” بسم الله الرحمن الرحیم ”
بنام او که آئین زبان ما ذکر او ، قوت دل ما مهر او ، بنام او که شاهد جان ما نظر او ، روح روح ما یاد او ، مبارک آن کس که مونسش نام او ، عزیز آن کس که همراهش یاد او ، و شاد آن دل که در آن دل مهر او ، آباد آن زبان که بر آن زبان ذکر او
بنام او که فراخ علم است و شیرین گفتار ، بنام او که فراخ رحمت است نغز کردار ، بنام او که یگانه ذات است و پاک صفات ، بنام او که از کی پیش و پیش از جا . بنام او که پیش از ما آنِ ما و بی ما بهره ما
بنام او که زبانها گویا شده به نام او ، جانها شیدا شده به نام او ، بیگانه آشنا شده به نام او ، زشتها زیبا شده به نام او ، کارها هویدا شده به نام او ، راهها پیدا شده به نام او . بنام او که چشمهای مشتاقان گریان به نام او ، دلهای عارفان سوزان به نام او ، سرهای والهان خروشان به نام او ، تنهای عاشقان پیچان به نام او . بنام او که جانها اسیر پیغام او ، عارف افتاده به دام او
بنام او که نام او هست همه خیرات را بنیاد ، بنام او که بنام او گردد دل از بند غمان آزاد ، بنام او که دل عارف جز به نام او نگردد شاد ، بنام او که مشتاق از شراب وصل او گیرد یاد ، بنام او که وفا و کرم هردو را نام کرد تا نعمت آشنایی بر آب و گل تمام کرد ، بنام او که مهر خود مشتاق را رام کرد و بجای شراب وصل خود رهی را در جام کرد ، بنام او که خواب بر دیده محب حرام کرد تا عقد دوستی وی با خود بر نظام کرد ، بنام او که در سر بجان منتظر سلام کرد تا دلش بر روح و ریحان کرد ، آنگه ظاهر او بدست دشمن حیران کرد و باطن معدن اندوهان کرد
بنام او که نه در صنع او خلل نه در تقدیر او حیل ، بنام او که نه در فعل او زلل نه در وصف او مثل مقدری لم یزل ، بنام او که پادشاهست بی سپاه ، کامرانست بی اشتباه ، غافر جرم و ساتر گناه
بنام او که جان را جان است و دل را عیان است ، بنام او که یاد او زینت زبانهاست و مهر او راحت روانست ، بنام او که وصال او به دو عالم ارزانست و هرچه نه اوست همه عین تاوانست و هر چه نه یاد او تخم غمان است ، بنام او که وجود او را علت نه ، صنع او را حیلت نه ، اولیت او را بدایت نه ، آخریت او را نهایت نه ...
نه کس به او ماند ، نه او به کس ماند ، این معنی یقین داند او که ” لیس کمثله شیء” بر خواند
بنام او که خرد را به او راه نیست و هیچکس از حقیقت جلال او آگاه نیست ، بنام او که مفلسان را جز حضرت او پناه نیست و عاصیان را جز درگاه او درگاه نیست ، بنام او که جهانیان را چو او پادشاه نیست و در آسمان و زمین جز او الله نیست
بنام او که روح دلها مهر او ، آیین زبانها ذکر او ، بنام او که سورگوشها گفتار او ، نور چشمها دیوار او ، بنام او که میعاد نواختها ضمان او ، آسایش جانها عیان او . بنام او که منزل جوانمردان کوی او ، مقصود عارفان گفت وگوی او ، نسیم وصل دمان از بوی او .
بوی تو باد سحرگه بمن آرد صنما بنده باد سحرگه ز پی بوی توام
بنام او که وجود ما به عنایت او و سجود ما به هدایت او ، بنام او که صلاح او بولایت او و فلاح ما به رعایت او ، بنام او که حیوه ما به نعمت او و نجاه ما به رحمت او
بنام او که قدر او بی منتهاست و صحبت او با دوستان بی بهاست ، در قدر نهان و در صنع آشکار است . بنام او که از مانندگی دور و از اوهام جداست ، دل را به دوستی و خرد را به هستی پیداست . بنام او که نه در صفت او چون و نه در حکم چراست
بنام اوکه جان را جانست و دل را عیانست ،یاد او زینت زبانست و مهر اوراحت روانست
بنام او که رستگاری بندگان در رضای او ، دل مشتاقان بسته بند وفای او ، به نام او که سعادت سعدا به فر فضل او ، شقاوت اشقیاء از اثر عدل او