باسم المتجلی القابض الباسط المبدی المعید المصور و هو کما قال عز شانه کل یوم هو فی شأن.
ذاتش غیر متناهی است یعنی صمد حق است چه متعالی از حد و نقص است و وصف صمد به حق برای خروج ملائکه است زیرا در خبر است ان الله تعالی خلق الملائکه صمداً لیس لهم اجوف به رساله انه الحق نگارنده رجوع شود و اسم، ذات ماخوذ با وصفی از اوصاف علیای اوست پس اسمای او نیز غیر متنهای است و لایعلم جنود ربک الا هو، قل ادعو الله او ادعو الرحمن ایا ما تدعو فله الاسماء الحسنی، پس همه ی اسمای او را علی الدوام شأنی است.
و چون علی التحقیق وجود حقیقت واحده به وحدت شخصیه ذات مظاهر است پس هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن، پس هرچه که دمبدم به ظهور رسد شأن او است خواه در ارض خواه در سماء، ارض به مراتبش و سماء به مراتبش. یوم عبارت از ظهور است که در این مقام شب و روز ما یوم الله است لیس عند ربک صباح و لا مساء، پس کل یوم هو فی شأن، ظهور آثارش در هر آن در جمیع عوالم و مظاهر غیر متنهای است در ورای زمان آن هم راه ندارد کیف کان کل یوم هو فی شأن است که در همه ی نشئات صادق است.
الله ذاتی و صفاتی است. الله ذاتی ذات واجب الوجود مستجمع جمیع صفات کمالیه است. بسم الله الرحمن الرحیم. الله صفاتی الهیت او است. الهیت به لحاظ تدبیر و رب بودن است الحمد لله رب العالمین. پس الله در فاتحه تکرار نشد. چنانکه روح انسان را من حیث هو مدبر بدن خود است نفس گویند ذات واجب الوجود را به لحاظ تدبیر و رب بودنش در مظاهر غیر متناهی اش اله گویند هو فی السماء اله و فی الارض اله. چنانکه برهان قائم بر توحید واجب الوجود است قائم بر توحید اله عالم است که جز واجب الوجود ربی و الهی نیست لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا. از امیر المومنین پرسیدند وجود چیست؟ گفت جز وجود چیست؟ فتبصر، تکرار تجلی موجب ضعف و وهن متجلی است تعالی الله عن ذلک هر شأنی خود تجلی خاص است از قلب خود چه از ظاهر آن و چه از باطن آن مدعی را فهم کن :
بیزارم از آن کهنه خدایی که تو داری هر لحظه مرا تازه خدای دگرستی
خویشتن را نیکو شناس تا رب حاکم خودت را بشناسی این رب مقید است نه رب مطلق، هر چند شانی از شئون رب مطلق است که اسمی از اسمای هو است. پس در من عرف نفسه فقد عرف ربه نیک تامل کن و به زبان شبستری گویمت
برو ای خواجه خود را نیک بشناس که نبود فربهی مانند آماس
منبع: هزار و یک نکته- نکته 14- علامه حسن زاده آملی