قرآن از آن جهت که تجلّی خداوندی1 است، بیهمتا و دارای اسمای حسنی، خود نیز کلامی است بیمانند و دارای اسمای حسنی همانند قرآن، فرقان، کلاماللّه، کتاباللّه و... و این اوصاف برجسته، مرادف هم نیستند؛ بلکه هر کدام کمالی از کمالهای آن وحی الهی را بیان میکند؛ چنانکه مرحوم صدرالمتألهین بعد از شمارش برخی از القاب و نعوت آن میگوید: «و لا شک ان کثرة الاسامى و الاوصاف تدلُّ علی عِظَم شأن المسمّی و الموصوف و اللّه اعلم بجلالة شأن کلامه و کتابه»2 و همچنین صاحب فتوحات میگوید: «... و لکل اسم و نعت من هذه الأسماء معنیً لیس للآخر»3 و منشأ پیدایش تفسیرهای گوناگون، همانا نعوت متنوع قرآن کریم است که هر تفسیری به نوبه خود شرح نامی از اسامی حسنای آن است؛ همانند پیدایش رشتههای متعدد پزشکی که ناشی از شئون متنوع بدن انسان است.
هیچ تفسیری جامع همه کمالات قرآن نخواهد بود؛ مگر تفسیر انسان کامل که خود کون جامع و قرآنِ ممثّل میباشد؛ «...و انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نزّل الیهم...» (نحل، 44) و این برجستگی خاص، نه تنها به این است که انسان کامل به همه مراتب قرآن آگاه است و دیگران به بعضی از مراحل آن، بلکه در همان مراتب که دیگران هم آگاهند، باز انسان کامل آگاهتر است و چون بین مراتب قرآن، پیوند ناگسستنی برقرار است، کسی که از مراحل برتر مطلع نیست، نمیتواند مراتب مادون را طوری تبیین کند که با درجات عالی آن هماهنگ باشد.
آری، اگر قرآن مجموعه علوم بود و علم واحدی که دارای وحدت اطلاقی و سعی باشد نبود، همانند دایرةالمعارف مصطلح که تنها وحدت اعتباری محض باعث گردهمایی آنها در یک دیوان وسیع میباشد، میتوان تفسیرهای دیگران را تفسیر کامل در رشته خود دانست و چون بعضی از این اسمای حسنی بر اسمای دیگر مُهَیْمن است، تا کسی به آن اسمای مُهیمن راه نیابد، توان تفسیر صحیح نسبت به اسمای دیگر را ندارد.
هرکدام از آن نعوت قرآنی، مقامی از مقامات انسان سالک است در قوس صعود و اگر آن اوصاف به طور «حال» برای کسی حاصل شود، نه «مقام»، توان تفسیر همان مرتبه مخصوص را هم ندارد؛ چنانکه هرکدام از آن اسمای حسنی، مقامی از مقامات فرشتگان حامل وحی است در قوس نزول؛ زیرا قرآن از مبدأ نزول تا آخرین مرحله نزولی آن به دست سفرای الهی که هر یک معصوم و کریماند، میرسد و همه آنان با اصل حاکم بر عالَم فرشتگان که: «و ما منّا الاّ له مقام معلوم»، رسالت ویژه خود را انجام میدهند و هیچکدام احاطه بر معارف قرآن ندارند؛ مگر آن مَلَک مهیمن بر ملائکه دیگر که احاطه او نسبت به فرشتگان دیگر خواهد بود؛ یعنی احاطه او نسبی است، نه نَفْسی؛ زیرا برخی از مقامهای قرآن بر او هم پوشیده است.
