هر که بخواهد کاری را به تنهایی انجام دهد یا در کار خدا دخالت کند، آن کار سامان نمییابد و اختلاف و درهم ریختگی به همراه دارد. کاری سامان میپذیرد که فقط خدا در انجام و آغاز آن، عهدهدار کار باشد و هیچ کس در آن دخالت نکند. این دو مطلب، از قرآن کریم به دست میآید:
أ. آیه ?ولَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللّهِ لَوَجَدوا فیهِ اختِلفًا کَثیرا?(1) مطلب
نخست را میفهماند؛ یعنی کار غیر خدا بر اثر تشتّت و پراکندگی به مقصد نمیرسد.
این قرآن، تدوین شده خدا و کتاب خدا و کلام اوست، زیرا اگر سخن دیگران بود، هماهنگ نبود: علم انسان یا غیر انسان (مخلوق) نامتناهی نیست؛ بعضی مسائل را میداند و برخی را نمیداند و مسائلی را فراموش میکند؛ جهل و سهو و نسیان دارد و گاهی نیز عصیان؛ حتی فرشتگان هم در طلیعه کار از اصل خلقت انسان بیخبر بودند که چنین گوهری شایسته خلافت الهی است، لذا گفتند: ?سُبحنَکَ لاعِلمَ لَنا اِلاّما عَلَّمتَنا اِنَّکَ اَنتَ العَلیمُ الحَکیم?(2)، پس اگر فرشته هم بخواهد حقیقتی را تدوین کند، تا از علم الهی کمک نگیرد، دچار اختلاف میشود.
این اصل در ?ولَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللّهِ لَوَجَدوا فیهِ اختِلفًا کَثیرا?(3) آمده است. این آیه به صورت قیاس استثنایی ترسیم شده است؛ لکن تالی آن باطل است، پس مقدّم هم باطل است؛ یعنی هیچ اختلافی در قرآن نیست، پس کلام غیر خدا نیست.
از این آیه برمیآید که اگر انسان یا غیر انسان بخواهد کاری را انجام دهد، چون به همه جوانب آن احاطه ندارد، احیاناً اشتباه میکند و پس از انجام کار، میگوید «ای کاش چنین میکردم و چنان نمیکردم... ».
ب. از آیه ?لَو کانَ فیهِما ءالِهَةٌ اِلاَّاللّهُ لَفَسَدَتا?(4) فهمیده میشود که اگر غیر خدا بخواهد در کار او دخالت کند، آن کار سامان نمیپذیرد و سبب بههمریختگی است. در این آیه «إلاّ» به معنای غیر است؛ یعنی غیر از خدا که خالق و مدبّر است، دیگری اگر تدبیر و آفرینش و پرورش آسمان و زمین را همراه با خدا به عهده میگرفت و در کار خدا دخالت میکرد، این عالَم ناهماهنگ میبود و فرو میریخت؛ ولی چون فرو نمیریزد و ناهماهنگ نیست، پس به جز خدا در کار الهی دخالت نکرده است.
آیه ?فَارجِعِ البَصَرَ هَل تَری مِن فُطور?(5) به منزله استثنای تالی است که باطل است، چون ?هَل تَری مِن فُطور ? ثُمَّ ارجِعِ البَصَرَ کَرَّتَینِ یَنقَلِب اِلَیکَ البَصَرُ خاسِئًا وهُوَ حَسیر?(6)؛ اگر چندین بار آسمان و زمین را ارزیابی کنی، جز نظم نمیبینی، پس شکاف و تفاوتی نیست.
تفاوت، فوت بعضی از حلقات در سلسلهای است که دارای حلقههای فراوان باشد. وقتی برخی از این حلقات فوت شد، میگویند این سلسله تفاوت یافته است؛ در این صورت، گذشته به آینده ربط نمییابد و نظم از بین میرود و بیسامانی به بار میآید.
به هر روی، قرآن کریم این دو بخش را در دو آیه جداگانه تحلیل میکند: اگر کسی غیر از خدا کاری انجام دهد، با اختلاف و ناهماهنگی همراه است و نیز هر که در کار خدا دخالت کند، باز هم ناهماهنگی ایجاد میشود، پس صدر و ساق قرآن و شریعت، چنین است و خدا آنها را تنظیم کرده است.
آفرینش انسان نیز چنین است: اگر انسان را غیر خدا میآفرید یا طبیعت و علل دیگر، همراه با خدا در آفرینش انسان نقش میداشت، دیگر آفرینش
انسان «اَحسن تقویم» نبود: ?لَقَد خَلَقنَا الاِنسنَ فی اَحسَنِ تَقویم?.(7) احسن تقویم، هم حسن نظری است و هم حسن عملی؛ یعنی هم در حکمت نظری «اَحسن تقویم» است و همه علل و عوامل در او تعبیه شده است و هم در حکمت عملی، ساختارش به گونهای است که به صلاح و فلاح میرسد، پس بهترین هستی ممکن در او اعمال شده است.
