گزیده ای از نوشتار آیت الله جوادی آملی در شرح دعای عرفه حضرت سید الشهدا(ع):
دعای عرفه و حکومت اسلامی
دعای عرفه امام حسین (علیه السلام) گرچه نیایش و راز و نیاز به درگاه بینیاز است اما راز و رمز مبارزه و قیام علیه نظام سلطهگری در آغاز آن مورد توجه و عنایت ویژه قرار گرفته است. چون امام حسین (علیهالسلام) وقتی که در این دعا بهترین نعمتهایی را که خدا به او داده، می شمارد و دربرابر آن نعمتها خدا را میستاید، عرض میکند: پروردگارا تو که نظام آسمانها را آفریدهای، تو که جبابره را در هم میکوبی، تو که...، نسبت به من لطف و احسانی بسیار بزرگ و باارزش روا داشتهای و آن لطف و احسان این بود که آن قدر در آفریدنم صبر کردی تا دوران سیاه جاهلیّت سپری شد و دوران کفر رختبربست، نظام اسلامی مستقرّ شد. آنگاه مرا در نظام و دولت اسلامی به دنیا آوردی: "لم تخرجنى ـلرأفتک بى و لطفک لى و إحسانک إلىّـ فى دولة أئمة الکفر الّذین نقضوا عهْدک وکذّبوا رُسُلک لکنّک أخرجتنى ـ رأفةً منک وتحنّناً علىّـ للّذى سبق لى من الهدی الذى له یسّرتنى وفیه أنشأتنى"
در این فقره، امام حسین (علیهالسلام) خدا را میستاید که او را در زمان جاهلیت به دنیا نیاورده است. این، نشان بلندنظری آن حضرت است. چون ممکن است کسی تبهکارانه بهسر برد و برای توجیه تباهی خود بگوید: ما در زمان جاهلیت زندگی میکردیم و احکام الهی را نمیدانستیم و هر انسان جاهلی معذور است امّا روح بلند انسان کامل به این معذور بودن قناعت نمیکند بلکه میکوشد تا به احکام الهی عالم شود و بدون عذر باشد نه معذور. حضرتاباعبدالله (علیهالسلام) به درگاه خداوند متعال عرضه می دارد: خدایا تو را شکر میکنم که مرا در دولت زمامداران کفر به دنیا نیاوردی. چون اگر قبل از اسلام به دنیا میآمدم از نعمت اسلام و معارف عمیق آن محروم میشدم، امّا تو بر من منّت نهادی و پس از سپری شدن دولت کفر و استقرار دولت اسلام مرا به دنیا آوردی.
این سخن، تشویق به تشکیل حکومت اسلامی و تلاش برای استقرار نظام الهی است. چون اگر کسی بخواهد شکر نعمت به دنیا نیامدن در دولت کفر را بهجا آورد، باید برای براندازی دولت کفر و حاکمیت شرک و تشکیل حکومت اسلامی و حفظ آن تلاش کند. برای این که با وجود حکومت کفر، رسیدن به معارف الهی و اخلاق انسانی هر چند که متعذّر و ممتنع نیست لیکن دشوار خواهد بود و توفیق زمزمه و مناجات با خدا در لوای حکومت اسلامی و حاکمیت دین آسانتر است. سالار شهیدان نیز برای همین منظور قیام کرد تا در پرتو نظام اسلامی، آیندگان نیز همانند خود آن حضرت، مشمول الطاف و برکات دولت حق گردند و در پناه دولت اسلام و حاکمیت قرآن احیا شوند. از اینرو فرمود: من علیه حاکمیت ستم قیام کردم تا کفر را براندازم و اصلاح در امّت جدّم محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) ایجاد کنم: "إنّما خرجت لطلب الإصلاح فى أمّة جدّى(صلی الله علیه و آله و سلم)" آن روح بزرگوار حماسی این هدف را پیگرفت تا سرانجام به مقصود خویش نایل آمد.
