اینکه وارد است آدم در بهشت بود و از شجره منهیه خورد، لذا از بهشت بیرونش کردند، چنانکه در قرآن و تورات آمده مقصود از درخت، درختِ علم بوده است و از این جا معلوم می شود که این بیان استعاره است، زیرا که انسان ابتدا در باغ و جنگل مسکن خود از نیک و بد چیزی نمی دانست و با اینکه مکشوف العوره بود ملتفت قبح آن نمی شد و این نهی از خوردن درخت علم، نهی تکوینی ، است مثل اینکه بگوییم خدا نهی نموده است که زمین از مدار خود دورتر نشود. و بعد از اینکه به حالت حیوانیت در جنگل مکشوف العوره بود، اول مرحله ورود در مقام انسانیت و ترقی علم وی این شد که فهمید عورتش نمایان است و چون هنوز پارچه بافی یاد نگرفته بود با برگ درخت عورت خود را پوشانید، چنانکه در قرآن است:
(بدت لهما سواتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنه)
یعنی: برای خودشان عورتهایشان آشکار گردید و شروع نموده از برگ باغ بر خود متصل کردند.
اینکه بعضی گفته اند: شجره ممنوعه گندم بوده، در معنای اینست که بگوییم درخت غذای انسان بود و غذای انسان علم است، چنانه می گویند سخنان وی قند است یعنی شیرین است نه اینکه شیرینی آن بر زبان و کام موثر باشد بلکه شیرینی معنوی منظور است.
منبع: رساله ای در مبدا و معاد- علامه شعرانی