اغلب مورخان و نویسندگان شرح حال ابن عربی، اعم از سنی وشیعه، وی را درجرگه علمای اهل سنت و جماعت قرار دادهاند. دراین میان، بعضی از بزرگان شیعه امامیه، وی را از سنیان متعصب دانسته و عدهای از اهل سنت، او را شیعه پنداشتهاند. شیعه اسماعیلیه، وی را اسماعیلی دانسته و از حجج خود به شمار آوردهاند. بعضی از بزرگان وسرشناسان شیعه اثناعشریه نیز،وی را شیعه پنداشته، دراثنا عشری بودنش اصرار کردهاند. قائلان به اثناعشری بودنش، از علمای بزرگ شیعه اثناعشری هستند. پس از این، ادعا و ادله وشواهد مطرح شده از جانب آن بزرگان مورد بررسی قرار میگیرد.
برطبق آنچه از عبارات ابن خلکان مورخ معاصر محییالدین برمیآید و درمسایل فقهی از هیچ یک از ائمه اربعه سنت پیروی نکرده، بلکه خود با استناد به کتاب، سنت و اجماع به اجتهاد میپرداخته است.
اسلام شناس و عرفان پژوه نامدار ژاپنی پروفسور ایزوتسو مینویسد: ابن عربی، هیچگاه به گونه رسمی به آیین تشیع درنیامد، اما آراء فلسفیاش دردوره بلوغ عقلی-عرفانی که حاصل تجارب کشفی شگفتآور او در عالم مثال است، به نحوی چشمگیر با روح اسلام ایرانی و شیعی سازگار است.
دکتر مصطفی کامل الشیبی مینویسد: اگر با نظری ژرف بنگریم، خواهیم دید که ابن عربی بسیاری از مبانی تفکر خود را از، شیعه گرفته است.
یکی از محققان معاصر مینویسد:«فتوحات مکیه» از جهت اشتمالش بربعضی مبادی شیعه، قابل ملاحظه است و به قولی اگر یک عارف شیعه هم دربعضی از مباحث مذکور دراین کتاب عظیم میخواست چیزی بنویسد، شاید با آنچه شیخ دراین زمینه نوشته است تفاوتی نمییافت.
استاد سیدجلال الدین آشتیانی مینویسد: هانری کربن معتقد بود که هر عارفی باید شیعه باشد، به دلیل این که پایه و اساس ولایت درکلمات اهل بیت است و علی (ع) به تصریح محققان، سرالانبیاء والالیاء است. و مطابق احادیث عترت که عامه و خاصه ازخاتم الانبیاء والاولیاء نقل کردهاند، یکی از اقطاب وجود درهر عصری از اعصار، تا ظهور قیامت، بر سبیل تجدد افراد، دارای مقام ختمیت و خاتم ولایت خاصه یا مطلقه محمدیهاند و خاتم کمال ولایت مهدی موعود(ع) است، که به تصریح روایات، وجود او، از شرایط ساعت وقیامت است وبه تصریح حضرت ختمی مرتب «ان الله خلیفه ... یملأ الارض قسطاً و عدلا...»، خلافت مانند خلافت مقام ختمی و دیگر ائمؤ هدی علیهمالسلام بلاواسطه است. نکته قابل توجه اینکه: برخی از عالمان و اندیشمندان بزرگ شیعه که معتقدند ابنعربی شیعه بوده است- با اینکه میدانند ظاهر بسیاری از مطالب او، خلاف عقیده امامیه است- علت آن را تقیه میدانند، از جمله «قاضی نورالله شوشتری میگوید: چون در شام تقیه شدید بود و کسی جرأت دم زدن از تشیع را نداشت، لهذا شیخ اکبر مجبور بوده است که ولای خود را کتمان نماید و در کتب خود بر طریق عامه سیر نماید.»
