خداوند عاشق است
«و الشوق هو الحرکه» عشق چه بود؟ ابتهاج. شوق چه بود؟ حرکت. پس شوق در باری تعالی راه ندارد و اجلّ از آن است که بگوییم خداوند شائق است، چون در شوق، حرکت است و حرکت یعنی کسی چیزی را دارد و چیزهایی را ندارد که به سوی آنها می رود تا به دست آورد، پس آنجا که حرکت است امکان استعدادی است. مقداری را دارد و مقداری را ندارد، پس به این مهنا نمی توانیم شوق را در باری تعالی و به مفارقات و امثال اینها اطلاق کنیم، ولی عشق را می توانیم اطلاق کنیم. چون در عشق حرکت خفته و نهفته نیست، پس خداوند تعالی عاشق است.
خداوند تعالی عاشق ذات خود و معشوق ذات خود است. خواه دیگری را عشق وی باشد یا نباشد. ولیکن چنین نیست که معشوق دیگران قرار نگیرد، بلکه او معشوق ذات خویش است از ذات خویش و معشوق اشیای بسیار غیر خود است.
خداوند تعالی دائم الفضل علی البریه است و قطع و امساک فیض ازلاً و ابداً از چون اویی که فوق التمام است معقول نیست.
فیض از حق نتوان کرد جدای بخل بر وی نسزد داد اسناد
و چون تمام ماسوا فیض اویند و هر یک پرتوی از شعاع آفتاب جمالش هستند و وجودشان قائم به اوست، لاجرم همه عاشق اویند: «یحبهم و یحبونه»
همه هستند سرگردان چو پرگار پدید آرنده ی خود را طلبکار
و کلّ ما هناک حی ناطق و لجمال الله دوماً عاشق
همه در آستان کعبه ی عشق گرم سبحان ربی الاعلی
اگرچه به نظر دقیق، عشق و عاشق و معشوق مطلقاً فقط اوست... چون عشق حقیقی فقط در ذات حق متحقق است و چون انقطاع فیض از مفیض و فیاض علی الاطلاق معقول نیست، پس عشق و حبّ به ذاتش عین تجلی فعلی او که فیض اوست می باشد. پس عشق است که مبدا ظهور و پیدایش قاطبه ی ماسوی الله است: «کنت کنزاً مخفیاً احببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف»
دلداده ی عشقم و نرفتم بیراه راهی به جز از این نیست خدای است گواه
چدر هرچه نظر کنم نبینم جز عشق لاحول و لا قوه الا بالله
علامه حسن زاده آملیدروس شرح اشارات و تنبیهات نمط هشتم