در این جهان که بنگری و در اصناف آدمیان چون نظرافکنی، دو صنف بیشتر از همه به چشم میآید و در مسیر رقم زدن سرشت و سرنوشت این دنیای ما، ملحوظاند. قسمی که سرشت خاکی دارند و قسمی که افلاکی میاندیشند. از یک صنف خیر، خوبی، خدمت، فضیلت و دانش به ظهور میرسد و چون شمع نور افشان، خود میسوزد تا جهان را تابناک نگه دارند؛ در باب خویش اندک بسنده میکنند و برای خیررسانی به دیگران به حظ وافی میکوشند؛ قنوعی و خضوعی دارند که ذلت و حقارت را در آن راهی نیست و قناعتی که هیبتش سقف مقرنس را به کرنش و چرخ دوران را به تحسین میکشاند. شجاعاند که اقتحام در فعلشان راهی ندارد، سلحشوران عرصه دفاع از حقیقت و حریتاند، بیهیچ تهور و تفکری! به اتکال دست یافتهاند و از برای خطابه دنیا از نکال رستهاند و در این مقیاس کمتر کس میتوان یافت که با آنها به قیاس برآیند. به چالاکی از تعلقات عبور میکنند و از غرقابههای وساوس و مفاوز و مهالک کسب میگذرند، بیدغدغه و بیغبار غمی. دل بسته کوی حقاند و دوستدار بیقیل و فال جلوه جمالش، خلق را از آنکه رشحهای از دریای وجودند، دوست میدارند و در بیداری خفتگان میکوشند و در هدایت غافلان میخروشند.
اما صنف دیگر، دنیا را سکوی پریدن گرفته و برای آن جامه بر تن میدرند، جز منافع و مطامع نبینند، به خطام دنیا دل بسته و بر گرد حکام تکیه زدهاند و به امید آب نانی، آب خلق خدا را میبرند و حریم انسانی را که حریم خداست میدرند. نفیر و زفیر این جهنمیان از هماکنون پدیدار است زیرا که آدمیان، بهشت و جهنمیان را از همین دنیا رقم میزنند، الدنیا مزرعهالاخره، این صنف را در تاریخ همه میشناسند و قلم را از وصفشان باز میداریم که نه در خور بیانند و نه به رسم و نشان میارزند.
قلم در کف بیتابی میکند تا درکوی دولت نخلد و پیامی نهلد. پیشکش آن نادره عصر و فرهیخته قرن؛ مرد دانای معموی، سیدالافاضل و استاذالاکابر، استاد دکتر سیدجعفر شهیدی- دامت برکاته- میخواهم بیرخصت از آن دانشی مرد، اندکی از دنیای پرمعنای ایشان را به تصویر بکشم، گر چه میدانم عتاب خواهند فرمود و برای این جسارت و جرات ببخشایند که دأب آن بزرگ چنین است که کتوم اندر دیدن آن کریم به خمول و خاموشی روی داد. استاد شهیدی را تا کس از نزدیک نشناسد به کمالات و خصایص نهفتهاش پی نمیبرد و از این جاست که هرچه به او نزدیکمیشوی احساس غبن میکنی که چرا از پیش با او در حشر و نشر نبودهای تا از این مواهب بهره میگرفتی و توشه برمیداشتی! فرهیختهای که علوم حوزه را با علوم دانشگاهی به جمع کرده و در هر دو، سرآمد و نامآور است. لغوی، مورخ و ادیبی را مشاهده میکنی که ژرف کاوانه در علوم اسلامی رنج برده و خالصانه آن دانشها را زینت وجود کرده است؛ بیانی شیوا، نثری بدیع، فصاحتی بینظیر و بلاغتی بیبدیل دارد و بیهیچ من و اذی؛ تو را از دنیای دانشش سیراب میکند. به شیحه وارستگان پیوسته، بیهیچ ادعا سخن میگوید و شاید در نگاه نخست ناآشنایان کسب بیان او را به گونهای فراوانی دیگر تعبیر کنند. چرا که مردان خدا بر نفس خود عنت دارند و بر خلق خدا رحمت آرند.
چند فضیلت و خصلت را از این مرد عصر را برای این نسل بازگویم تا از این الگوی حاضر بهره برند و راه هدایت پویند و برنهج او دانش جویند.
تهجد: بیش از 30 سال راقم این سطور با حضرت استاد آشنا و در محضرشان تلمذ کرده و دانش اندوخته است. بیست سال اخیر از این سیسال، درک محضر استاد بیشتر و در سفر و حضر، مداومت داشته است. خدا را گواه میگیریم که توحید و اخلاص و تهجد اولیان آنان که از نزدیک میشناسم، کمتر کسی، من در عمر خود یافتهام که بتواند با استاد برابری و همسری کند. استاد شهیدی از موحدان عصر و زاهدان روزگاراند که در توحید مقامی ناشناخته دارند، بر نماز اول وقت تاکید دارند و در هر حال در سفر و حضر به انجام آن مبادرت میورزند و من اوصاف این توحید را به وقت دیگر احاله میکنم و رمزی از آن خوشحالها را در آینده بازخواهم گفت.
شناخت رسول گرامی خدا(ص)، اهل بیت (علیهمالسلام:) در شناخت شیعه و درک مقام حضرت ختمی مرتبت(ص) و مراتب کمال ائمه طاهرین- سلام الله علیهم اجمعین- استاد شهیدی یگانهاند. ای کاش دریافتها و یادداشتهای آن بزرگ روزی منتشر شود و علاقهمندان این خاندان بزرگ را که به تعبیر عبقری زمان ما استاد دکتر علی شریعتی: <خاندان کوچکی که از همه تاریخ بزرگترند>، بهرهمند کند.
