به نقل از وبلاگ: http://alame-hasanzade.blogfa.com
در این گفتگو برآنیم که از نظرات عالم دینورز علامه حسنزاده آملی در مورد «رابطه علم و دین» آگاه شویم.
تعریف حضرتعالی از علم و دین چیست؟
علم؛ معرفت واقعی به مصنّف کتاب نظام هستی و کلمات وجودی آن به قدر طاقت بشری است. علم، وجود نوری و فعلیّت مجرد از ماده است و انسان به یافتن فعلیتهای وجودی نوری استکمال مییابد و ترقّی وجودی میکند و فعلیت بر فعلیت میافزاید و از نقص به کمال میرود. به گفته شیوا و شیرین منوچهری دامغانی:
به کــردار چـــراغ نیــممــرده
که هر ساعت فزون گرددش روغن
و چون علم و عمل دو جوهر انسان سازند و عالم و عامل را اتحاد وجودی بدانهاست، در حکمت الهی فرمودهاند - و چه نیکو فرمودهاند - که «انسان به فراگرفتن حکمت - که همان تحصیل علم و عمل است - عالم عقلی مشابه با عالم عینی میگردد.» و چون علم، چشم ذات نفس ناطقه انسانی میشود و انسان به نور علم، حق را از باطل تمیز میدهد و مدینه فاضله به دست میآورد و سعادت جاویدانی خود را کسب میکند، حضرت خاتم انبیاء محمدمصطفی(ص) فرموده است: «العلم امام العمل».
و اما تعریف دین: دین عبارت از برنامه حقیقی و دستور واقعی نگاهدار حد انسان و تحصیل سعادت ابدی آن است. و همه آداب و متون آن محض علم و عین صواب است. لاجرم تدوین و تنظیم این چنین برنامه از کسی جز آفریدگار انسان ساخته نیست یعنی آن دست و قلمی که کتاب تکوینی نظام هستی عالم و آدم را بدین زیبایی نگاشته است که زیباتر از آن تصوّر شدنی نیست و هر یک از کلمات وجودی آنها را دین و آیینی داده است که به قدر یک میکرون اعوجاج و اختلاف و نارسایی و ناروایی در آنها راه ندارد، همان قلم برای جمیع شئون این صنع عظیمش به نام انسان دستوری که محض حکمت است، نهاده است تا این دستور در متن آن چنان صنع پیاده شود و او را به هدف نهایی و کمال غایی او برساند.
آیا جنابعالی تعارضی بین این دو تعریف «علم و دین» میبینید؟
گوهر علم، نوری است که عین حقیقت عالم و چراغ فرا راه او میگردد و اصلاً علم عالم است و عالم علم است. به عبارت پیغمبر خاتم(ص): «علم، نفس عقل، و فهم، روح آن است». دین همواره انسان را ترغیب به تحصیل این نور میکند، و پایه معارج انسان را به اندازه مدارج علم او میداند. آن که عالم است به اسرار احکام دین آگاه است، چه این که هیچ دستور دینی بدون حکمت و مصلحت برای مدینه فاضله انسانی و تعالی و تکامل و سعادت آدمی متصوّر نیست. بسیاری از عالمان دین صحف و رسائلی در اسرار احکام دین از قبیل اسرار صلات و اسرار صوم و اسرار حج و غیرها نوشتهاند.
قرآن کریم که خاتم کتب آسمانی است میفرماید: «و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون»1. در تعبیر به ناس و عالمون باید دقت بسزا کرد که عالمون را در مقابل ناس قرار داده است. ناس، مردم عادیاند، و عالمون انسانهای به معارج علمی رسیدهاند که ارباب عقل و اهل تعقلاند.
در کجا (یا در چه صورت) ممکن است بین علم و دین تعارض پیدا شود؟
ممکن است برخی از دانستنیها که نه در متن تعیش و تمدن انسانی ضروری باشد و نه در معرفت به اسرار و حقایق دین دخیل و آگاهی بدان جز تباهی و اتلاف سرمایه زندگانی و زیان به سعادت جاودانی نیست، از دیدگاه نورانی دین الهی منفور و مطرود باشد، چنان که برخی از خوراکیها و نوشیدنیها - مانند مردار و می - که دین از خوردن آنها منع فرموده است
در گذشته زمینههای پیدایش تعارض بین این دو (علم و دین) چه بوده است؟
پاسخ این پرسش به دو وجه است: یک وجه آن همان پاسخ از پرسش قبل است.
