شهید سید حسن مدرس، مبارزی نستوه
(برگرفته از کتاب:مدرس شهید، نابغه ملی ایران نوشته علی مدرسی)
تاریخ ولادت مدرس
در سال 1287 هجری ق سید اسماعیل از سادات طباطبایی ساکن سرابه اردستان دارای پسری شد که نام سید حسن نهاده، بدون اینکه بداند قلم تقدیر در کتاب زندگی این طفل چه وقایع عجیب و مطالب شگفت انگیزی نگاشته و سرنوشت چه حوادث خطیری برای او تعیین نموده است. آری روزی از سال 1287 سید حسن در خانواده ای با ایمان و متقی، متدین و خداپرست، لیکن فقیر و تنگدست، در سرابه بدنیا آمد. پدرش زندگی خود و خانواده اش را در کمال بی نیازی و قناعت از راه وعظ و تبلیغ احکام الهی و راهنمایی مردم به سوی خیر و صلاح اداره می کرد. مدرس از 6 سالگی به همراه پدر و جد خود به قمشه (شهرضا) مهاجرت نمود و در آنجا معلومات مقدماتی عربی و فارسی را فراگفته و در 16 سالگی برای ادامه تحصیلات خود به اصفهان رفت.
دوران تحصیل مدرس در اصفهان
در فروردین ماه سال 1298 ق مدرس که هنوز بنام سید حسن خوانده می شد وارد اصفهان گشت و ساده ترین زندگی طلبگی را آغاز نمود. ابتدا به خواندن کتاب جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت. پنج سال در نهایت پشتکار و جدیت صرف و نحو و منطق و بیان را در نزد اساتید متعدد از آنجمله مرحوم میرزا عبدالعلی هرندی که مرد سالخورده و تیزهوشی بود به پایان رسانید. مدرس در محضر آخوند کاشانی شرح لمعه در فقه و بعداً قوانین و فصول را در اصول تحصیل نمود و در ایامی که مجلس درس عمومی استاد تعطیل می گشت، به طور خصوصی در نزد ایشان به خواندن کتاب های شرح هدایه و شرح منظومه و شوارق و شواهد ربوبیه می پرداخت، به طوریکه این علوم را در خلال این مدت به طور کامل فرا گرفته و از درس مرحوم جهانگیرخان قشقایی که خود از نوابغ به شمار می رفت علم معقول را کامل نمود. در سال ششم تحصیل به امر پدرش ازدواج نمود و در سال هشتم پدر او وفات یافت. پس از ان تا چهار سال دیگر در اصفهان ادامه تحصیل داده و در طی این مدت درس خارج اصول را در نزد دانشمند عصر مرحوم شیخ مرتضی ریزی خواند. پس از طی این دوران مبحث استصحاب را در محضر سید جلیل، عالم عامل سید محمد باقر درچه ای به مدت دو سال خوانده و بعضی از مسائل متعلقه و موضوعات متفرقه را در همین زمان تحصیل نمود. مدرس پس از اتمام تحصیلات در اصفهان به نجف سفر نمود و پس از زیارت مرحوم آیت اله شیرازی معروف در مدرسه صدر ساکن شد.
دوران تحصیل مدرس در نجف
وقتی مدرس به قصد ادامه تحصیل عازم نجف اشرف گردید، دارای دو فرزند به نام های خدیجه بیگم و سید اسماعیل بود که سرپرستی آنان را به عهده شوهر خواهر خود مرحوم ملا حیدر علی که از علماء بود واگذار نمود. پس از ورود به نجف اشرف و تشرف به حضور آیت اله حاجی میرزا حسن شیرازی که مرجع تقلید و پیشوای شیعیان جهان آنروز بود در مدرسه صدر سکونت ورزید و با آقای شیخ حسنعلی اصفهانی هم حجره شد. مدرس در این مدت با کارگری دو روز آخر هفته، امرار معاش می نمود و بدین ترتیب 7 سال را در نجف گذراند و در محضر حجت الاسلام خراسانی و آیت اله یزدی عمده تحصیلات خود را به پایان رسانید. تا اینکه به اجتهاد رسید و سپس به اصفهان بازگشت.
