منبع: تفسیر تسنیم
قرآن کریم در آیاتى چند ملک و ملک جهان آفرینش را به خداى سبحان نسبت مى دهد؛ مانند اءلم تعلم اءن الله له ملک السموات و الارض و ما لکم من دون الله من ولى و لا نصیر، و ما اءدریک ما یوم الدینَ ثم ما اءدرئک ما یوم الدینَ یوم لا تملک نفس لنفس شیئا و الاءمر یومئذ لله . آیه نخست درباره فرمانروایى خدا بر آسمانها و زمین است و آیه دوم که ملک و ملک یوم الدین را به طور مطلق براى خدا ثابت مى کند، با تعبیرهایى مشعر بر عظمت قیامت ، مى گوید: در آن روز مالکیت براى احدى در هیچ موردى نیست ؛ نه کسى مالک کارهاى خویش است و دستور وى در آنها نافذ است و نه مالک کارهاى دیگران و یا مسلط بر شئون آنان خواهد بود، بلکه مالکیت همه کارها و اداره همه امور از آن خداست .
بنابراین ، چه در یوم الدین و چه در غیر آن ، ملک و ملک مخصوص خداى سبحان است و احدى با او شریک و سهیم نیست و چنین نیست که در مقام ثبوت ، ملک یا ملک تقسیم و تقسیط شده باشد، بلکه این حدیث تنها مربوط به مقام اثبات است ؛ یعنى امروز ما نمى دانیم کار به دست کیست ، ولى در قیامت که روز ظهور حق است : (ذلک الیوم الحق ) ، معلوم خواهد شد که کار به دست دیگرى بود و انسان گاهى به عنوان اعتماد به نفس خود را فریب مى داد و گاهى به عنوان تشکر از مخلوق به دیگران پناهنده مى شد، ولى فردا مى فهمد که کار تنها به دست خدا بوده و هست و علل و اسباب ظاهرى همه از شئون فاعلیت خداى سبحان است . ما تنها اواسط سلسله را مى بینیم و از آغاز آن غافلیم .از این رو خود یا دیگران را فاعل مى پنداریم و براى آن که به اعتماد به غیر خدا رنگ دینى بدهیم به عنوان این که بى تشکر از مخلوق نمى توان شاکر خالق بود از دیگران تشکر مى کنیم .
بر این اساس ، یومئذ در (و الاءمر یومئذ لله )، ظرف انکشاف حق است ، نه ظرف اختصاص یا مالکیت و این آیه ناظر به مقام اثبات و کشف است ، نه ثبوت و تحقق و این همان مسلک توحید افعالى است که به مقتضاى آن ، انسان و هر فاعل دیگر درجه اى از درجات و شاءنى از شئون فاعلیت خداى سبحان است ؛ آب و غذا که برطرف کننده تشنگى و گرسنگى است و آتش که حرارت بخش و دارو که شفابخش است ، همه از شئون فعلى و درجات فاعلیت خداوند است و هیچ گونه استقلالى در تاءثیر و فاعلیت ندارد؛ زیرا کارها به آنها سپرده نشده است و فاعلیت و مقام فعل حق تعالى امرى نامحدود است واز این رو مى توان همه کارها و از جمله شفا را به او نسبت داد: ( و اذا مرضت فهو یشفین ) ؛ زیرا خداى سبحان ، در مقام فعل ( و نه در مقام ذات ) با دارو به بیمار شفا مى دهد . انسان نیز در کارهاى خود درجه اى از درجات فاعلیت خداى سبحان است .
پس در قیامت آشکار مى شود که خداى سبحان فرمانرواى مطلق بوده ، هست و خواهد بود و این مطلب از آیات دیگرى نیز استفاده مى شود، مانند:
الف : یوم هم بارزون لا یخفى على الله منهم شى ء لمن الملک الیوم لله الواحد القهار در آن روز سؤ ال مى شود که ملک و سلطنت از آن کیست و این بدان معنا نیست که دیروز از آن دیگرى بوده است و پاسخ این است که فرمانروایى مخصوص خداى واحد قهار است .
