امّا توحید اینکه سالک با قدم معرفت،به جایی رسد که جمع بین تفرقه و جمع کند،و تنزیه و تشبیه نماید .همانطور که کشّاف حقایق،امام به حق ناطق،حضرت صادق (علیه السلام) فرموده است: «الجَمعُ بِلا تَفرِقةٍ زَندقةٌ،و التَّفرِقةُ بِدون الجمعِ تعطیلٌ،و الجمع بینهما توحیدٌ» [یعنی:جمع بدون تفرقه،زندقه است ؛و تفرقه بدون جمع،تعطیل است ؛و جمع بین آن دو «تفرقه و جمع»توحید است .].و این توحید حقیقی اسلامی است و کلام وحی بدان ناطق است که «هو الإول و الآخر و الظاهر و الناطق» سورة حدید/3 .و در بیان آن به تمثیلی اکتفاء می کنیم ـ خاک بر فرق من و تمثیل من ـ : در عالم رؤیا آنچه که مشاهده می گردند همه از مُنشِئات نفس اند،پس قائم به نفس و از شؤون وی اند،و چون نفس مجرّد،حیّ و مُدرِک اند و در واقع یک حقیقت بنام نفس است که به صُوَر کثیره در آمده است .خود با اینکه نفس نیست،بلکه هر چه صُوَر بیشتر باشد دلالت بر قوّت و وحدت نفس می کنند،و نفس بر جمیع این صُوَر کثیره قاهر است و همة آنها مقهور وی،پس نفس هر یک از آنها است که جز شؤون نفس نیستند،و هیچیک آنها نیست که نفس در حدّ هیچ یک محدود نیست .پس نفس را با هر یک از این منشئاتش جمع کردی و نیز از هر یک تفرقه نمودی! و نیز نفس را فقط مجرّد ندانستی که از کثرت تنزیهش کنی،و او را در هیچ صورتی از صور کثرت ،مقیّد نکرده ای تا قائل به تشبیه بوده باشی،بلکه او را از این تنزیه و تشبیه،تنزیه نمودی .کثرت غیر متناهی نظام هستی،شؤون ذاتیّة حق تعالی اند و «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ».
و امّا معرفت نفس، اینکه خداوند سبحان فرمود: «إلیه یَصعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّب و العَمَلُ الصَّالحُ یَرفَعُهُ»سورة فاطر/10 .تفسیر اصیل آن چنانست که جناب صدرالمتألّهین در آخر مرحلة چهارم حکمت متعالیه که معروف به اسفار است فرموده است: «کلمـة طیّب» روح مؤمن است، و «عمل صــالح» معارف عقلیّه که او را ارتقاء می دهند و بدانجا می کشانند .این تفسیر بر این اساس قویم است که علم و عمل دو گوهر انسان سازند .