وجه دوم آن این که برخی از پیشینیان به نام «اصحاب معارف» بر این پندار ناهنجار بودند که نیازی به نبوّت و شریعت نیست و میگفتند: گفتار مدعی نبوّت آیا موافق با عقل است و یا مخالف با آن؟ اگر مخالف با آن است مسموع نیست و اگر موافق با آن است عقل خود حاکم است، پس نیازی به پیامبر و دین و شریعت نیست.
ولیکن این پندار، سخت سست و از بیخ نادرست است و فقط بهانه و دستآویزی برای فرار از تکالیف است، چه اینکه عقل بشر از ادراک کنه خواص اشیاء متعلق به افعال مکلفین و جعل قانون متکفل سعادت انسان ناتوان است و جز منطق وحی هیچ کس نمیتواند عهدهدار تشریع شریعت برای انسان باشد؛ آری ممکن است که پس از آمدن شریعت الهی، به برخی از اسرار احکام آن پی برد و یا به بعضی از وجوه استحسانی آن آشنا شود، به تفصیلی که در کتب کلامی اصیل معنون است.
محض آگاهی عرض میشود که از «اصحاب معارف» معانی لغوی و مفاد تعبیر محاوراتی آن ملحوظ نیست، چنان که در عرف کسی را وصف میکنند و میگویند فلانی از ارباب عقول و از اصحاب معارف است، بلکه مراد از «اصحاب معارف» معنای اصطلاحاتی آن منظور است، چه اینکه «اصحاب معارف» در تعبیر و اصطلاح متکلمان و مفسران، گروهی خاصاند که مانند براهمه منکر وحی و نبوتاند و به همان پندار ناروا و نارسا گویند: عقل ما در فهم امور معاش و معاد مستقل است. مثلاً جناب طبرسی در تفسیر مجمعالبیان در ضمن آیه «ولو انهم آمنوا و اتّقوا لمثوبه من عندالله خیر لو کانوا یعلمون»2 میفرماید: «و فی هذه الآیه دلاله علی بطلان قول اصحاب المعارف لانّه نفی ذلک العلم عنهم».
نقش دین در رونق گرفتن علم در تمدن درخشان اسلامی و در غرب چه بوده است؟
در این که پیدایش تمدن عظیم اسلامی، سرمایه ترقی و تعالی غرب در همه شعب معارف شده است، جای انکار هیچ بخرد فرزانهای نیست. به عنوان نمونه که اندکی از بسیار و مشتی از خروار است، دو کتاب را یادآور میشویم: یکی میراث اسلام، یا آنچه مغرب زمین به ملل اسلامی مدیون است. این کتاب به قلم سیزده نفر از مستشرقین و استادان دانشگاههای انگلستان نوشته شده است، و به ترجمه و مقدمه فارسی آقایان مصطفی علم و سعید نفیسی در ایران به طبع رسیده است. مؤلّف آن «آلفرد گیوم» در آغاز مقدمه آن گوید: «کتاب میراث اسلام در جستجوی آن دسته از اصول علمی، صنعتی، فرهنگی و معنوی اروپا است که از دنیای اسلام اخذ شده و از جهان عربی مشرق سرچشمه گرفته است ... همین مذهب اسلام و امپراطوری بزرگ اسلامی بوده است که علوم و صنایع ملل گوناگون را با یکدیگر ترکیب و آن را به صورت کامل و زیبایی به جهان علم و صنعت اهدا کرده است ... .» و از این گونه اعترافات صادقانه در کتاب یاد شده از نویسندگان آن بسیار است.
کتاب دوم به نام «علوم اسلامی و نقش آن در تحول علمی جهان» «آلدومیهلی» است که به ترجمه فارسی آقایان محمدرضا شجاعرضوی و دکتر اسدالله علوی، به اهتمام بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی به طبع رسیده است.