اگر محقق و تحلیلگر منصف، این جملات دعای عرفه را در کنار سایر سخنان حماسی آن حضرت که در مسیر تاریخی کربلا بیان کرده قرار دهد، حتی اگر صاحب سخن را نشناسد، تصدیق خواهد کرد که چنین کسی دربرابر هیچ قدرتی تمکین نمیکند و ذرهای ترس از غیرخدا در حریم قدس او راه ندارد. لذا با آن که همهی خیرخواهان و خیراندیشان ظاهربین و سطحینگر و احیاناً راحت طلب به ایشان میگفتند: فعلاً عراق آشوب است، حجاز در آستانهی خطر است، رفتن به عراق مانند ماندن در حجاز مصلحت نیست، شما جای امنی را انتخاب کنید و بهآنجا بروید، میفرمود: اگر در تمام روی زمین جای امنی برای من نباشد من با یزید بیعت نمیکنم: "لوْ لم یکن فى الدّنیا ملجأٌ ولامأوی لَما بایعتُ یزید بن معاویة" صاحب این سخنان که اصلاً روح انعطافپذیری دربرابر باطل در او وجود ندارد، صاحب همان روحیهی نرم و انعطافپذیر و صاحب همان زمزمههای دلانگیز است که میگوید: خدایا خوبیهای من بد است چه رسد به بدیهای من، خدایا من چیزی ندارم آن مقداری که دارم چون محدود است نقصی است که شایستهی تو نیست: "إلهى من کانت محاسنه مساوى فکیف لا تکون مساویه مساوى؟"
مراتب عرفان در کلمات امام حسین (علیه السلام)
آن حضرت در اوایل دعای عرفه، از خداوند، مقام احسان را طلب میکند و عرضه میدارد: "أللّهم اجعلنى أخشاک کأنّى أراک"؛ اما مقداری که پیشتر میرود و اوج بیشتری میگیرد، محتوای بلند "إلهى تردّدى فى الآثار یوجب بُعد المزار فاجْمعنى علیک بخدمةٍ توصلنى إلیک کیف یستدلّ علیک بما هو فى وجوده مفتقر إلیک؟ أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتّی یکون هو المظهر لک؟ متی غبت حتّی تحْتاج إلی دلیلٍ یدلّ علیک؟ ومتی بعدت حتّی تکون الآثار هى الّتى توصل إلیک؟ عمیتْ عینٌ لا تراک علیها رقیباًً وخَسِرتْ صفقة عبدٍ لمْ تجعل له من حبّک نصیباً" را بر زبان جاری میکند. اینجا دیگر بحث از گویا (کانّ) تو را می بینم، نیست. بلکه "أنّ" است که مقام "کأنّ" نشسته است یعنی مطلوب آن حضرت واقعاً و حقیقتاً دیدن است نه "کأنّ و گویا" دیدن.
لذا به خداوند عرض میکند: آن کس که تو را نمیبیند کور است. جملهی "عمیت عین لا تراک علیها رقیباً" نفرین نیست تا کسی در ترجمهی آن بگوید: چشمی که تو را نمی بیند کور گردد، بلکه جملهی اِخباری است و لذا در ترجمهی آن باید گفت: دیدهای که تو را نمی بیند هماکنون کور است.
"وَأنا أشهد یا إلهی بحقیقة إیمانی وعقد عزمات یقینی وخالص صریح توحیدی وباطن مکنون ضمیری وعلائق مجاری نور بصری وأساریر صفحة جبینی وخُرق مسارب نفسی و خذاریف مارن عرنینی ومسارب سماخ سمعی وما ضُمّت وَأطبقت علیه شفتای وحرکاتِ لفظ لسانی ومَغْرز حنک فمی وفکّی ومنابت أضراسی ومساغ مطعمی ومشربی وحمالة اُمّ رأسی وبلوع فارغ حبائل عنقی وما اشتمل علیه تامور صدری و حمائل حبل وتینی ونیاط حجاب قلبی وافلاذ حواشی کبدی وما حوته شراسیفُ أضلاعی وحقاق مفاصلی وقبض عواملی وأطراف أناملی ولحمی ودمی وشعری وبشری وعصبی وقصبی وعظامی ومخّی وعروقی وجمیع جوارحی وما انتسج علی ذلک أیام رضاعی وَما أقلّت الأرضُ منی ونومی ویقظتی وسکونی وحرکات رکوعی وسجودی أن لو حاولت واجتهدت مدی الأعصار والأحقاب لو عُمّرتها أن أُؤدّی شکر واحدة من أنعمک ما استطعت ذلک إلّا بمنّک الموجَب علی به شکرک أبدأ جدیداً..."