ملامحمد تقی مجلسی (مجلسی اول) در پاسخ به انتقاد ملامحمد طاهر قمی مینویسد: در زمان محییالدین در مصر، تقیه شدیدی، چون زمانی بود که خلفای بنیعباس بر اسماعیلیه غلبه نمودند و زیاده از صد هزار شیعه را به قتل رسانیدند. در چنین زمانی اگر شما و ما بودیم، زیاده از این تقیه میکردیم. قطع نظر از آنکه، هیچکس این جماعت را مقتدا نمیدانند. سخنان خوب ایشان را خوب میدانند «الحکمة ضالة الموءمن» مقتدا و پیشوای خواص و عوام، ائمؤ هدی را میدانند. آثار تشیع از فتوحات او ظاهر است و در رساله انشاءالدوایر تصریحات فرموده بر حقیقت مذهب شیعه، و حدیث «ستفترق امتی» را شرح کرده و مذهب حق را مذهب ائمه اثنیعشر گفته، و شرح این معنی در چند دایره کرده است و شرح مکاشفات خود کرده که در عالم مکاشفه دیدم که اسامی ائمه معصومین علیهمالسلام بر هر یک از حضایر قدس، مکتوب بود. و اگر به واسطؤ تقیه مدح اشقیا کرده باشد، دور نیست.
از صدر اسلام تا قرون هشتم و نهم هجری قمری، بردن نام علی(ع) و پیروی کردن از خاندان علوی، جرم محسوب میشده و شیعیان خاندان علی(ع) را رافضی (خارج از دین) میشمردند. در چنین زمانهای، تقیه رویهای مناسب بود، که پیروان مولا علیهالسلام را از آسیب دور میساخت.
استاد منوچهر صدوقی سها مینویسد: صوفیؤ معاصر ائمه علیهمالسلام، باطناً از اصحاب آن بزرگواران بودهاند و عدم انتساب ظاهری آنان، ناشی بوده است از تقیه و به متن واقع نیز، این احتمال موجود است.
علامه طباطبایی میفرماید: محییالدین بسیار به تشیع نزدیک بود. اصولا در صدر اول و زمانهای پیشین، مسألؤ تشیع صورت دیگری داشت، و غالباً بزرگان از علما و عرفا در حقیقت شیعه بودهاند ولی ناچار از نقطه نظر ضرورت تقیه میکردند، و سعی میکردند، که آن حقیقت را بهطوریکه مصادم با مزاحمتهای خارجی نگردد در خود حفظ کنند. و لذا با کتمان، به شکلی خود را نگه میداشتند و از اشاعهاش مگر به رمز و اشاره و کنایه، خودداری میکردند.
آیتالله جوادی آملی مینویسد: داوریهای گوناگون در پیرامون ابنعربی از صاحبان مذاهب فراوان است. معیار تولی و تبری نزد عدهای یا فقط مدح و قدحی است که در نوشتار نویسنده دیده میشود، چه اینکه میزان مدح و ذم پیش آن گروه، فقط کیفیت طرح فروع فقهی و استنباط رأیی فرعی است. اما نزد عدهای، مهمترین معیار، همانا کیفیت طرح مسایل اصلی و اعتقادی است، چون آنها را میتوان طوری پیریزی کرد که دور از فهم تودؤ مردم بوده و از بقیه مصون باشد، زیرا عصر خفقان و عصر اختناق را، هرگز نباید در داوریها از نظر دور داشت. باتوجه به این معیار عمیق، بررسی اساسیترین مسایل اسلامی در مکتب ابنعربی نشان میدهد که هیچکدام آنها بر مبنای اهل تسنن مطرح نشده، بلکه بر مبنای دقیق امامیه پایهگذاری شده است.
علامه حسینی تهرانی مینویسد: محییالدین عربی، بدون شک در ابتدای امر خود سنی مذهب بوده، زیرا در حکومت سنی و شهر سنی و خاندان سنی آیین، نشو و نما یافته. مدرسه و مکتبش، سنی بوده و کتابخانه و کتابهایش، مملو از کتب عامه بوده، حتی یک جلد کتاب شیعه در تمام شهر، یافت نمیشده است. ولی چون روز به روز در راه سیر و تعالی قدم زد و با دیده انصاف و قلب پاک، به جهان شریعت نگریست، کمکم بالشهود و الوجدان حقایق را دریافت و پرده تعصب و حمیت جاهلی را درید و از مخلصین موحدین و از فدویین شیعیان در محبت به امیرالموءمنین(ع) شد. غایةالامر، اسم شیعه و ابراز بغض و عداوت با خلفای غاصب برای او در آن زمان، محال بود.