ب : (فتعالى الله الملک الحق ) . این آیه کریمه خداوند را به طور مطلق ملک معرفى مى کند و بر این اساس فرض ندارد که او در دنیا ملک و نافذ الکلمه نباشد . او که مالک ملک و سلطنت است ، گاه این سلطنت را مى دهد و گاهى مى گیرد؛ مثلا انسان را مالک چشم و گوش مى کند: اءمن یملک السمع و الاءبصار . مالک حقیقى چشم و گوش انسان ، خداى سبحان است و مالکیت انسان نسبت به اندام و جوارح خود به اعطاى الهى است و در لحظه اى که اراده کند آن را بستاند، دیگر اجازه بستن چشم گشوده را نیز به انسان نخواهد داد و با این که ساده ترین کارها به ظاهر، همین بستن چشم است ، گروهى در هنگام احتضار از انجام این عمل نیز عاجزند و با چشم باز مى میرند .
بنابراین ، نفوذ و تسلط مطلق خدا در قیامت ظاهر مى شود، نه حادث ؛ گرچه براى برخى انسانها امروز نیز این حقیقت آشکار است . موحد کامل آنچه را دیگران پس از مرگ مى بینند، هم اکنون مشاهده مى کند. ادعیه امامان معصوم (علیهم السلام ) نشانه آن است که آنان حقیقت (و الاءمر یومئذ لله ) را در دنیا مى دیدند و این اثر توحید افعالى است . حضرت امام رضا (علیه السلام ) در سجده نماز به خدا عرض مى کرد: در احسانهایى که بر من روا داشتى نه خود نقش داشتم و نه دیگران ... و هر نیکى که به من رسید از جانب تو بود: لک الحمد ان اءطعتک و لا حجة لى ان عصیتک و لا صنع لى و لا لغیرى فى احسانک و لا عذر لى ان اءساءت ، ما اءصابنى من حسنة فمنک یا کریم اغفر لمن فى مشارق الاءرض و مغاربها من المؤ منین و المؤ منات
ج : لله ملک السموات و الاءرض
آیات گذشته مالکیت و فرمانروایى خداى سبحان را به زبان اثبات بیان مى کرد . برخى از آیات نیز همین حقیقت را به لسان نفى بیان مى کند؛ مانند:
الف : و لم یکن له شریک فى الملک . اگر از آیاتى همچون (لله ملک السموات و الاءرض ) که به لسان اثبات است ، انحصار ملک و ملک در خداى سبحان را استفاده نکنیم ، از آیاتى مانند و لم یکن له شریک فى الملک به خوبى استفاده مى شود .
ب : خداى سبحان درباره مؤ منان و موحدان راستین مى فرماید: اینان کسانى هستند که به هیچ نحو براى خدا شریک قائل نیستند یعبدوننى لا یشکرون بى شیئا و چون خدا هیچ شریکى در ملک ندارد، قهرا ملک و سلطنت و نفوذ تنها از آن اوست .
ج : خداى سبحان به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: بگو من مالک هیچ سود و زیانى براى خودم نیستم (چه رسد براى شما)، مگر آنچه را خداوند بخواهد: قل لا اءملک لنفسى ضرا و لا نفعا الا ما شاء الله این آیه که صریحتر از آیات گذشته است به خوبى بر اختصاص مالکیت مطلق به خداى سبحان دلالت دارد.
د: قرآن کریم خطاب به بت پرستان مى فرماید: اگر از غیر خدا در نظام تکوین کارى ساخته باشد چهارگونه قابل تصویر است :
یکم این است که مستقلا مالک ذره اى از ذرات جهان هستى باشد .
دوم این که با خدا در مالکیت چیزى شریک باشد .
سوم آن که در تدبیر امور، پشتیبان و دستیار خداوند باشد، نه مالک یا شریک .
چهارم آن که به عنوان شفیع ، تنها حق تضرع داشته باشد و با شفاعت بتواند در عالم کارى انجام دهد . آنگاه سه فرض اول را محال و فرض چهارم را روا مى شمارد، آن هم به اذن خداى سبحان و به وسیله کسانى چون پیامبران ،
اولیا و فرشتگان : قل ادعوا الذین زعمتم من دون الله لا یملکون مثقال ذرة فى السموات و لا فى الاءرض و ما لهم فیها من شرک و ما له منهم من ظهیرَ و لا تنفع الشفاعة عنده الا لمن اءذن له؛ به بت پرستان بگو بتهایى را که به جاى خدا مى پرستید بخوانید که اینان مالک هیچ ذره اى در آسمانها و زمین نیستند ( نفى فرض اول ) و در آسمان و زمین سهمى نیز براى خدایان شما نیست (نفى فرض دوم ) و هیچ یک از آلهه زمینى یا آسمانى شما پشتیبان خدا نیز نخواهد بود ( نفى فرض سوم ) .