سالار شهیدان حسین بن علی (علیه السلام) روحی و ارواح العالمین له الفداءِ، در فرازهای دعای عرفه آنجا که جریان توحید و عجز از شکر نعمتهای خداوند را طرح مینماید، اقرار به آن را از جان و جسم خود به یکسان نقل کرده و میفرماید: یعنی پروردگارا من و حقیقت ایمانم و تصمیمگیریهای قلبم که از مقام یقین من است و توحید خالص نابم و سرّ ضمیرم و آن رشتههای پیوند که در نور چشم من است و خطوطی که در نقشهای صفحه پیشانی من است و شکاف راههای تنفّسم و نرمههای تیغهی بینیام و روزنههای وصول امواج صوتی به پردهی گوشم و آنچه را که دولبم هنگام بر هم نهادن میپوشاند و حرکاتی که زبانم به هنگام تکلم به آنها نیازمند است و گردشگاه آرواره دهان و فکهای بالا و پایینم و مکان روییدن دندانهایم، عصبچشایی که مایهی گوارایی خوردن و نوشیدنم است و آن استخوان که مغز من بر آن استوار است و وسعتگاهی که مکان رشتههای اعصاب گردن من است و آنچه که فضای سینهی من آن را پوشش داده است و آنچه که رشتهی رگ و تینم را حمل مینماید و آنجا که پردهی قلبم و قطعات اطراف جگرم بدان مرتبط است و آنچه درون دندههای استخوانی و غضروف پهلو و سربندهای مفاصل من و بست و بند ابزار کاری من و اطراف سرانگشتان من و گوشت من و خون من و موی من و تنم و پِی و نِی و استخوانهایم، مغز و رگهایم و تمام اعضایم و آنچه که در دوران شیرخوارگیم بر من بافته شده است و آنچه از من که زمین آن را بر پشت دارد و خواب و بیداری من و آرامش و حرکتهای رکوع و سجود من، همه گواهی میدهند که اگر عمری به مدّت عصرها و قرنها داشته باشم و در تمامی آن عمر کوشش و تلاش کنم تا شکر یک نعمت از نعمتهای تو را سپاس گویم، هرگزنمیتوانم آن شکر را بجا آورم، مگر آن که همواره همراه آن شکر به خاطر منّتی که بر من نهادهای شکری جدید بر من واجب شود...
همچنان که ملاحظه میشود در این فراز از دعا نه تنها حقیقت ایمان و توحیدخالص و باطن دل امام که مربوط به روح اوست، حمد و سپاس خداوند را بجامیآورد بلکه تمام اعضا و اندام او نیز با حمد خود روح امام را همراهی میکنند.
البته تنها بدن امام نیست که در اثر ارتباط با روح الهی چهرهی ربّانی پیدا میکند، طبیعت همجوار نیز از این پیوند بهره میبرد، لذاست که هم بدن امام بعد از مردن میتواند باقی بماند و نپوسد و هم قبر او منشأ برکت میگردد و هم مدینه و شهر او مقدس و مبارک میشود. به همین دلیل است که برخی از بزرگان چون با اصحاب یا تابعین رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مصافحه میکردند، با آن دستی مصافحه مینمودند که آن صحابی یا تابعی بیواسطه و یا باواسطه با آن دست با رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) مصافحه کرده بود و بلکه تلاش میکردند این سلسله را تا نسلهای بعد نیز ادامه دهند، باین صورت که اگر کسی در این میان با دست چپ خود مصافحه کرده بود دیگران با همان دست او مصافحه میکردند تا سرانجام با دست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ارتباط برقرار کرده باشند.