سوگمندانه یادآور میشویم که یکی از برجستهترین چهرههای شیعه در اندلس، مفسر و شاعر و دانشمند بلندپایه «ابن ابْار» (658ق) است که هم عصر ابن عربی بود و به اتهام شیعهگری، به قتل رسید و کتابهای او را آتش زدند. از وی، یازده اثر علمی بر جای مانده است.
تاریخ اندلس ازاین نمونهها بسیار داشتهاست و نیز میتوان از آن جمله به «ابن هانی»(362ق) مشهورترین و بلندنامترین شاعر شیعه اندلس اشاره کرد که به دست مخالفانش به قتل رسید. و از آن مهمتر، شدت خفقان مذهبی به قدری بود که درباره ابن تومرت (524ق) یکی ازسلسله سلاطین موحدین گفتهاند درباطن شیعه بود، ولی چیزی اظهار نمیکرد.
میرزا محمدباقر خوانساری، صاحب «روضات» پس از این که ازابن عربی به بزرگی و احترام یاد میکند و او را از جمله اعاظم و ارکان عرفا و ارباب مکاشفه و صفا و ازبزرگان این طایفه میشمارد، چنین مینگارد: «برخلاف سایر این طایفه، عدهای از علمای شیعه امامیه به تشیع ابن عربی قائل شدهاند.)
سیدصالح موسوی خلخالی شارح «مناقب» منسوب به ابن عربی و دیگران، عدهای از علمای بزرگ شیعه از جمله شیخ بهایی، میرزا محمد اخباری و قاضی نورالله شوشتری و نیز ابن فهد حلی، فیض کاشانی، مجلسی اول (محمدتقی) قاضی سعید قمی و محدث جزایری
را نام میبرد که به تشیع ابن عربی قائل شدهاند.
درکتاب «هدایةالامم» برخی از آراء و انظار ارباب تحقیق، تحت عنوان دین و مذهب شیخ اکبر آمدهاست. نظر به عدم گنجایش دراین کتاب نقل نشدهاند. علاقهمندان را به مطالعه آن فصل ارجاع میدهیم. از آنجا که دراین باره، از مقالات و استدلالات سه عالم نخستین، آگاهی یافتیم، از این رو به اختصار، به نقل اقوال و برخی دلایلشان میپردازیم.
1- شیخ بهایی: این عالم بزرگ که ابن عربی را مدح و حمایت کرده، به تشیع وی نیز قایل بودهاست، چنان که شرح حدیث 36 کتاب اربعین خود، عبارات «فتوحات مکیه» را به صورت زیر خلاصه کرده و نوشتهاست:«سخن شیخ عارف کامل، شیخ محییالدین ابن عربی، که در کتاب «فتوحات مکیه» دراین مقام آوردهاست، بسیار نیکو مینماید. او درباب 366 کتاب مذکور نوشتهاست: خداوند را خلیفهای است از عترت پیامبر و از فرزندان فاطمه سلامالله علیها که ظاهر میشود. همنام پیامبر و جدش حسین بن علی(ع)است. مردم در مکه، بین رکن و مقام، بیعتش میکنند. درخلق (به فتح خاء) شبیه پیامبر(ص) ولی در خُلق (به ضم خاء) پایینتر از اوست. خوشبختترین مردمان در زمان ظهور وی، کوفیانند. پس ازظهور و حکومتش، پنج یا هفت یا نه سال زندگی میکند.جزیه و خراج از کفار ذمی برمیدارد. مردمان را با شمشیر به سوی خدا میخواند و مذاهب گوناگون را، از روی زمین برمیاندازد و نمیماند مگر دین خالص. دشمنانش، مقلدان اهل اجتهادند. هنگامی که میبینند او بر خلاف آنچه که پیشوایانشان گفتهاند، حکم میکند، پس به اکراه به واسطه ترس از شمشیرش، اطاعتش مینمایند. عامه مسلمانان بیش از خواصشان به وجود وی، شاد میگردند. عارفان اهل حقایق، وی را از راه کشف و شهود و به تعریف الهی میشناسند و بیعتش مینمایند. مردمان خداشناس، دعوتش را میپذیرند و به یاریاش میشتابند و اگر شمشیر به دستش نباشد، فقها به قتلش فتوا میدهند ولکن خداوند وی را با شمشیر و کرم آشکار میسازد، لذا، ایشان به چشمداشت کرم و خوف از شمشیرش، حکمش را قبول مینمایند، درحالی که به آن ایمان ندارند و خلافش را دردل پنهان میدارند و چون میبینند که برخلاف حکم پیشوایانشان حکم میکند، وی را گمراه میپندارند، زیرا آنان معتقدند که اهل اجتهاد منقطع شده، زمان آن سپری گشته و درعالم، دیگر مجتهدی باقی نمانده و خداوند پس از پیشوایان ایشان، احدی را به وجود نمیآورد که وی را درجه اجتهاد باشد و اگر کسی ادعا کند که خداوند وی را به حکم شرعی آشنا ساخته، نزد آنان دیوانه و فاسدالخیال مینماید.»
