همتی ای جان من سیر سما وات را
گوی خدا و مجوی کشف و کرامات را
حاجت رندان راه نیست به جز وصل یار
تا تو چه حاجت بری قبله حاجات را
دار حضور و ادب ، همت و آنگه طلب
وقف مر این چار کن یکسره اوقات را
دوش ندای سروش آمده در گوش هوش
کوش به آبادی دیرخرابات را
طاعت عادی تو، بُعد ز حق آورد
قرب بود در خلاف آمد عادات را
کیست مصلی کسی کوست مناجی دوست
آه که نشناختی سِرّ عبادات را
حضرت علامه حسن زاده آملی