معاد و رستاخیز
(منبع: بنیاد حکمت اسلامی صدرا)
مسئله معاد را می توان یکی از مسائل گمشده فلسفه و متافیزیک دانست. پیش از ملاصدرا این مسئله را از مسائل علم کلام می دانستند، با آنکه معاد یکی از شاخه های مسئله نفس و فنا یا خلود آن پس از مرگ می باشد که در چارچوب موضوع و مسائل فلسفه قرار دارد.[3] غیر فلسفیترین پاسخها به این مسئله، انکار معاد و جهان یا جهانهای دیگر است که ادیان و حکمای اشراقی به آن اشاره کرده اند.
ملاصدرا توانست این مسئله را در قالب مسئله ای فلسفی مطرح و در دنبال مباحث مربوط به نفس انسانی و قوا و ادراکات او قرار دهد. براساس اعتقادات اسلامی و قرآنی، جهان ماده فرجامی دارد که در آن ماده شکل عوض می کند[4] یا بکلی از بین می رود. ولی در واقعه ای دوباره (که آنرا می توان انفجار بزرگ یا بیگ بنگ دوم نامید) انسان و اشیاء بصورتی خاص ظاهر می شوند.
ملاصدرا در یک نظریه جدید اظهار کرد که «حشر» یا حضور دستجمعی بشر در روز واپسین مخصوص انسان نیست و همه موجودات را شامل می شود.[5] این نظریه از تفسیر معاد با نظریه های فرجام تبدل ماهیت فیزیکی جهان سازش بیشتری دارد.
«قیامت» یا روز برهم ریختن نظم و شکل طبیعت، صحنه «حشر»، یعنی حضور همه افراد بشر و اشیاء، را بدنبال دارد. بگفته ملاصدرا زمان، سبب تفرق مردم در طول زمان است وقتی زمان و مکان که دو عامل پراکندگی بشر هستند از بین برود همه یکجا جمع خواهند شد. در فلسفه ملاصدرا، جهان آخرت عالمی دیگر است که بجز ماده و جرم و جسم و زمان (که مخصوص ماده است) فرقی با این جهان ندارد و صورت و شکل اشیاء بظاهر فرقی نمی کند. این جهان را جهان مثالی نامیده اند که به خواص انرژیهای محض شباهت بیشتری دارد.
«جهان مثالی» یکی از جهانهای سه گانه ای است که ملاصدرا در جهانبینی خود ـ همانند صوفیان ـ به آن معتقد است: عالم ماده ـ عالم مثال (یا خیال) ـ عالم عقل و معقولات.
این جهانها، سه منطقه جدا از هم نیستند بلکه تقسیمبندی آنها براساس قوت و ضعف و کمال و نقص آنها و ـ بتعبیر ملاصدرا ـ به نزدیکی یا دوریشان نسبت به منبع «وجود محض»، یعنی خداوند است.
در این نظریه، جهان عقلی کاملتر از جهانهای دیگر است و بر جهانهای پایینتر خود احاطه کامل دارد. این احاطه بمعنای احاطه هندسی نیست بلکه مفهوم فلسفی دارد، یعنی همه جنبه های مثبت جهان پایینتر را داراست. جهان مادی، نارسا میباشد و موجودات آن اسیر زمان و مکان و جسمانیت و محدودیتهای طبیعی و فیزیکی بسیار است.
عالم بالاتر عالم مثال است (که همانند قوه خیال در انسان) محدودیت زمانی و مکانی و جسمانی ندارد و موجودات در آنجا زندگی کاملتری دارند و درجه وجودی آنان بالاتر است. عالم عقل از آنهم نامحدودتر و کاملتر است.
بنظر ملاصدرا انسان پس از مرگ و یا نابودی جهان گرچه جسم ظاهری خود را از دست می دهد ولی دارای جسمی دیگر می شود مانند بدن سابق او که همه مشخصات بدن دنیوی او را داراست.[6] همچنین در آن قالب جدید، داده های علمی و اطلاعاتی خود را که در قوه خیال او ذخیره شده (و پیش از این گفتیم که قوه خیال را غیر مادی می داند) بهمراه دارد، درنتیجه «من» انسان پس از مرگ با تمام اوصاف و ملکات و تمنّیات دنیوی او بصورت بدنی دارای نفس ظاهر می شود و همه افراد انسان در آن عالم یکدیگر را بهمان صورت (بدون ماده) و خصلت دنیایی خواهند دید، و یکدیگر را بخوبی خواهند شناخت.
عده ای از متکلمان که معاد جسمانی را پذیرفته بودند گمان می کردند که در روز معاد بایستی نفس با سیر قهقرائی بسوی وضعیت سابق مادی خود برگردد. ملاصدرا این اندیشه را عامیانه دانسته و بگونه ای استدلال می کند تا ثابت کند که نفس بدون بازگشت قهقرائی به وضع مادی سابق، دارای بدن شود، بدنی که وی معتقد است که مانند لباسی است که در زیر لباس رو پوشیده باشند، در باطن این بدن ظاهری قرار دارد و قالب نفس انسان است و این بدن که از مواد شیمیایی و آلی ظاهری (که یاخته های آن روز بروز عوض می شود)ساخته شده، چون ثباتی ندارد قابل آن نیست که متعلق نفس مجرد باشد.
* * *
ملاصدرا معتقد بود که راه حل او برای اثبات جسمانی معاد انسانها با قرآن منطبق است ولی عده ای از فلاسفه بعد از ملاصدرا با تردید یا انکار با آن روبرو شده و معتقد به نیاز این نظریه شجاعانه و مبتکرانه به تکمیل هستند و ممکن است پیشرفت علم در آینده جهان به این تکامل اندیشه بشر نسبت به حیات و جاودانگی پس از مرگ کمک کند.
ملاصدرا نسبت به مسئله تناسخ بشدت مخالف بوده و آنرا با دلائل فلسفی رد می کند و مطالبی را که به برخی از حکمای پیش از سقراط نسبت داده اند توجیه می نماید. وی میگوید بدن حقیقی انسان که پس از مرگ با نفس انسان قرین است از اندیشه و کردار انسان اثر پذیرفته و شکل عوض می کند; افرادی که خصلتهای حیوانی «ملکه» آنها می شود بصورت همان حیوان درمی آیند و در آخرت و حشر هم با همان شکل متجسّد و مجسم می گردند. وی می گوید مقصود حکمای قدیم و برخی مذاهب معتقد به تناسخ همین تغییر شکل نهاد درونی انسان بوده است.