برگرفته از سایت ام الکتاب
سخن گفتن دربارهى انسان در عین آسانى، از سختى خاص خود برخوردار مىباشد، چون شناخت انسان از مسایلى است که به سادگى دسترسى به آن ممکن نمىباشد; زیرا انسان داراى گرایشات متعدد و داراى جنبه معنوى مىباشد و مطالعه وتحقیق در هر کدام از خصوصیات انسان نیاز به وقت زیاد و نوشتن مطالب متعدد دارد. لذا در کتب فراوانى از زاویههاى گوناگون، انسان را مورد بررسى قرار دادهاند. و از آنجا که قرآن کتاب وحى مىباشد و کلام خداوند است که خود خالق انسان مىباشد بهترین نظریات در مورد انسان را مىتوان در این کتاب آسمانى دریافت کرد. از این رو، بحث را بیشتر بر نظریهى قرآن متمرکز کرده، نکاتى را در باب «قرآن و انسان» ذکر مىکنیم.
مبدا آفرینش انسان بحثخلقت انسان از بحثهاى بسیار رایج در بین اهل نظر و مطالعه مىباشد. براى پى بردن به این مطلب که این مسئله همواره مورد بحثبوده است چند نظریه را یادآورى مىکنیم. درباره چگونگى پیدایش نوع آدم در زمین دو نظر است: یکى آراى فلسفى قدیم و ظواهر دینى که از این نظر انواع و اصول خلقتبدون سابقه پدید آمده، و نظر استقرایى دیگر که از فروع فلسفه نشو و ارتقا و تکامل است پیدایش انواع را از دانى به عالى و به هم پیوسته مىشمارد و هر نوع پایین را با گذشت زمان و تاثیر محیط منشا نوع بالاتر مىداند جزئیات این نظریه از جهت تجربه و کلیات این نظریه از جهت ادلهى فلسفى چنانکه باید اثبات نشد. «خلاصه نظریه دوم این است که زمین یکى از سیارات قطعه از خورشید جدا شده و ابتداء در حال فروزندگى و میعان بوده است پس رفته رفته در اثر عوامل مخصوص سرد شده و بارانهاى سنگین بر آن باریده و سیلها جارى شده و دریاها پدیدار گردیده سپس یک سلسله ترکیباتى بین آب و زمین پیدا شده و نباتاتى دریایى روییده است این نباتات که داراى باکترىهاى زنده بود متکامل شده و در نتیجه اى آنها ماهى و سایر حیوانات دریایى پدید آمده و سپس به ترتیب ماهى پرنده (ذو حیاتین) حیوان خشکى و انسان به وجود آمده است و تمام این مراتب در اثر تکامل است که ترکیبات زمین به خود دیده و به دنبال آن گیاهان و حیوانات دریایى و حیوانات ذو حیاتین وحیوانات خشکى وبالاخره انسان به وجود آمده است». علامه طباطبایى رحمه الله در رداین نظریه مىگوید: این فرضیه، دلیل مخصوصى آن را اثبات نمىکند و مىتوان فرض کرد که انواع به طور کلى از هم جدا و مستقل باشند بدون اینکه تطورى که نوعى را به نوع دیگر مبدل سازد در کار بیاید بلى صرفا یک سلسله تطوراتى سطحى در زمینه حالات هر نوع وجود دارد بدون این که ذات آنها دستخوش تحول شود و تجربه تحول فردى را از یک نوع به نوع دیگر مشاهده ننموده است و هرگز دیده نشده میمونى به انسان تبدیل شود.درباره چگونگى آفرینش انسان و همچنین سایر موجودات زنده از دیرباز دو عقیده متضاد در میان دانشمندان وجود داشته است گروهى از دانشمندان معتقد به استقلال انواع جانداران و عدم تکون نوعى از نظر نوع دیگر و گروهى دیگر طرفدار تبدل انواع بودند. اعتقاد به تبدل انواع به بعضى از فلاسفه یونان باستان نسبت داده مىشود; در قرون جدید طرفدارانى پیدا کرده است که مهمترین آنان «چارلز داروین» طبیعىدان انگلیسى قرن نوزدهم مىباشد.