیر؟
حتما میدانید که پدر در چندین رشته دانشگاهی و حوزوی مجتهد هستند؛ از ادبیات، عرفان و فلسفه گرفته تا نجوم و ریاضیات و طب. برخلاف تصور برخی، من هرگز ندیدم که ایشان یکی از علوم را بر دیگری ترجیح دهند. معتقدند که همه علوم برای ارتقای نفس ناطقه انسانی و تکامل نفوس بشری به کار میآیند، به شرط آنکه صحیح استفاده شوند و مکمل باشند. با اینحال، باید بگویم که پدر تأکید فراوانی بر یادگیری زبانهای خارجی دارند و میفرمایند برای دستیابی به نظرات و عقاید دیگران، و نقد و بررسی آنها و جوابگویی به شبهاتی که از سوی آنها مطرح میشود، باید به زبانهای خارجی تسلط داشت. به هر حال برای نقد آرای دیگران، نخست باید منابعشان را مطالعه کرد و بعد به مباحثه با عالمانشان پرداخت؛ اگر به زبان آنها مسلط نباشیم، این هدف محقق نخواهد شد. استاد پس از آنکه به عربی مسلط شدند، به یادگیری زبان فرانسه پرداختند. امروز کتابهای بسیاری از فیلسوفان غربی به زبان فرانسه در کتابخانه پدر موجود است که همه آنها را مطالعه کردهاند و اشراف کامل بر عقاید این افراد دارند. بارها به ما فرمودهاند که من مسلمان تقلیدی نیستم، بیشتر مکاتب مادی و غربی را بررسی کردهام و فهمیدهام که آنها در برابر سئوالات فیزیک و متافیزیک بهطور جامع پاسخی ندارند، از همین طریق به پوشالی بودن آنها پی بردم. بعد از آن هم سراغ ادیان مختلف رفتم و پس از تحقیقات کامل، فهمیدم که هیچکدامشان کلام و حرفی را به اتقان قرآن و کلام ائمه اطهار ندارند، لذا دین اسلام را پذیرفتم و بحمدالله شیعه دوازده امامی هستم.
خانم حسنزاده! میخواهیم بدانیم این روزها استاد مشغول چه کارهایی هستند و اصلیترین دغدغهشان چیست؟
این روزها، حضرت علامه مانند گذشته با کتابهایشان زندگی میکنند و مشغول تنظیم آثار و تکمیل آثار ناتمام گذشته هستند، گرچه بسیار کندتر از گذشته فعالیت میکنند. حتما میدانید که ایشان حدود 180 عنوان تألیفی دارند که تا کنون 90 مورد آنها به چاپ رسیده است. دغدغه فعلی ایشان چیزی نیست جز تکمیل و نشر همین آثار نا تمام. از این گذشته، ایشان به موضوع سلامت جسم و تندرستی بدن اهمیت بسیاری میدهند. زمانیکه در قم زندگی میکردیم، هر روز صبح، قبل از تشریففرمایی به مدرسه معصومیه و تدریس، در حیاط منزل مدتی قدم میزدند. الان نیز در دو وقت صبح و عصر، پیادهروی میکنند؛ بخش ثابت برنامه روزانه ایشان، قرائت قرآن است.
شما سالها در محضر این عالم بزرگ زندگی کردید، میخواهم کمی از خاطرات تلخ و شیرین این سالها برایمان بگویید.
یکی از خاطرات تلخ من از زمان کودکی، مربوط به روزهایی میشود که ایشان برای تبلیغ از خانواده دور میشدند، ماههای محرم و صفر و رمضان برای ما، مدام با جدایی از پدر همراه بود. وابستگی ما به استاد بسیار زیاد است و واقعا نمیتوانیم دوری ایشان را تحمل کنیم، اما آخرین خاطره تلخ زندگی ما، مربوط به روزهایی میشود که مادرم از دنیا رفت، این داغ بزرگ ضربه سنگینی به خانواده و بهخصوص پدر بزرگوارم وارد کرد. ایشان مدتی را در غم مادرم به سوگ نشستند.