تسلط فوقالعاده بر تاریخ معاصر: استاد شهیدی در فهم سیاست و درک سیاستمداران مربیان مراتب، شناخت سره از ناسره از گفتهها و کردههای تاریخ معاصر به غایت استادند. در این محضر من نکتهها آموختهام که در کمتر تحلیل و نوشتهای توانستهام بدان دست یابم. عمق نگاه و درک دقیق از پردههای تو در تو و متشابک در تاریخ معاصر و تحلیلهای مبتنی بر دانش تاریخ، ویژگی استاد شهیدی است. از محضر آن بزرگ تقاضا میکند که آن یادداشتها و خاطراترا منتشر کند تا نسل جدید از تاریخ درسها آموزند و عبرتها برگیرند. این همه که بیان شد غیر از استادی مسلم ایشان در تاریخ اسلام و شیعه است که در عصر ما بیبدیلاند و سرآمد.
من در این باره به نکاتی از شخصیتآن استاد میپردازم که در اختیار نیست و منتشر نشده است. آثار استاد در تاریخ اسلام، تاریخ تشیع، لغت و ادب فارسی در اختیار است. آفتاب آمد دلیل آفتاب؛ ولی خصایص استاد ناگفته مانده است. ویژگی دیگر استاد که علیالدوام بر آن تاکید دارد و پیوسته در مجالس متذکر میشوند، این است که هر کس باید در حد توان و در مقام مسوولیت آنچه را بر عهده او نهاده شده، نیک انجام دهد و به حوزهها و عرصههایی که به او مربوط نیست وارد نشود. پیوسته حدیث <رحما... امرا عرف قدده و لم یتجاوزحده> را گوشزد میفرمایند.
مزاحهای مفرح استاد: در محضر استاد غیبت و شماتت راهی ندارد و کس را یارای آن نیست که به چنین کاریدست زند. دانش عبرت آموزی و خیرخواهی بندگان خدا، موضوعات عمدهای است که بدانها پرداخته میشود، ولی استاد نکتههای لطیفی میگویند که بی آنکه منقصت کسی باشد، بسط خاطری از آن حاصل میشود. چند نکته در این باب:
1-کسی را به محضر آیتا... العظمی بروجردی آوردند که نماز نمیخواند؛ آقا پرسیدند: چرا نماز نمیخوانی؟ گفت: مهر ندارم. فرمود: مهر به ایشان بدهید. مهرش دادند و بهانه گرفتند.
2-کسی که چکمههایی خریده و به پا کرده بود، همیشه از داخل گل و لای عبور میکرد. پرسیدند چرا از محلههای خشک عبور نمیکنی! گفت: پس این چکمهها را برای چه خریدهام، خریدهام که با آن در گل ولای حرکت کنم نه در خشکی.
3-دو شهر رقیب هم بودند و اهالی هر دو در انتظار تاسیس بانک در محل خود بودهاند. بالاخره بانک دیگر از آن دو شهر تاسیس شد. اهالی شهر رقیب آمدند و در حالی که با حسرت به ساختمان بانک نگاه میکردند و میگفتند حالا پول کجاست که این بانک را پر کند.
سخنان حکیمانه: در محضر استاد درسها میتوان آموخت و نکتهها و لطایف حکمتآمیز میتوان فرا گرفت. در باب شناخت آدمیان که در سپهر کیاست سپر اجتلاب منافع به سر میکشند و به گمان خود در شکار خود را شیر شرزه میپندارند، استاد میفرمایند: تعامل ما با اینان در این است که ما میدانیم که به ما دروغ میگویند و آنها نیز میدانند که با ما به دروغ میروند. در اینجا نسبت مشکوکی پیوسته بر جای است که این جماعت را غره میکند و آن این است که ما در این ارتباط ماندهایم که آیا آنها میدانند که ما میدانیم که به ما دروغ میگویند؟ به قول دعبل شاعر آزاده و بلند آوازه شیعه: <و ما الناس الاحاسد و مکذب و مضطفر ذواحنه و ترات> مردم یا حسوداند یا دروغگو و یا به کین دشمنی با فضیلت، حاضرانند و تاوان خونهای ناریخته را از ما میخواهند! خردمندان در این تعامل به بیان سعدی نگاه عاقل اندر سفیه دارند و آن جماعت مغرورانه و مسرور که داهیه دهرند! و در آخر، نکتهای میماند که باز میگویم. استاد چهار فرزند پسر و یک دختر دارند که همه از برجستگان و دانشورانند. آخرین فرزند استاد طلبهای هوشمند و متدین بودند که در جبهه دفاع از میهن در جنگ 8 ساله به فیض شهادت نائل آمدند. با اینکه آخرین فرزند استاد بودند و بخشی از علوم اسلامی را در نزد ایشان آموخته و استاد پیوسته از درک و هوششان یاد میکنند و پیداست که تعلقی به ایشان داشتهاند، در مقام رضا جز زیبایی و تسلیم به مشیتش چیزی نمیبینند <و ما رایت و الا جیلا>
حضرت استاد صهر (داماد) مکرم دانشمند شهیر مرحوم استاد سید غلامرضا سعیدیاند. بیش از 15 سال است که همسر مکرمه دار فانی را وداع گفته و استاد در غم آن دانشور و شهادت فرزند برومندشان با تمام رنجها نه جزعی داشتهاند و نه قزعل. <و انا... مع الصابرین>