نظیر دو کتاب یاد شده، کُتب و مقالات بسیاری از اصحاب قلم و ارباب دانش و بینش نوشته شده است. اکنون به چند سطری از گفتار استاد عزیزم حضرت علامه شعرانی(ره) تحت عنوان «تأثیر قرآن در پیدایش تمدن عظیم اسلامی» تمسّک و تبرّک میجویم:
«آنکه تاریخ خوانده است و بر احوال اُمَم گذشته آگاه گردیده، داند که تا زمان پیدایش یونان هیچ قومی بدان پایه از علم نرسیدند و آن تمدن نیافتند و آنها که پیش از یونان بودند، همه در علم و تمدن پستتر از آنان بودند، و اندکی پس از اسکندر علما و حکما در یونان بسیار شدند چون سقراط و افلاطون و اسکندر که عالم را گرفت علم و زبان یونانی را در جهان منتشر کرد و مردم را از آن بهرهمند ساخت، تا هزار سال زبان یونانی زبان علمی جهان بود و دانشمندان بدان زبان علم میآموختند و کتاب مینوشتند هر چند خود یونانی نبودند، حتی پیروان حضرت مسیح(ع) تاریخ آن حضرت را که انجیل نام دارد به زبان یونانی نوشتند، و لفظ انجیل هم کلمه یونانی است به معنی مژده، با آن که هم خود آنها و هم حضرت عیسی(ع) زبانشان عبری بود.
هزار سال پس از اسکندر حضرت خاتم انبیاء محمدبنعبدالله(ص) ظهور کرد و قرآن را به عربی آورد و اوضاع جهان دگرگون شد، زبان عربی جای زبان یونانی را گرفت و از آن در گذشت و مسلمانان، علوم یونانی را گرفتند و چندین برابر بر آن افزودند و این مقام که زبان عربی در جهان یافت و علومی که به این زبان نوشته شد هیچ زبانی قبل از آن این مقام نیافت. در تواریخ آمده است که کتابخانه اسکندریه در مصر بزرگترین کتابخانه دنیای قدیم بود، محتوی بر علوم یونانی و بیست و پنج هزار جلد کتاب داشت، اما به عهد اسلام کتابخانه مسلمانان بر یک میلیون شامل بود.
جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلام و تاریخ آداباللغه گوید: دو خلیفه فاطمی مصر، عزیز بالله (365-386)، و حاکم بامرالله (386-411) در مصر کتابخانهها انشاء کردند مشتمل بر نزدیک یک میلیون کتاب، یعنی چهل برابر کتابخانه یونانیان در اسکندریه.
کتابخانههای بزرگ در مصر و عراق و آندلس و غیر آن بسیار بود، هر یک مشتمل بر صدها هزار جلد و ابواب آن برای طالبان علم و مطالعه کنندگان باز بود. پس آثار دانش عربی چهل برابر بیش از یونان بود. در علم ادب و اخلاق و موعظه و فقه و سیاست مدن و جغرافیا، یونانیان کتاب داشتند اما با کُتب عربی قابل مقایسه نیست، نه از جهت کثرت و نه تحقیق ... در ریاضی خصوصاً حساب و جبر و مقابله و هیئت و نجوم مسلمانان بر یونیان تفوّق عظیم داشتند ... و اینها همه از برکت قرآن است و ما این سخن را به گزاف نگوییم که تجربه و تاریخ بر آن گواه است.
و چون در قرآن برای نماز امر به تحصیل وقت و قبله شده بود، مسلمانان ناچار گشتند برای تعیین سمت قبله بلد و اوقات نماز، هیئت و نجوم بیاموزند و هیئت و نجوم، آنان را به سایر شعب ریاضی محتاج ساخت و قوانین میراث و فرایض چون در اسلام حساب پیچیده دارد، آنان را به آموختن علم حساب واداشت و برای زکات و خراج به مساحت اراضی و علم حساب پرداختند و جهاد و حج راه جهانگردی و سیاحت به روی آنها بگشود و اطلاع بر احوال اُمَم مختلفه و کشورهای جهان یافتند و کتب جغرافیا و امثال آن را نوشتند. و چون در قرآن از تقلید آباء و اجداد نهی کرده است و دعوت به دین حق و تحقیق ادله را واجب فرموده و مخالفین اسلام و منکرین ادیان پیوسته در احتجاج با مسلمانان بودند، مسلمانان هم مجبور شدند با آنان از راه استدلال مباحثه کنند و از این رو بر اقوال حکمای یونان و غیر آنان آگاه گشتند و طریقه استدلال و منطق آموختند و هکذا چون دقت کنی و نیک بنگری، همه علوم را به برکت قرآن آموختند ... و پس از این ثابت میکنیم که تمدن و علوم فرنگی، دنباله همان علوم اسلامی است و از مسیحیت ناشی نشده است.