مدرس در اصفهان
پس از ورود به اصفهان، برای دیدار خویشاوندان و فرزندان خود به شهرضا و اسفه رفته و سپس به اصفهان بازگشت و پس از مدتی با تهیه مسکنی محقر، زن و فرزندان خود را از اسفه به اصفهان آورد. مدرس مبارزه جوی و رشید به زودی در میان مردم اصفهان مشهور گشت. بزرگترین عامل اشتهار وی، مبارزه آشتی ناپذیر او با متنفذین و مالکین بزرگ اصفهان بود که همواره منافع خود را بر همه چیز ترجیح می دادند. در اثنای تغییر در حکومت شاهی و با انقلاب مشروطیت، مدرس فرصت مناسبی برای بیان حقایق و تشویق مردم به مبارزه و آزادی خواهی پرداخت. به دنبال این فعالیت ها، مدرس از سوی صمصام السلطنه بختیاری حاکم اصفهان، مدتی به در اطراف اصفهان و تخت فولاد تبعید شد، اما با مخالفت های مردم دوباره به شهر بازگشت. این بار مخالفین او دست به ترور مدرس در مدرسه جده زدند که این ترور نافرجام بود و مدرس از این اتفاق جان سالم به در برد.
آغاز دوران مبارزه
با گسترش شهرت مبارزات سیاسی مدرس، و همزمان با آغاز دوره دوم مجلس شورای ملی، مدرس از سوی علمای نجف اشرف به عنوان نماینده این حوزه برای نظارت بر قوانین مصوب این مجلس و تطبیق آن با فقه و موازین اسلامی معرفی شده و انتخاب گردید. در سال 1328 که مدرس بعنوان یکی از علمای طراز اول برای دوره دوم مجلس شورای ملی انتخاب شد، مدرس عازم تهران گردید و بدین سان این نابغه بزرگ قدم به ساحت مجلس گذاشت. و در مجلس دوم به زودی همه او را شناختند و از او حساب می بردند، زیرا در استدلال، کسی حریف او نمی شد. با پایان پذیرفتن دوره دوم، و ملغی شدن انتخابات صنفی، این بار مدرس به عنوان نماینده و منتخب مردم تهران وارد مجلس دوره سوم گردید. ولی با آغاز جنگ جهانی اول، مدرس به همراه عده زیادی از مردم و نمایندگان تهران به عثمانی مهاجرت نمود و با پایان گرفتن آتش جنگ، مدرس از مهاجرت بازگشت و پس از تحمل سالها دوری از تهران و باز از دست دادن زن و فرزند خود، وارد خانه محقر خویش شد و چون مجلس دوران فترت خود را می گذراند، مانند سابق مشغول تدریس فقه و اصول گردید ولی دست از مبارزه بر نداشت و با اعتراض او و همفکرانش کابینه صمصام السلطنه که نخست وزیر وقت بود، سقوط کرده و در نتیجه وثوق الدوله نخست وزیر شد. در این دوران قرارداد 1919 بین وثوق الدوله و دولت انگلستان امضا گردید که این بار مدرس رهبری مخالفان این قرارداد را بر عهده گرفت و علما و مردم را به جوش و خروش و اعتراض واداشت، و با مبارزات او و مردم دولت وثوق الدوله سقوط کرده و این قرارداد لغو گردید. در سال 1299 شمسی که کودتا و یا به عبارتی انقلاب سفید در ایران رخ داد و سید ضیاء طباطبایی به عنوان نخست وزیر به روی کار آمد، دوران اسف انگیز در تاریخ ایران آغاز گردید و بر اثر آن عده ای از مردان پاک سرشت و آزادیخواه را به زندان و تبعید فرستاد، مدرس نیز در این رستاخیز مخوف گرفتار شد و در عداد محبوسین سیاسی قرار گرفت و به قزوین تبعید و در آنجا زندانی گردید و این حبس تا پایان دوران کابینه سیاه سید ضیاء ادامه داشت. این کودتا در زمان فترت و تعطیلی 6 ساله مجلس شورای ملی اتفاق افتاد و عمال کودتا از نبودن مجلس استفاده کرده و چنین کاری را دامن زدند. اما با آغاز دوره چهارم مجلس، مدرس بار دیگر به نمایندگی مردم انتخاب و این بار نائب رئیس مجلس شد و این دوره مجلس مصادف بود با نخست وزیری و روی کارآمدن رضاخان و آغاز دور جدید مبارزات سیاسی شهید مدرس بر علیه استبداد رضاخانی.
