دین همچون مرقاتی (نردبان) است که از دامنه کوه قاف تا قله آن کشیده شده و پایه آن در دامنه کوه قاف و طرف دیگر آن بر قله و پلههای آن، کتلهای صعب العبور کوه هستند. پایه دین شریعت، قله آن، حقیقت و کتلهای آن، طریقت است. هر کسی خواهان وجدان (یافتن) حقیقت است، باید از شریعت آغاز کند و از کتلهای طریقت بگذرد. و این را بداند که در هیچ مرحلهای پس از وجدان حقیقت، نباید از شریعت دست بکشد و الا پایه دین متزلزل میشود و مرقات دین درهم میشکند. طریقت، تنها سفر سالک است؛ سفر از ظاهر دین به باطن آن، سفری با کوله بار شریعت و به انگیزه یافت حقیقت. البته برای هر سالک، طریقت ظهور خاصی دارد، زیرا هر انسانی جدولی از بحر وجود است و قفل ها و گرههای ویژه به خود دارد. همین تفاوتهای فردی سبب میشود تا سالک سنت خاصی مانند ذکر و زهد و توکل و عطیه عظیم عشق را برگزیند. از طرفی طی کردن کتلهای طریقت جز با پیر راه امکان ندارد. پیر راهی که خرقه شریعت در پوشیده و سراسر وجودش رایحه حقیقت میدهد. خضر راهی که مجذوب درگاه صمدی است، جذبهای که بر جان سالک، شرر است. راهنمایی که همواره شراب حضور را در جام وجودش میریزد، و مستانه فریاد حقانی سر میدهد. چرا باید دست بیعت به پیر راه داد؟ زیرا تنها اوست که آن گره ها رامی شناسد. اوست که در عین ثابت سالک، مطلع و بر سر سویدای او آگاه است. اوست که کیفیت رمز گشودن قفل وجود سالک را میداند. حضرت رسول اکرم(ص) فرموده «الشریعه اقوالی و الطریقه افعالی و الحقیقه احوالی». سالک الهی مراحل شریعت را پیموده وارد عالم طریقت میگردد، حمل بار گران امانت مینماید تا در ردیف امناء الهی قرار گیرد و در تلاش آن است که به واسطه اساتید الهی و تعالیم لاهوتیه، و انفاس قدسیه آنان به وصال رسد و دارای آن احوال الهی گردد. شاهراه دین را بدایتی است و نهایتی. بدایت اهل شریعت راست، نهایت اهل حقیقت را. عمل اهل شریعت خدمت است بر شریعت، اما صفت اهل حقیقت علاوه بر آن، قربت است بر مشاهدت. قاعده اهل شریعت را به سهولت نهادند، خدا به آنها رخصتها داد که آنها مستضعفیناند، بار سنگین را از دوش آنها برداشت زیرا که طاقت کشیدن چنان باری ندارند . اما روش اهل حقیقت را بر صعوبت نهاد. «جاهِدوا فِی اللهِ حقَّ جِهادِهِ» مربوط به اهل حقیقت است. ... ای سالک! در عالم شریعت او را میپرستی، در عالم حقیقت او را میبینی. بر شریعت اثبات است، بر حقیقت نفی. در عالم شریعت اگر خویشتن را اثبات نکنی، یعنی خود را نشناسی به هلاکت افتی. اما در عالم حقیقت، نفی خویشتن است باید عدم به اقبال تو آید. یعنی در قبال قدرت خدا خویشتن را در حکم عدم بدانی . در عالم حقیقت کسی که خود را اثبات کند، به کفر افتد. ... ای سالک! شریعت از مکاسب است، حقیقت از مواهب. رسیدن به حقیقت، موهبت الهی است. در مکاسب متوقف مشو، خویشتن را به منطقه جاذبه الوهیت رسان تا از مواهب الهی برخوردار گردی. ... اجابت عهد است، استقامت وفا. اجابت شریعت است، و استقامت حقیقت. درک شریعت هزار سال را به ساعتی توان کرد، اما درک حقیقت ساعتی را به هزار سال ممکن است نتوان یافت. فردا بر همه شریعت، قلم نسخ در کشند اما عهد محبت و عقد معرفت، نشاید که منسوخ گردد. اگر به جنت روی، هر ساعتی که بر تو بگذرد، از معرفت خدا عالمی به روی تو گشوده گردد که پیش از آن نبود. ... درود خدا بر راهروان پاک طریق حق، بر آن عاشقان الهی است . ایشان اعلام اسلامند، امان جهانند، بر سر کوی شریعت داعیانند، بر لب چشمه حقیقت ساقیانند. ایشانند که گوی دولت از میدان مسابقت مبارزان صفوف ولایت بربودند. ...