امتیاز قرآن از فرقان
گرچه قرآن دارای نعوت کمالی فراوان است و شناخت آنها به عنوان مبادی تصوری علم تفسیر سودمند است، ولی در بین آنها اسامی یاد شده، بیش از القاب دیگر محور بحث قرار دارند. چون معارف الهی از باب ظهور وحدت در کثرت، تنزّل یافتهاند، لذا مرحله بساط و اجمال آنها قبل از مرحله ترکّب و تفصیل آنهاست و مراد از این قبلیت، همان تقدم ذاتی عقل بسیط بر عقل تفصیلی است و همانند تقدّم ملکه اجتهاد مطلق که یک وصف نوری و بسیط است، بر علوم حصولی تفصیلی که یک سلسله معقولات ذهنی و مفاهیم اعتباری است، میباشد و این تنظیر فقط از لحاظ اجمال و تفصیل است؛ نه حقیقت و اعتبار؛ زیرا قرآن قبل از تلبّس به لباس اعتبار، دارای کثرت حقیقی خواهد بود.
وحی الهی را به لحاظ مقام تجرد تام و بساطت عقلی او «قرآن» مینامند و به لحاظ مقام تجرّد مَشُوب و ترکّب مثالی او «فرقان» میگویند و تقدم ذاتی مقام بساطت بر مقام ترکّب ایجاب میکند که مقام قرآن، جامع همه مراحل فرقان باشد؛ لذا صاحب فتوحات بعد از بیان اسمای متفاوت و نعوت متنوع قرآن چنین میگوید: «...و لمّا کان جامعاً لهذه الحقائق و أمثالها استحق اسم القرآن.» 4 و مرحوم صدرالمتألهین چنین میگوید: «...انّ هذا المُنزَل من الکلام علی نبیّنا صلی الله علیه و آله و سلم، قرآنٌ و فرقانٌ جمیعاً و سائر الکتب السماویة فرقان فقط، و الفرق بین المعنیین کالفرق بین العقل البسیط والعقل التفصیلى النفسانى فالمُنزل بما هو کلام الحق نور.» 5
شاید همین فرق بین بساطت و ترکّب قرآن و فرقان را با اندک تأمّل در کلام قرآن مُمثَّل که سخنان او همانند قرآن، نور است؛ یعنی حضرت امام صادق علیهالسلام استفاده نمود: «...سألت أبا عبداللّه علیهالسلام عن القرآن و الفرقان، أهما شیئان أو شىء واحد؟» فقال: «القرآن جملة الکتاب و الفرقان المحکم الواجب العمل به»؛ 6 زیرا حدیث معصوم همانند قرآن، ظاهری دارد و باطنی و شاید مراد از «القرآن جملة الکتاب»، ناظر به مقام اجمال و بساطت و وجود جمعی او باشد و اگر کلامی دارای وحدت جمعی و اطلاق سعی نبود، قرآن نامیده نمیشود؛ چنانکه صاحب فتوحات نقل میکند: «...وکل کلام لا یکون له هذا العموم فلیس بقرآن.»7
با بیان گذشته، روشن میشود که اگر کسی در «قوس صعود» به مقام فرق رسید، نه به مقام جمع، او مفسّر فرقان است؛ نه مفسر قرآن؛ ولی اگر به مقام جمع نیز نائل آمد، همانطوری که مفسّر فرقان است، مفسر قرآن نیز خواهد بود؛ زیرا موضوع بحث او، هم از مقام جمع و هم از مقام فرق حکایت میکند و احکام هر کدام از دو مقام را میپذیرد؛ به این شرط که در خصوص مقام جمع و بساطت واقف نباشد، بلکه ظهور آن را در مقامهای فرق و ترکّب مشاهده کند؛ لذا صاحب فتوحات میگوید: «...فَمَن وقف مع القرآن مِن حیث هو قرآن، کان ذا عین واحدة أحدیّة الجمع و مَنْ وقف معه من حیث ما هو مجموع، کان فى حقّه فرقاناً فشاهَدَ الظهر و البطن و الحدّ و المُطّلَع....» 8
امتیاز کلام از کتاب
اما امتیاز کلام از کتاب، شبیه امتیاز قرآن از فرقان است که کلام موجودی است بسیط و از عالم امر و ثابت و دفعی الوجود؛ ولی کتاب موجودی است مرکب و از عالم خلق و متغیر و تدریجی الوجود و مرحوم صدر المتألهین بعد از نقل امتیاز مذکور از بعض اهل کش9 و تحقیق، چنین میگوید: «...و لأحدٍ أن یقول ان الکلام و الکتاب أمر واحدٌ بالذات متغائر بالإعتبار...» ؛ سپس میگوید: «اگر الفاظ و کلمات را به فاعل نسبت دادیم، کتاب خواهد بود.»10
عمده بحث در این است که اگر انسان جنبه ارتباط موجود به مبدأ فاعلی را که همان «ملکوت شیء» است، مشاهده کند، او کلام خدا را میشنود و مفسر کلام خدا خواهد شد؛ ولی اگر فقط ارتباط داخلی موجود را مشاهده کند و پیوند قابلی آن را ببیند، او مستمع کلام خدا نخواهد بود و در نتیجه مفسر آن نمیشود؛ بلکه فقط توان تفسیر کتاب اللّه نصیب او میشود؛ نه کلام اللّه.