داروین دو نظر پر سر و صدا عرضه کرد یکى دربارهى کلیه موجودات زنده و دیگرى دربارهى خصوص انسان. به موجب نظریه اول که در کتاب «اصل انواع» منتشر شد همه انواع حیوانات در اصل از یک نوع سرچشمه گرفته، رفته رفته یک نوع به دو نوع و بعد به چند نوع تبدیل شده است. نظریه دوم که در کتاب «اصل انسان» عنوان شده است مىگوید انسان که یکى از انواع موجودات زنده استبا میمون از یک منشا بوده و این دو داراى اجداد مشترکى بودند.در نظریه دوم، داروین و پیروانش معتقدند که تفاوتهاى بین انسان و حیوان را ناچیز یافته، قبایل بدوى بازمانده، طبق توصیفى که داروین از آنها به دست مىدهد همان حلقهى مفقوده بین انسان و حیوانند. و دانشمند دیگرى ادعا کرده بین انسان و عالیترین میمونها تفاوت کمترى هست تا بین عالیترین و پستترین میمونها.مبدا و مراحل تکامل خلقت انسان در قرآن بعد از این که دو نظریه مطرح در بین صاحب نظران را اجمالا بیان کردیم وقت آن رسیده است که خود را در محضر قرآن قرار دهیم و ببینیم قرآن با کدامیک از دو نظریه هماهنگى و موافقت دارد یا این که نظر سومى را دارد. این که انسان ابتداء به صورت مستقل خلق شده یا این که تکامل یافته از موجودات زنده دیگر مىباشد در قرآن کریم مىخوانیم : «ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون». «همانا مثل خلقت عیسى علیه السلام در خارق العاده بودن به امر خدا مانند خلقت آدم بوده است که خدا او را از خاک آفرید پس بدان خاک گفتبشرى به حدکمال باش هماندم چنان گردید». جریان حضرت عیسى علیه السلام را در جنبه استقلال آن به حضرت آدم علیه السلام که کاملا مستقل به وجود آمده است مقایسه مىکند. یعنى تصریح دارد که اصل آدم به صورت مستقل از خاک گرفته شده است و قرآن نه پدر و مادرى براى آدم قایل مىباشد و نه آدم را تکامل یافته از موجودات دیگر مىداند. و در آیه «بداء خلق الانسان من طین» ابتداى خلقت انسان را از طین مىداند نه از راه دیگر. پس قرآن انسان را نوعى مستقل فرض کرده است و فرضیه تکامل انواع که در نتیجه آن انسان از نوع دیگر به وجود آمده باشد مورد قبول قرآن نمىباشد. آنچه را که قرآن از آن حکایت مىکند مراحلى را خاک پشتسر گذاشته تا انسان به وجود آمده استحالا این که این مراحل چگونه گذشته است تصریحى در این زمینه ندارد. مثلا آیه «و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین» یعنى بعد از مرحله تراب مرحله دیگرى که مخلوط آب و خاک مىباشد که همان گل مىباشد، آن هم مىفرماید گل خالص در سیر تکاملى انسان به عنوان یکى از مراحل آمده است. و علامه طباطبایى رحمه الله مىفرماید :«منظور از انسان نوع انسان است پس شامل آدم و مادون آن مىشود و مراد از خلق ، خلق ابتدایى است که همان حضرت آدم علیه السلام مىباشد» بعد از مرحله گل شدن قرآن حکایت از گل و لاى تغییر یافته مىکند: «لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون». معلوم مىشود که در آن گل هم فعل و انفعالاتى دیگر به وجود آمده است و صرفا گل تازه و جدید به دست آمده نبوده است، باشد.