امهات اسماء
منبع: کتاب اسماء و صفات حق- دکتر غلامحسین ابراهیمیدینانی
عارف معروف، عبدالکریم ابن ابراهیم جیلی، در کتاب خود تحت عنوان «مراتب الوجود و حقیقه کل موجود» از عارف بزرگ، جنید بغدادی نقل میکند که گفته است: «اگر میدانستم که در زیر آسمان کبود علمیشریف تر از علم توحید و معرفت به اسماء و صفات حق تبارک و تعالی وجود دارد، هر آینه شدّ رحال میکردم و با تمام نیرو آن را میآموختم.» این سخن به معنی این است که برای آموختن علم توحید و معرفت به اسماء و صفات حق، اشخاص باید به هرجایی که لازم است، سفر کنند و به هر نحوی که مقتضی است، آن را بیاموزند. او از قول شیخ احمد رفاعی نیز نقل میکند که به شاگردان خود توصیه کرده است که علم توحید و معرفت به اسماء و صفات حق را بیاموزید. زیرا در زمان ما مجذوبین به جذبه های الهی بسیار کم شده اند. البته علت این که مجذوبین به جذبه های الهی کم شده اند، این است که اهل زمان ما خود را در معرض نفخه های الهی قرار نداده اند. غرض شیخ به هیچ وجه این نیست که جذبه های الهی در واقع و نفس الامر تقلیل یافته است، زیرا جذبه های رحمانی و تجلیّات الهی به طور دائم و بدون وقفه به مقتضای اسماء و صفات حق افاضه میگردد و کسانی که قابلیت آمادگی داشته باشند از آن بهره مند خواهند شد.
عبدالکریم جیلی در همین کتاب، معرفت حق تبارک و تعالی را منوط به معرفت وجود دانسته و گفته است کسی که وجود را نشناسد بوجود آورندة موجودات را نیز نمیتواند بشناسد. عبدالکریم جیلی برای وجود، مراتب بسیار قائل شده، ولی مراتب عمدة آن را در چهل مرتبه خلاصه کرده و آن ها را مورد بحث و بررسی قرار داده است. او مرتبة هشتم وجود را به چهار صفت بالغ دانسته است. این چهار صفت به ترتیب عبارتند از حیات، علم، اراده و قدرت. عبدالکریم جیلی این چهار صفت را امهات اسماء خوانده و آنها را مفاتیح غیب به شمار آورده است. در نظر این اندیشمند روشن ضمیر، کسی که دارای حیات و علم و اراده و قدرت بوده باشد، در وجود و ایجاد غیر، کامل محسوب میگردد. البته در میان این چهار صفت، حیات نقش اول را ایفاء میکند، زیرا ذاتی که دارای حیات نباشد، ناقص بوده و از کمال ذاتی بی بهره است. به همین جهت است که برخی از عرفا اسم حیّ را اسم اعظم دانسته اند. بعد از حیات، علم دارای اهمیّت بسیار است، زیرا هر موجود حیّ که علم نداشته باشد حیات آن عرضی خواهد بود. معنی این سخن آن است که حیات حقیقی در علم است و آنجا که علم وجود نداشته باشد، حیات نیز حقیقی نخواهد بود. بدین ترتیب علم از شرایط حیات ذاتی شمرده شده و کمال حیات به علم خواهد بود. به همین جهت است که خداوند متعال در قرآن مجید به طور کنایه علم را حیات نامیده و گفته است: «او من کان میتاً فأحییناه» و معنی آن این است که شخص جاهل را عالم گردانیدیم. میت بودن کنایه از جاهل بودن است و حیّ بودن کنایه از عالم بودن به شمار میرود.
بعد از صفت علم، اراده است، زیرا هر موجود حیّ که اراده نداشته باشد، از ایجاد غیر ناتوان خواهد بود، ولی ما به روشنی میدانیم که حق تبارک و تعالی به وجود آورندة اشیاء است. بنابراین حق تبارک و تعالی مرید است. به واسطة اراده است که اشیاء تخصیص پیدا کرده و جانب وجود آن ها رجحان مییابد و بالاخره بعد از اراده، قدرت است، چون اگر قدرت نباشد، اراده به تنهایی کارساز نیست، زیرا ممکن است کسی اراده داشته باشد، ولی قدرت لازم برای انجام کاری را نداشته باشد. عدم توانایی بر انجام کار عجز نامیده میشود. حق تبارک و تعالی دارای قدرت مطلقه است و از هرگونه عجز و ناتوانی منزّه و مبرّا است.
برخی از اهل تحقیق حیات را امام الائمه خوانده اند و مقصود از ائمه، علم، اراده و قدرت است.