آن تأثیری که برای کلام است، برای کتاب نیست و اصلاً کلمه را از آن جهت کلمه گفتهاند که از «کلم» به معنای جرح و اثر و نفوذ قابل توجه میباشد. صاحب فتوحات میگوید: «...فللکلمة اثرٌ فى نفس السامع لهذا سُمیّت کلمةً فى اللسان العربى مشتقّة من الکلم و هو الجرح و هو أثرٌ فى الجسم المکلوم...»11 و اولین کلامی که در گوش ممکناتْ اثر گذاشت و آنها را از مقام علم به مقام عین متنزل کرد، همانا کلمه «کُن» بود. شعرانی در یواقیت12 میگوید: «أوّل کلام شَقَّ أسماع الممکنات کلمة "کُن"، فما ظَهَر العالم کلّه إلاّ عن صفة الکلام...»
چون سراسر جهان آفرینش کلمات خداوند سبحاناند و اولین چیزی که در جهان تحقق یافت کلام بود، لذا در قرآن کریم همواره «سمع» بر «علم» و بر «بصر» مقدّم یاد میشود: «سمیع علیم،... سمیع بصیر»13 و همانطوری که کلمات خداوند نفاذ پذیر نیست، 14 برای اولیای الهی در برابر هر کلمه، سماع است و این سماعها نیز زوال ناپذیر میباشد و سخن صاحب فتوحات چنین است: «... و الوجود عندهم کلّه کلمات اللّه و کلماته لا تنفد و لهم فى مقابل هذه الکلمات، أسماع لا تنفذ تَحْدُثُ لهم هذه الأسماع فى سرائرهم بحدوث الکلمات...» 15
امتیاز قرآن از فرقان
چون امتیاز قرآن از فرقان، همان تمایز اجمال و تفصیل مراتب وجودی از یک دیگر است، لذا ممکن است ظرف انزال قرآن غیر از ظرف تنزیل فرقان باشد و آنچه در شب قدر نازل شده است، مقام فرقان باشد؛ نه مقام قرآن و از مجموع آیات «إنّا أنزلناه فی لیلة مبارکة انّا کنّا منذرین. فیها یفرق کل أمرٍ حکیم» (دخان، 3ـ 4) و آیات «انّا أنزلناه فی لیلة القدر... تنزّل الملائکة و الروح فیها باذن ربّهم من کل أمر» (قدر، 1ـ 4) استفاده میشود که ظرف نزول وحی، ظرفی است که هرگونه امر مجملی در آن مفصّل میشود و از بساطت و احکام به ترکب و تفصیل ظهور میکند و هر امری با اندازه مخصوص یافت میشود.