شارح «مناقب» محییالدین، وجه دلالت عبارات مذکور بر تشیع این عربی را برابر با استنباط شیخ بهایی از جهات زیر میداند:
اول این که، در آغاز عبارت گفت:«خداوند را خلیفهای است که ظاهر میشود» یعنی این خلیفه، اکنون زنده و موجود است و بعداز این، ظهور میکند و این مخالف با عقیده اهل سنت و جماعت و موافق با عقیده شیعه اثنیعشریه است، زیرا اگرچه اهل تسنن هم به ظهور مهدی(عج) قائلند، ولی زنده دانستن آن حضرت، از خصایص شیعه امامیه است.
دوم این که، گفت: «نیکبختترین مردمان در زمان ظهور وی، کوفیانند» و این هم با عقیده شیعیان سازگار است، که معتقدند آفتاب امامت قائمآل محمد(ص) مهدی موعود(ع)، از مکه معظمه طلوع مینماید. از آن مکان شریف، مستقیماً به کوفه وارد میشود و پس از تصرف کوفه و بیعت کوفیان، به دیگر بلاد لشکر میفرستد.
سوم این که، فقها را سرزنش کرد به این که، چون احکام حضرت مهدی(ع) را برخلاف مذاهب ائمه خود مییابند، گمراهش میپندارند و با وی به مخالفت میپردازند؛ زیرا که آنان عقیده دارند که اهل اجتهاد پایانیافته و زمان اجتهاد سپری شده است. مسلماً این سرزنش و نکوهش، متوجه فقهای اهل تسنن و محصور و مخصوص به ایشان است؛ زیرا اینها هستند که میگویند پس از درگذشت ائمه اربعه (ابوحنیفه، مالکبن انس، محمدبن ادریس شافعی، احمدبن حنبل) طرق اجتهاد به کلی بسته شده است و هر حکمی و فتوایی که برخلاف رأی آنان، صادر گرددد و مردود است و لذا، چون احکام مهدی(ع) را بر خلاف آرای آن ائمه میبینند به مخالفت و خصومتش میپردازند.
علامه حسینی تهرانی میگوید: عارف کبیر سیدهاشم حداد، کراراً این عبارت «فتوحات» در باب 366 را میخواندند و از یکایک فقراتش را دلیل بر صحت طویت شیخ، میآوردند. وی سپس میافزاید: این عبارت شیخ محییالدین را، بسیاری از اعلام شیعه، دلیل بر تشیع وی گرفتهاند، زیرا عین معتقدات شیعه است.
دلیل دیگر شیخ بهایی بر تشیع ابن عربی، استنباط او درباره مسح پا در وضو است، که در شرح حدیث چهارم کتاب «اربعین» خود آورده و گفته است: «شیخ العارفین، شیخ محییالدین عربی، در جزو ثالث کتاب «فتوحات مکی» «واو» مذکور قدس سرهارجلکم ]در آیه وضو قدس سرهفاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق وامسحوا بروءسکم و ارجلکم الی الکعبین[ را بر «مع» حمل کرده و عبارت او چنین است: قرائت به فتح لام و کسر لام در ارجلکم از جهت احتمال عطف آن است بر ممسوح و مغسول، چه، عطف بر ممسوح، مقتضی کسر است و عطف بر مغسول، مقتضی فتح، و مذهب من این است که قرائت فتح لام، آن را از ممسوح بودن بیرون نمیبرد، چرا که مثل این دادگاه به معنی مع است و واو به معنی مع اسم را منصوب میکند، چنانچه میگویی: «قام زید و عمراً» و اراده میکنی از آن «مع عمرو» یعنی برخاست زید با عمر. پس حجت و دلیل کسی که قایل به مسح است، در این آیه در پیش است. چرا که در قرائت به فتح لام، شریک است با قایل به شستن در حمل بر وجه صحیح، و قابل به شستن در قرائت به کسر لام با او در حمل در وجه صحیح شریک نیست.»