ذات اقدس خداوندی، آفرینش انسان را همانند آفرینش کل جهان، زیبا و براساس نظام احسن میداند: ?اَلَّذی اَحسَنَ کُلَّ شیءٍ خَلَقَهُ?.(8) سرّ حسن قوام و نظام جهان، آن است که در اصل هستی و نیز در تدبیر آن به یک مبدأ تکیه دارد. اگر این مبدأ واحدْ کثیر میشد، فساد دامن جهان هستی را میگرفت. درباره نظام احسن انسان نیز چنین است؛ یعنی توحید است که نظام احسن بشریت را به همراه دارد، پس سرّ نظام احسن بودن جهان و سرّ «اَحسنتقویم» بودن انسانیت، آن است که از مبدأ توحیدی پدید آمده است. همانگونه که کتاب تکوین از قصور و فتور و فطور مصون است و هیچ شکافی در آن نیست، کتاب تدوین (قرآن کریم) هم از هر فطور و اختلاف مصون است و منشأ همه فضایل تکوین و تشریع نیز توحید است، چنانکه منشأ همه رذایل تشریعی شرک و کفر است.
سرّ دیگر نظام احسن داشتن جهان هستی، آن است که از ذاتی نشئت گرفته است که نه تنها دارای حُسن است، بلکه حُسن محض و جمال صِرف است؛ همان ذات اقدس الهی که هستی محض است و همه کمالاتْ عین ذات اوست، بنابراین خود ذات پاک کبریایی و هستی محض، جمال صِرف و جمیل محض است، لذا نشانههای آفرینش او نیز دارای نظام احسن است؛ همان خدایی که مبدأ پیدایش جهان است، با جمال و جلالش مبدأ پیدایش انسان هم هست و همان خدایی که جهان را به ?اَحسَنَ کُلَّ شیءٍ خَلَقَهُ?(9) و ?اَعطی کُلَّ شیءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدی?(10) میستاید و با جمال میآراید، آفرینش انسان را نیز به «اَحسن تقویم» میستاید: ?لَقَد خَلَقنَا الاِنسنَ فی اَحسَنِ تَقویم?.(11)
روحی را که خدای سبحان به انسان داده است، صرفنظر از قوای بدنی، در فرشتگان هم هست؛ ولی در آفرینش فرشتگان خدای سبحان ?فَتَبارَکَ اللّهُ اَحسَنُ الخلِقین?(12) را نفرمود. این سبر و تقسیم، نشان میدهد که «اَحسن المخلوقین» بودن انسان برای آن جنبه بدنی و جنبه نباتی و حیوانی و همچنین خصوص جنبه عقلانی او نیست، زیرا در جنبه عقلانی و ملکوتی، فرشتگان با انسان شریکاند؛ اما آنان «اَحسن المخلوقین» نیستند.
جامعیت انسان است که او را «اَحسن المخلوقین» کرده است و خدای خالق این کَون جامع، «اَحسن الخالقین» است. هر فیضی که خدای سبحان به انسان داده است، پراکندهاش در جهان هم هست؛ امّا جمعش در خصوص انسان است و در انسان ویژگیای هست که در هیچ موجودی به عنوان جمیع یا مجموع نیست، پس انسانی که «کَونِجامع» است، هم کمالات نبات و حیوان را دارد و هم کمالات فرشتگان را، از اینرو «اَحسن المخلوقین» است.
معلوم شد که سرّ زیبایی و «اَحسن المخلوقین» بودن و «اَحسن تقویم» بودن انسان، در درجه نخست، مبدأ توحیدی خلقت اوست که خودش حسن محض و جمال صِرف است؛ لیکن این مبدأ توحیدی، مبدأ خلقتِ همه موجودات است؛ ولی انسان از حیث جامعیتش، «اَحسن المخلوقین» شده است، چنان که آن مبدأ وحید با اسمای جمال و جلال خویش انسان را آفرید.
1.سوره نساء، آیه 82.
2.سوره بقره، آیه 32.
3.سوره نساء، آیه 82.
4.سوره انبیاء، آیه 22.
5.سوره ملک، آیه 3.
6.سوره ملک، آیات 4 ـ 3.
7.سوره تین، آیه 4.
8.سوره سجده، آیه 7.
9.سوره سجده، آیه 7.
10.سوره طه، آیه 50.
11.سوره تین، آیه 4.
12.سوره مؤمنون، آیه 14.
تفسیر انسان به انسان، ص220-225