سیلی تاریخی که مدرس خورد
در مجلس پنجم، مبارزات سیاسی مدرس علیه جمهوریت رضاخانی ادامه داشت و در یکی از جلسات آن، نماینده ای (احیاء السلطنه بهرامی) به تحریک مخالفان مدرس با وی وارد نزاع شده و به یکباره به صورت مدرس سیلی محکمی زد. در اثر این سیلی که از رویدادهای بزرگ تاریخ ایران بود، مردم قیام نمودند و به دفاع از پیشوای دینی خود به مجلس ریختند و زبان به اعتراض گشودند. که این موضوع با عکس العمل دولت و بستن در مساجد و نگهبانی از مجلس برای جلوگیری از خطرات احتمالی انجامید. این پیشامد در مجلس شورای ملی غوغائی برپا و بالنتیجه همگی متفرق و آن روز به پایان رسید، اما اثرات آن در روز بعد که یکی از انقلابات بزرگ در تاریخ کشور به شمار می آید، ظاهر گشت و متجاوز از صد هزار نفر جمعیت خروشان و عصبانی به طرف مجلس هجوم بردند و تمام صحن مجلس و اطارف ان را قرا گرفتند و فریاد مبارزه و مخالفت با حکومت جمهوری ای که مخالف مذهب اسلام می شمردند سر دادند و این مخالفت ها به شکست جمهوری رضاخان انجامید.
استیضاح رضاخان
با برگزیده شدن رضاخان از سوی احمدشاه به عنوان رئیس الوزرا و تشکیل دولت او، مدرس بر مبارزات خود افزود و در زمانی که موافقین او و مخالفین رضاخان در اقلیت مجلس بودند، دست به استیضاح رضاخان زد. در روز تاریخی استیضاح، که مجلس در محاصره شهربانی و برخی اراذل و اوباش مزدور دولت بود و جو خفقانی بر مجلس حکم فرما بود، رضاخان وارد شد و پس از قدری تهدید، به مدرس حمله برد و یقه آن پیرمرد لاغر خسته را گرفته با عصبانیت از او پرسید: آخر سید تو از من چه می خواهی؟ مدرس نیز با شجاعت و رشادت خاص خود جواب داد: می خواهم که تو نباشی. این استیضاح که با مخالفت رئیس مجلس و اکثریت هوادار رضاخان و با کتک کاری مدرس و همراهانش توسط چماقداران مزدور، لغو گردید، برگ سیاهی دیگر بر دفتر اسفبار حکومت پهلوی رقم زد. با تزویر و اعمال زور رضاخان و حمایت بیگانگان، بالاخره بساط حکومت سلسله قاجار برچیده شد و رضاخان رسماً حکومت پهلوی را در ایران تاسیس نمود.
ترور نافرجام
مدرس در این دوره نیز مبارزات سیاسی و آزادی خواهانه مدرس همچنان ادامه داشت و وی بارها با تهدید و ضرب و شتم از سوی استبدادگران حکومت پهلوی مواجه گردید. در همین دوره بود که مدرس توسط عمال رضاخانی ترور شد و چندین تیر به سمت او شلیک شد که با تیزهوشی مدرس، وی از این حادثه نیز جان سالم بدر برد و تنها چند تیر به دستان او اصابت نمود که وی را راهی بیمارستان نمود. بعد از این حادثه نیز مردم به جوش آمدند، بازارها تعطیل شد، و خانه علما و مساجد مملو از جمعیت مردم خشمگین در حمایت از روحانیت گردید. در دوره ششم مجلس شورای ملی، که مدرس علیرغم تمام سخت گیری ها و زندانی ها و توقیف های طرفداران مدرس، برای بار دیگر وی به نمایندگی مردم تهران انتخاب گردید، باز هم تفکر مدرس و مخالفت با تندروی های دولت استبدادی رضاخان در اقلیت شدیدتری قرار گرفت، تاجاییکه به مدرس اجازه صحبت نمی دادند و او را در قفس سکوت و خاموشی گرفتار می نمودند.