2- قاضی نورالله شوشتری. این قاضی شهید هم در اثبات تشیع ابن عربی کوشیده است. در کتاب «مجالس الموءمنین» خود درباره بقیه او؛ از سیدمحمد نوربخش نقل کرده است که: «شیخ محییالدین در اخفای محبت علی مرتضی(ع) معذور است؛ زیرا مملکت او جای متعصبان بوده و شیخ را، دشمنان بسیار بودند که قصد قتل وی را داشتند. درباره معاویه، یزید و بنیامیه به وفق همان اعتقاد که اهل شام داشتند و به همان عبارات و القاب که ایشان نام میبردهاند، سخن گفته تا از شر ایشان ایمن باشد و برای دفع مضرت، چنین اظهار کردن جایز است.»
او پس از نقل این گفتار، ابیاتی از ابن عربی نقل میکند که دلات بر شدت محبت و ارادت وی به اهل بیت عصمت و طهارت دارد و آن را، دلیل بر تشیع ابن عربی میداند.
ابیات منقول این است :
رأیت ولائی آل طه وسیلة
علیرغم اهل البعد یورثنی القربی
فما طلبالمبعوث اجراً علیالهدی
بتبلیغه الا المودة فیالقربی
ترجمه: علیرغم نظر آنها که از ولایت دور هستند، من ولای خود را به آلطه، وسیله نزدیکی قرار دادم. زیرا پیامبر در برابر هدایت کردن مردم، مزدی درخواست نکرد مگر مودت و دوستی به ذویالقربای خود.
علامه حسینی طهرانی به نقل از قاضی نورالله شوشتری مینویسد: «کلام شیخ محییالدین در فتوحات بر وجهی که سابقاً مذکور شد، در اعتقاد او به امامت و وصایت ائمه اثنیعشر نسبت به سید بشر صلواتالله علیهم صریح است و در عنوان فص هارونی از کتاب «فصوص» ایمایی دقیق به حدیث منزلت فرموده و در رساله مشهوده خود، ذکر ایمان به امامت خلفا را طی نموده و اشارات لطیف به وجوب اعتقاد امور واقعه در روز غدیر که از جمله تعین خلافت حضرت امیرالموءمنین(ع) است فرموده تا آنجا که گفته است: و وقف فی حجة و داعیه علی کل من حضر من أتباعه، فخطب و ذکر و خوف و حذر و وعد و أوعد- الی أن قال- ثم قال: هل بلغت؟ فقالوا: بلغت یا رسولالله فقال اللهم اشهد.»
3- میرزا محمد امین استرآبادی نیشابوری. این محدث اخباری هم، در اثبات تشیع ابن عربی در کتاب «رجال کبیر» خود پس از تعظیم و تکریم او، از این که ظاهر تصانیفش موافق با مذهب سنیان است، معذورش داشته است که بلاد اهل تسنن و در زمان سختی زندگی میکرده است و همچنین بعضی از عبارات ابن عربی را، که با مذهب شیعه امامیه سازگار دانست، در کتابی به نام «میزان التمییز فیالعلم العزیز» گردآوری کرده است.
از جمله دلایل و شواهدی که او به آنها استدلال و استشهاد کرده، عبارت ذیل است، در فتوحاتش آورده است: «ان بینالفلک الثامن و التاسع قصراً له اثنی عشر برجاً علی مثال النبی و الائمةالاثنی عشر.... و نیز در جای دیگر «فتوحات مکیه» آمده است: جز خداوند، شارعی نیست. خداوند به پیامبر(ص) فرمود: «انا انزلنا الیک الکتاب لتحکم بالحق بین الناس بما اریک الله: ما قرآن را برای تو فرستادیم تا میان مردم حکم کنی، به آنچه خداوند به تو نمایانده است»، و نگفت به آنچه خودت دیدهای، بلکه خداوند وی را در قضیه عایشه و حفصه که به سوگند، امری را بر خود حرام کرده بود، عتاب کرد و گفت: «یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک تبتغی مرضات ازواجک: ای پیامبر، چرا برای خشنودی زنانت، بر خود حرام میکنی آنچه را که خداوند برای تو حلال کرده است.» این تازه درخصوص پیامبر بود که معصوم و مصون از خطا بود تا چه رسد به رأی کسی که معصوم نیست و احتمال خطایش، بیش از صواب است. جایز نیست دین خداوند را براساس رأی خود که مستنبط از کتاب و سنت و اجماع نیست، قرار داد. و اما قیاس، من به آن قایل نیستم و از آن متابعت نمیکنم و خداوند بر ما واجب نکرده است که از غیر قول پیامبرش، چیزی اخذ کنیم.