پس غیر خدا نه بالاستقلال نه بالاشتراک و نه بالمظاهرة مالک ذره اى نیست ؛ اما راه شفاعت براى کسانى که از جانب خداوند ماءذونند، گشوده است ؛ به این معنا که بر اثر ابتهال و تضرع شفیع ، عدل الهى با رحمتش ضمیمه و حساب انسانها با شفع جفت شدن عدل و رحمت ، رسیدگى مى شود و گرنه تحمل عدل محض خداى سبحان دشوار است . از این رو در دعا مى گوییم اللهم عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک ؛ بار خدایا با اسم حسن عدل و فضل با ما رفتار کن ، نه با عدل تنها . پس شفاعت و وساطت برخى موجودهاى جهان امکان به اذن خداى سبحان محال نیست و خداى سبحان به پیامبران ، امامان و اولیایش چنین اذنى داده است ، نه به بتهایى که کارى از آنها ساخته نیست .
حاصل این که ، خدا هم در دنیا مالک است و هم در آخرت و در قیامت این حقیقت ، کاملا آشکار مى شود و قیامت ظرف ظهور مالکیت خداست ، نه ظرف تملک او .
با توجه به آیاتى که تاکنون مطرح شد روشن مى شود که معناى آیه کریمه فالیوم لا یملک بعضکم لبعض نفعا و لا ضرا نیز این هست که شما تنها در قیامت نسبت به یکدیگر مالک نفع و ضررى نیستید و در دنیا مالک بودید، بلکه بدین معناست که در قیامت ، حقیقت مالکیت مطلق خدا و نزاهت او از شریک در ملک ، بر همگان آشکار خواهد شد . گرچه در همین دنیا نیز این حقیقت مسلم براى گوینده لو کشف الغطاء من ازددت یقینا و شاگردان راستین او مکشوف و بى پرده است .
بنا بر آنچه بیان شد، سخن نارواى فرعون درباره فرمانروایى خود (اءلیس لى ملک مصر ))، نشانه آن است که او رب العالمین را نشناخته بود و هر کس بگوید: امروز کار در اختیار ما و فردا به اختیار خداست ، اندیشه اى فرعونى دارد، نه توحیدى ؛ زیرا مالکیت خدا نسبت به امروز و فردا یکسان است و این حقیقتى است که در قیامت بر همگان آشکار خواهد شد و فهم آن در دنیا براى گروهى دشوار است و با تحلیل معلوم مى شود که بسیارى از اندیشه ها و عقاید انحرافى فرعونى است .
کسى که خود را در شاءنى از شئون ، مالک یا ملک دانست ، او موحد نیست . موحد کسى است که با خدا بیعت کند و بیعت بدین معناست که جان و مال خود را به خدا بفروشد و آنگاه بگوید: لا اءملک لنفسى ضرا و لا نفعافروختن چیزى با مالک بودن آن پس از فروش سازگار نیست . همان گونه که پس از فروش کالا، دیگر خود را مالک آن نمى دانیم ، پس از بیع و بیعت خویش با خدا نیز نباید خود را مالک خویش بدانیم .
موحدى که خود را مالک هیچ نفع و ضررى نمى داند، اگر در شئون هستى خود مانند چشم و گوش نیز بخواهد تصرف کند، باید از مالک حقیقى اجازه بگیرد؛ زیرا آن فروخته و خود را مالک نمى داند و گرنه چنین تصرفى در ملک غیر و بدون اذن مالک خواهد بود . البته تعبیرهاى بیع ، شراء، اجر و مانند آن در متون دینى ، تشویقى است و گرنه ، ما نه بالاصاله مالک چیزى هستیم تا آن را به خدا بفروشیم و نه از او طلبى داریم تا از او بستانیم و نه به سواد او کارى کرده ایم تا شایسته اجر و پاداش از او باشیم .
تذکر: قیامت نه تنها ظرف ظهور مالکیت خداوند، بلکه ظرف ظهور همه اوصاف اوست ؛ چه اوصاف جمالى ، مانند ملک و چه اوصاف جلالى ، مانند قدوس . در قیامت آشکار مى شود که خداى سبحان همواره قدوس ، سلام ، مؤ من ، مهیمن و ... بوده و هست .
خداى سبحان در قیامت هم در چهره اءرحم الراحمین ظهور مى کند و هم در چهره (اءشد الماقبین . البته معرفت اکتناهى همه اسماى حسناى الهى مقدور کسى نیست ، لیکن اصل توحید و نزاهت خداوند از هر گونه شریک ، در قیامت کاملا معلوم مى شود .