همچنین کثرت فرشتگان همراه روح و نیز کثرت اموری که به سلامت نازل میکنند، همه نشانه آن است که موطن نزول وحی از جهات فراوانی ظرف کثرت و تفصیل میباشد و این موطن، مناسب «نزول» مقام فرقان است؛ نه مقام قرآن و از انضمام آیات یاد شده به آیه «شهر رمضان الذی اُنزل فیه القران...» (بقره، 185) با قطع نظر از شواهد روایی و تاریخی، استفاده نمودن آنکه شب قدر در ماه مبارک رمضان است، آسان نیست؛ زیرا از آیه سوره بقره بیش از این استفاده نمیشود که قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شده، نه فرقان؛ و از آیات سوره دُخان و سوره قدر، بیش از این استفاده نمیشود که فرقان در شب قدر نازل شده است؛ زیرا گرچه در آن دو سوره نام مقام فرقان برده نشد، ولی تناسب حکم و موضوع و محفوف بودن به چند شاهد یاد شده که آن موطن ظرف کثرت و تفصیل و اندازهگیری همه امور و تفریق هر امر بسیط و واحد و... است، دلالت میکند که آنچه در شب قدر نازل شده است، مقام فرقان وحی الهی است؛ نه مقام قرآنی آن و به استناد شواهد روایی که شب قدر در ماه مبارک است، میتوان گفت: ماه مبارک، هم ظرف نزول مقام قرآن است و هم موطن نزول مقام فرقان؛ لیکن با امتیاز این دو موطن از یکدیگر.
اهمیت نیمه شعبان
اگر شواهد روایی که نیمه ماه شعبان را شب قدر میداند، توجیه شد، احتمالاً گفته میشود که ظرف نزول مقام فرقان، نیمه شعبان است و ظرف نزول مقام قرآن، ماه مبارک رمضان میباشد؛ لذا صاحب فتوحات مکیّه چنین میفرماید: «...ثم اعلم أنّ اللّه أنزل الکتاب فرقاناً فى لیلة القدر لیلة النصف من شـعبان و أنزله قرآناً فى شهر رمضان... فمن نزوله إلی الأرض فى شهر شعبان یُتلی فرقاناً و من نزوله فى شهر رمضان یُتلی قرآناً فمنّا من یتلوه به فذلک القرآن و منّا من یتلوه بنفسه فذلک الفرقان... فإذا کنت عنده کنت عندک و إذا کنت عندک لم تکن عنده لأنّ کلّ شىء عنده بمقدار و هو لیس کذلک بل هو مع کل شىء و عند من یذکره بالذکر لا غیر فإنّه جلیس الذاکرین.» 16
از این سخن، همانند دیگر بحثهای یاد شده، استفاده میشود که تفسیر قرآن بدون نیل به مقام قرآنی او میسور نیست؛ چنانکه تفسیر فرقان هم بدون وصول به مقام فرقانی او میسّر نمیباشد و انسانی که به مقام قرآنی نائل بود، گذشته از تفسیر قرآن، توان تفسیر فرقان را هم دارد؛ ولی کسی که فقط به مقام فرقانی نائل آمد، قدرت تفسیر قرآن را ندارد؛ زیرا فرقان نسبت به قرآن مقیّد است و قرآن نسبت به او مطلق میباشد.
تذکر: چون برکت شب قدر که ظرف نزول کتاب خداوند سبحان است، در پرتو برکت مظروف اوست، قدر و اندازه و تفریق هر امر مجمل و بسیط در آن شب هم در پرتو فرقان مظروف اوست؛ یعنی چون در آن شب، برکت وحی نازل شد، آن شب «لیلة مبارکة» شد و چون در آن شب، فرقان نازل شد، آن شب، لیلهای شد که در او هر امر محکم و بسیط تفرقه مییابد و برای هر امری اندازه فراهم میشود.