این بود کلام مورد نظر استاد علاّمه شعرانی(ره) که از کتاب ارزشمند و گرانقدر آن جناب به نام راه سعادت به اختصار نقل کردهایم.
آیا «علم دینی» امکان دارد؟
فهم داعی از عبارت سؤال این است که آیا انسانها میتوانند به اسرار احکام و دیگر فرمودههای دین الهی آگاه شوند؟ در پاسخ آن گوییم: همانگونه که کتاب تکوینی - أعنی نظام هستی - بر اساس علم و حکمت است که «عالم یعنی علم انباشتهای روی هم»، کتاب تدوینی - اعنی قرآن کریم - نیز به مثابت کتاب تکوینی است که عین علم و محض حقیقت است.
مثلاً همه احکام واجبات متضمن مصالحاند و همه محرمات را مفاسدی است. احکام دین از اول کتاب طهارت تا آخر کتاب دیات، بر مبنای علل و اسباباند. از خوردن غوره و آب آن و انگور و شیره و سرکه و کشمش آن، منع و نهی نفرموده است، ولی از شرب خمر آن چون مفاسد و مضار آن بسیار است، امر به اجتناب فرموده است: «یا ایها الذین امنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدکم عن ذکر الله و عن الصلوه فهل انتم منتهون3»
جوامع روایی که تراث علمی صادر از بیت وحی و عصمتاند، و در حقیقت تفسیر انفسی قرآن کریماند، بیانگر بسیاری از اسرار احکام و آداب دیناند و اشارات و راهنماییهایی دارند که سرمایه تحقیق پژوهشگر دینیاند. کتاب عللالشرایع و معانیالاخبار جناب شیخ صدوق نمونهای از این حکم حکیماند.
آیا علم میتواند از دین به کلی مستغنی باشد؟
بعضی از علوم مانند علم به برخی از حرفهها و صنایع و نظایر آنها که انسانها برای آسایش و تعیش و بهزیستی بدانها دست مییابند، شاید بتوان گفت که دخلی به دین ندارد؛ مگر اینکه درباره آلات و اجزای آنها از حیث طهارت و نجاست و حلیّت و حرمت و یا از حیث اهداف و غایات صنعت آنها به دین ارتباط پیدا کنند. کیف کان، قرآن پایه و قاعده مدینه فاضله انسانی است و نگهدار حد آدمی و موجب سعادت جاویدانی اوست، لذا هیچ یک از ارباب حِرَف و صنایع - و دیگر آحاد بشر مطلقاً در هر کار و شغل و هنر و صنعتی - از آن مستغنی نیست.آیا میتوان حوزههای علم و دین را به کلی از یکدیگر تفکیک کرد؟
همانگونه که در پاسخ پرسش نخستین گفتهایم دین مبین اسلام محض علم و عین صواب است و قرآن کریم منطق حق تعالی و فصل خطاب است. و یک عالم کامل دینی کسی است که در بسیاری از علوم مربوط به متن دین مجتهد و استاد باشد، چنان که بیوگرافی دانشمندان بزرگ دینی و آثار علمی آنان هر یک گواهی راستین است. و علومی که یک عالم دینی کامل باید دارا باشد در کتب علمای دین گفته آمد.
اسلام نه اینکه با علوم و صنایع موجب ترقی و تعالی مدینه فاضله انسانی و اسباب و وسایل تعیش و بهزیستی اجتماعی مخالف نیست بلکه موافق و مؤیّد و مشوّق است، چنانکه مدینه فاضله فارابی، و صُحُف کریمه دیگر دانشمندان بزرگ اسلام در این موضوع هر یک شاهد صادق است؛ و تفوّه به تفکیک از توهّمی موهون است.
پینوشت
*. برگرفته از کتاب گفتگو با آیتالله حسنزاده آملی، به اهتمام محمد بدیعی ص86-77.
1. عنکبوت/ 43
2. بقره/ 103
3.مائده/94-93