تبعید و شهادت
با پایان گرفتن دوره ششم، شدت سخت گیری و تهدید و گرفتاری طرفداران مدرس از سوی دولت، افزوده شد و با تقلب در آراء و نابودی رای های مدرس و هم چنین با توقیف و ضرب و شتم رای دهندگان به او، مدرس به عنوان نماینده انتخاب نشد و با این اقدام دولت استبدادی رضاخان، مقدمات تبعید و شهادت او را فراهم نمودند. در سال 1307 ش و در پی افشاگری ها و مخالفت های سرسختانه مدرس با رضاخان، به دستور رضاخان مامورین شهربانی شبانه به خانه مدرس ریختند و او را توقیف و از تهران خارج نمودند و بعد از یک هفته بازداشت در زندان های استان خراسان او را به خواف تبعید نمودند. شهری که اکثریت جمعیت آن را سنی مذهب ها و حنفی ها تشکیل می دادند تا مردم آنجا زیاد به فکر محبوس شدن یک مجتهد شیعه نیفتند. در 26 رمضان همان سال، مطابق با 10 آذر سه نفر مامور از طرف شهربانی، وارد خواف شدند و مدرس را از خواف خارج نموده و به کاشمر می برند. در خانه شخص نجاری، در حالیکه مدرس روزه بوده، سم مهلکی درون چایی می ریزند و یکساعت قبل از افطار او را تکلیف به خوردن می نمایند، مدرس ابتدا از خوردن سر باز می زند و اشاره می کند که من روزه ام و تا افطار صبر نمایید تا بخورم. می گویند چاره ندارید و باید بخورید. مدرس که از قضیه خبر دار می شود، اجازه می گیرد تا دو رکعت نماز بخواند. رو به فبله می ایستد و دو رکعت نماز می خواند، سپس چای را طلب کرده و می خورد، اما مامورین که بعد از مدتی اثری از سم در حال مدرس نمی بینند، او را در حال نماز و بوسیله عمامه اش خفه نموده و به شهادت می رسانند. از صفات بر جسته این روحانی والامقام ، شجاعت و مناعت در زندگی فردی و اجتماعی بود . بسیاری از کج اندیشان مدرس را از حضور فعال در صحنه های سیاسی باز می داشتند و به بهانه اینکه دیانت از سیاست جداست ، زبان به نصیحت و گاه نکوهش او می گشودند اما پاسخ شهید مدرس به آنان چنین بود : « سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست . حضرت امام خمینی " رحمة الله علیه " در شأ ن و منزلت شهید مدرس فرموده اند : « در واقع شهید بزرگ ما ، مرحوم مدرس که القاب برای او کوتاه و کوچک است ، ستارهای درخشان بود برتارک کشوری که از ظلم وجود رضا شاهی ، تاریک می نمود و تا کسی آن زمان را درک نکرده باشد ارزش این شخصیت عالی مقام را نمی تواند درک کند .» از آیت الله مدرس آثار ارزنده ای برنیز جای مانده است که از آن جمله اند :
1. تعلیقه بر کفایه الاصول آخوند خراسانى .
2. رسائل الفقهیه که به کوشش استاد ابوالفضل شکورى بتازگى انتشار یافته است .
3. رساله اى در ترتب (در علم اصول فقه ).
4. رساله اى در شرط متاءخر (در اصول ).
5. رساله اى در عقود و ایقاعات .
6. رساله اى در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه .
7. کتاب حجیه الظن (در اصول ).
8. شرح رسائل شیخ مرتضى انصارى .
9. حاشیه بر کتاب النکاح مرحوم آیه الله شیخ محمد رضا نجفى مسجدشاهى .
10. دوره تقریرات اصول میرزاى شیرازى .
11. رساله اى در شرط امام و ماءموم .
12. کتابى در باب استصحاب (در علم اصول ).
13. کتاب احوال الظن فى اصول الدین .
14. شرح روان بر نهج البلاغه .
15. اصول تشکیلات عدلیه با (همکارى دیگران ).
16. زندگینامه ((خودنوشت )) که براى روزنامه اطلاعات فرستاده است .
آرامگاه این شهید دلاور و آزادمرد بزرگ تاریخ امروزه در کاشمر مورد استقبال مردم قدرشناس ایران اسلامی قرار دارد و یاد و خاطره آن حماسه ساز تاریخ ایران هیچگاه از ذهن و خاطره ی مردم پاک نخواهد گشت، چرا که به فرموده رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی (ره) : «مدرس زنده است تا تاریخ زنده است.»