"الهی... أنت الغنىّ بذاتک أن یصل إلیک النفع منک فکیف لاتکون غنیّاً عنّى"
کلمهی "ربّ العالمین" در ذیل دومین آیه از سورهی حمد بیانگر علّت اختصاص حمد به خدای سبحان است؛ همچنین "ربّ السموات و ربّ الأرض ربّ العالمین" در آیهی سورهی جاثیه؛ با این تفاوت که در آیهی سوره جاثیه تعلیل ذیل آیه تکرار شده است؛ یک بار به صورت مشروح "ربّ السموات و ربّ الأرض" و بار دیگر به صورت خلاصه "ربّ العالمین"؛ زیرا از این که "ربّ الأرض" با واو عطف شده و در عین حال واو عاطفه در "ربّ العالمین" تکرار نشده است، استفاده میشود که مراد از "سماوات و أرض" همان "عالمین"، یعنی مجموع ما سوی الله است؛ زیرا خدا از هر چیزی بینیاز و محمود بالذات است و محمود بالذات نه نیازمند شکر حامد است و نه کفر کافر به او آسیبی میرساند و لازم است به این نکته عنایت کامل شود که چون خداوند هستی محض و غنی صرف است از هر چیزی، حتی از خودش بینیاز است؛ زیرا اگر محتاج به خود باشد و با کوشش خود، نیاز خود را برطرف کند، غنیّ بالذات نخواهد بود. از این رو حضرت سیّدالشهداء (علیهالسلام) در دعای عرفه به خدا عرض میکند: "الهی... أنت الغنىّ بذاتک أن یصل إلیک النفع منک فکیف لاتکون غنیّاً عنّى"
"واجعلنى أخشاک کأنّى أراک"
خدا را در هر لحظهای حاضر و ناظر دانستن، آرزوی سالکان صادق الی الله است. لذا در دعاهایشان می گویند: خدایا به ما توفیق عنایت کن تا طوری عبادتت کنیم که گویا تو را می بینیم. این مقام که اصطلاحاً آن را مقام "احسان"می گویند،بالاتر از مقام "ایمان" است. البته خود مقام احسان نیز وسط راه است و بالاتر از آن مقام "ایقان" است. بنابراین، مقام احسان عبارت از این است که انسان، طوری خدا را عبادت کند که گویا او را می بیند.
از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است: "اُعبد الله کأنّک تراه فإن لم تکن تراه فإنّه یراک" خدا را طوری عبادت کن که گویا او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی، او تو را می بیند. این"کأنّ" و "گویا" برای کسی است که هنوز در بین راه است. وقتیانسان به اوج مقام شهود رسید، حرف تشبیه می افتد و سخن از حرف تحقیق "إنّ" و "أنّ" به میان میآید. این، همان مقام امیرالمؤمنین(سلاماللهعلیه) است که فرمود: "ما کنت أعبد ربّاً لم أره"؛ من آن نیستم که خدای نادیده را عبادتکنم. سالار شهیدان حضرت حسینبن علی (علیهماالسلام) نیز در فرازی از دعای عرفه، همین مقام را از حضرت احدیّت (جلّ وعلا) می طلبد و عرض می کند: "واجعلنى أخشاک کأنّى أراک"؛ خدایا مرا طوری تربیت کن و به من آن توفیق را بده که از غیر تو نترسم و از تو نیز در حد احسان بترسم.
"إلهی أنا الفقیر فی غنای فکیف لا أکون فقیراً فی فقری... ومن کانت حقائقه دعاوی فکیف لا تکون دعاویه دعاوی"
پروردگارا! در آنچه که دارم فقیر و وابسته به تو هستم، پس چگونه در آنچه ندارم بینیاز و مستقل باشم و بنده در حقایقش جز ادعا چیزی ندارد، پس چگونه آنچه را که مدعی آن است بیش از ادعایی باطل نباشد.
آن کس که تو را نیافت چه یافته؟
"ماذا وجد من فقدک وما الذى فقد منْ وَجَدَک لقد خاب من رضى دونک بدلا ً".
امام حسین (علیهالسلام) در دعای عرفه میفرماید: آن کس که تو را نیافت چه چیز یافته و آن کس که تو را یافت چه چیز را نیافته؟ البته خسارت دید هر کس که به جای تو به دیگری تن داد و دیگری را برگزید.
انسان گاهی از گذشته غمگین و نسبت به آینده هراسناک است. به یاد آنچه از دست داده تأسف میخورد و در این خیال که در آینده ممکن است چیزی را به دست نیاورد، هراسناک است.
اگر کسی از گذشته و آینده نجات پیدا کرد از زمان فراتر آمده و روی گذشته و آینده پا نهادهاست. اگر بخاطر چیزی که قبلا ً از دست داده، اندوهگین نباشد و برای آنچه را که بعداً به دست میآورد، خوشحال نباشد؛ به تعبیر علی (علیهالسلام): او تمام زهد را دارا شده است.