شاید به همین منظور صاحب فتوحات فرموده است: «...و أنّه نزل فى لیلة مبارکة و هى لیلة القدر فُعرِفَ بنزوله مقادیر الأشیاء و أوزانها و عرف بقدره منها»؛17 یعنی چون در کتاب تکوینی، هر چیزی با اندازه معیّن آفریده شده است: «انّا کل شیء خلقناه بقدر» ( قمر، 49)، «إنّ اللّه بالغ أمره قد جعل اللّه لکل شیء قدراً» (طلاق، 3)، «قَدْر» به فتح و سکون در آیه دوم «قَدَر» به فتح قاف و دال در آیه اول، همچنین در کتاب تدوینی، یعنی فرقان الهی، اندازه همه امور تبیین شده است.
تبصره: در طیّ بحث روشن شد که مقام جمعی قرآن از مقام تفصیلی فرقان بالاتر است؛ لذا این عنوان، جامعِ مراتب همه کمالات، تنها بر وحی نازل بر خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و سلم اطلاق شده است و بر سایر اقسام وحی که بر انبیای پیشین علیهمالسلام نازل شده اطلاق نشده است؛ اما عنوان کلام و کتاب و فرقان چون مقام جمعی قرآن را واجد نیستند، لذا بر وحی سایر انبیا علیهمالسلام هم اطلاق شدهاند.
نشانه برجستگی وحی نازل بر حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به وحی نازل بر انبیای دیگر را، گذشته از ادله نبوّت خاصه، میتوان از برخی آیات قرآن کریم استنباط کرد؛ مانند آیه «و أنزلنا إلیک الکتاب بالحق مصدّقاً لما بین یدیه من الکتب و مهیمناً علیه» (مائده، 48)؛ یعنی قرآن کریم، نه تنها معارف کتابهای پیشین را تصدیق مینماید، بلکه بر آنها هیمنه و سلطه و اشراف دارد و تا از لحاظ درجه وجودی حائز رتبه برتر نسبت به کتابهای گذشته نباشد، شایسته سلطه و نقض و ابرام و مانند آن نخواهد بود و آیه «و إذ قال عیسی ابن مریم یا بنی إسرائیل إنی رسول اللّه إلیکم مصدّقاً لما بین یدیّ من التوراة و مبشّراً برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد» (صف،6)؛ یعنی پیامبر آینده نه تنها حقایق کتاب تورات را تصدیق میکند، بلکه چیزی میآورد که نه من آوردهام و نه انبیای گذشته؛ زیرا معنای بشارت، آن است که وحی تازه و رهاورد بیسابقهای میرسد؛ و گرنه مژده معنای درستی نخواهد داشت. پس، قرآن معارفی برتر را در بر دارد و برتر از فرقان موسی علیهالسلام همانا مقام جمعی قرآن خواهد بود؛ لذا مرحوم صدرالمتألهین فرمود که وحی نازل بر پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم هم قرآن است و هم فرقان؛ ولی کتابهای آسمانی دیگر فقط فرقاناند.18
پی نوشتها:
1. بحار الأنوار، ج 89، ص 107؛ نهج البلاغه، خطبه 147.
2. اسفار، ج 7، صص 50 ـ 54.
3. فتوحات مکیّه، ج 3، باب 325، ص 95.
4. همان
5. اسفار، ج 7، ص 23.
6. الکافی، ج 2 من الأصول، باب النوادر من کتاب فضل القرآن، حدیث 11، ص630.
7. فتوحات مکیه، ج 3، باب 325، ص 94.
8. همان
9. مفاتیح الغیب، ص 24.
10. اسفار، ج 7، صص 10 و 11.
11. فتوحات مکیه، ج 3، ص 95؛ اسفار، ج 7، ص 2.
12. یواقیت، ص 87؛ اسفار، ج 7، ص 4.
13. فتوحات مکیه، ج 2، باب 182، ص 366.
14. سوره لقمان، آیه 27؛ سوره کهف، آیه 109.
15. فتوحات مکیه، ج 2، باب 182، ص 367.
16. فتوحات مکیه، ج 3، باب 325، ص 94 ـ 95.
17. فتوحات مکیه، ج 1، باب 34، صص216 ـ 217.
18. اسفار، ج 7، ص 23.