بارها پس از وفات مادرم، فرمودند: «تاکنون فکر میکردم دست من بوده که این آثار را به رشته تحریر درمیآورده، ولی حالا فهمیدهام که همدلی مادرتان بوده. که باعث شده من این آثار را بنویسم، او برای من محیطی آرام فراهم آورد که توانستم «زکات العلم نشره» را محقق سازم.» پس از وفات مادرم، با توجه به کهولت سن استاد، امکان تنها زندگی کردن برایشان فراهم نبود. شاید برایتان جالب باشد بدانید، تهیه مایحتاج روزانه منزل از قبیل نان و لبنیات و... بعهده حضرت علامه بود و اجازه نمیدادند زحمت این کار بر دوش فرد دیگری بیفتد. پس از رحلت مادرم، ایشان به هیچ وجه راضی نشدند که شخص دیگری بخواهد کارهای منزل را انجام دهد. به هر حال، با اصرارهای ما پذیرفتند به تهران بیایند و ما خدا را شاکریم که میتوانیم اینجا خدمتگذار ایشان باشیم. البته ناگفته نماند که استاد هر ماه چند روز به قم تشریف برده و عمده کارهایی که انجام میدهند، تشرف به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (سلامالله علیها) و همچنین سر زدن به کتابفروشیهای خاصی است که در قم میشناسند تا برخی آثار مورد نظرشان را خریداری نمایند. علاقه ایشان به خرید کتاب بسیار محسوس است، آنقدر که هر سال در نمایشگاه بینالمللی کتاب حاضر میشوند و آثار مورد نیازشان را تهیه میکنند.
شیرینترین خاطرهای که از پدر دارم نیز مربوط به روزهایی میشود که در حضور ایشان درس میخواندم و یاد میگرفتم، بهویژه در حوزه عرفان نظری.
حالا که به عرفان نظری اشاره کردید، بد نیست تا نگاهی به دیدگاههای عرفانی حضرت علامه داشته باشیم. متأسفانه عرفان در دنیای امروز مثل کالایی شده که بیشتر تقلبیاش یافت میشود، اصلیترین ویژگی عرفان مورد تأیید استاد چیست؟
در دنیای امروز، بسیاری از مکاتب عرفانی کاذب، سعی در ترویج افکار غیرمعتبر خود دارند؛ از عرفانهای یهودی و سرخپوستی گرفته تا عرفان هندی و مکاتب کاذب دیگر. هرکدام هم روشی را برای ترویج جهان بینی خود دارند؛ یکی روزه سکوت برگزار میکند و دیگری کلاسهای مراقبه و قس علی هذا.
غالبا در این کلاسها فردی به نام «مرشد» وجود دارد که با رفتارهای خارقالعاده سعی میکند خود را ثابت کند و محبوبیتش را افزایش دهد. درسی که در حوزه عرفان از پدر آموختم، چراغ راهی شد تا راه درست را در این میانه تشخیص دهم. علامه به ما آموخت که نفس ناطقه انسانی، دارای خاصیتی بسیار بالا و پر ارزش است، اگر نفس را از کثرات دنیوی و قیل و قالها نجات دهیم و به وحدت برسانیم، طوریکه تجمع حاصل کند، به کمالات ویژه نائل میشویم و برخی از امور ماورایی را درک میکنیم. علامه بارها در حوزه عرفان فرمودهاند که این مراتب باید پایدار و الهی باشد، نه شیطانی. اگر در مسیر رضای پروردگار حرکت کنیم، به آن سعادت عرفانی دست خواهیم یافت؛ در غیر این صورت بسیاری از مرتاضان هندی هم بر اثر ریاضتهای طولانی و اسیر کردن نفس، میتوانند قدرتهای چشمگیر بهدست آوردند. گاهی که به پدر خبر میدهند که فلان مرتاض، چهل روز خود را از درختی سر و ته آویزان کرده و قوت شبانه روزش یک دانه خرماست! استاد هم با صراحت، مهر بطلان بر عمل این افراد میزنند، چراکه با اسلام مخالفتی روشن دارد.
میخواهم بدانم که حضرت استاد، چه ویژگیهایی را برای شناخت عرفان مورد تأیید دین اسلام معرفی کردهاند؟
علامه بارها فرمودهاند که خط کش درستی و نادرستی اعمال انسانها، قرآن و سیره اهل بیت است؛ هر رفتاری که ذرهای از این خط کش فاصله داشته باشد، قابلقبول نیست. ایشان، هم در کتابهای عرفانیشان و هم در تذکرههای شفاهیشان، بر این نکته تأکید بسیار دارند که معیار، قرآن و اهلبیت است و هرچه خارج از این معیار باشد، مردود شمرده میشود.
طبقه بندی: حضرت علامه حسن زاده آملی