علامه حسینی تهرانی پیش از نقل دلیل محدث نیشابوری، مینویسد: «در میان عامه، کسی که ابداً به قیاس عمل نکند، یافت نمیشود... حضرت آقا حاج سیدهاشم حداد نیز این جمله محییالدین را تمجید مینمودند که میگوید: و اما القیاس فلا اقول به و لا اقلد فیه جملة واحدة، یعنی: و اما قیاس، پس من بر طبق آن رأی نمیدهم و یکسره و به طور کلی
در این مسأله، تقلید نمیکنم.»
وی سپس مینویسد: «ما خوانندگان عزیز بخصوص طلاب را به مطالعه یک باب (باب 318فتوحات مکیه) دعوت میکنیم. زیرا مطالب بسیار مفیدی طبق آراء شیعه و مکتب جعفری در عدم صحت عمل به رأی دارد».
و نیز همو در جای دیگر، دلیل دیگر محدث نیشابوری بر تشیع محییالدین، این چنین بیان میکند: «اشاره کرده است محییالدین در فص هارونی به حدیث منزلت و در فتوحات گفته است: مابین فلک هشتم و نهم قصری است، که دوازده برج دارد، بر مثال وجود پیغمبراکرم (ص) و ائمه اثناعشر صلواتالله علیهم.»
درباره وجه دلالت عبارت مذکور بر تشیع ابنعربی، شارح «مناقب گفته شده است: فقهای اهل تسنن در افتای احکام شرعیه، قیاس را در برابر کتاب و سنت و اجماع، دلیل مستقل پنداشته و عمل به مقتضای آن را واجد دانستهاند؛ درصورتی که ابنعربی با این عبارت برخلاف عقیده فقهای سنت و جماعت و نیز موافق نظر فقهای شیعه میگوید: اگر عمل نمودن به رأی خود، برای کسی روا بود به طریق اولی برای نبی روا بود، که او، منزلت عصمت داشت و رأی شریفش از زلت و خطا معصوم بود، درصورتی که خدای تعالی، وی را به جهت متابعت رأی خود با خطاب: «یا ایها النبی لم تحرم ما احلالله لک»، عتاب فرمود. پس بنابراین، متابعت قیاس که درواقع رأی بدون دلیل است برای احدی جایز نخواهد بود.
موءلف کتاب محییالدین ابنعربی، سپس میافزاید: اگرچه ابن عربی از ارادتمندان و دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت بوده و در موارد کثیری نسبت به آن بزرگواران ادای احترام و اظهار محبت و ارادت کرده و سخنانی هم بر زبان آورده است که کم و بیش با معتقدات شیعه به ویژه شیعه اثناعشری سازگار مینماید؛ اما طبق ظاهر گفتهها و نوشتههایش به ویژه کتاب فتوحاتش که استوارترین سند عقاید و افکار وی است، او سنی است. نهایت، سنی مجتهد که در اصول، از کشف و عیان استمداد میجوید و در فروع، خود به اجتهاد میپردازد و از هیچ کدام ائمه اهل سنت، تقلید نمینماید.
سپس درباره مذهب فقهی ابنعربی مینویسد: «برخلاف نوشته نبهانی که او را مالکی قلمداد میکند و برطبق آنچه از عبارات ابن خلکان برمیآید، او در مسایل فقهی از هیچ یک از ائمه اربعه سنت و جماعت پیروی نکرده؛ بلکه خود به اجتهاد پرداخته است. البته برخی از علما معتقدند او به دلایلی در تقیه بوده است.