آن که گوهر ذات خود را تباه کرده است، چه بهره ای از زندگی برده است؟!
آن که خود را فراموش کرده است، از یاد چه چیز خرسند است؟!
آن که می پندارد کاری برتر از خودشناسی و خداشناسی است، چیست؟!
آن که خود را برای همیشه درست نساخت، پس به چه کاری پرداخت؟!
آن که از سیر انفسی به سیر آفاقی نرسیده است، چه چشیده و چه دیده است؟!
آن که می انگارد در عوالم امکان، موجودی بزرگتر از انسان است، کدام است؟!
آن که تن آراست و روان آلاست، به چه ارج و بهاست؟!
آن که به هر آرمان است، ارزش او همان است!
آن که خود را جدولی از دریای بیکران هستی نیافته است، در تحصیل معارف و ارتقایش چه می اندیشد؟!
آن که از اعتلای فهم خطاب محمّدی سر باز زده است، خود را به مفت باخته است!
آن که طبیعتش را بر عقلش حاکم گردانیده است، در محکمه هر بخردی محکوم است!
آن که خود را زرع و زارع و مزرعه خویش نداند، از سعادت جاودانی باز بماند!
آن که کشتزارش را وجین نکند، از گیاه هرزه آزار بیند!
آن که در معرفت انسان و قرآن توغّل کند، قرآن را صورت کتبیّه انسان کامل شناسد و نظام هستی را صورت عینیّه او یابد!
آن که خود را ابدی شناخت، فکر ابد می کند!
آن که با خدا همدم نیست، آدم نیست!