یکی از حیرت انگیز ترین دست آورد های مغز انسان کاوش و جستجو در شرایطی است که بر توان و امکانات او حاکم است برای چنین کاری درک مفهوم فضا و زمان ضروری است ولی چگونه به این مفاهیم دست یابیم زمان چگونه به مغز و خود آگاهی ما پای میگذارد برای پاسخ دادن به این سوال ها مساله ای وجود دارد که باید به آن دسترسی یابیم و آن این که تحول انسان با گذر زمان حاصل شد اما حداقل دو تصور در گذر زمان وجود دارد زمان در طبیعت و زمان در درون ما . سرعتی که زمان با آن پیش میرود بستگی به شرایط ذهنی ما دارد اگر کاری فوری داشته باشیم ولی مجبور باشیم انتظار بکشیم گذر زمان را نسبت به هنگامی که آرامش بیشتری داریم متفاوت تجربه میکنیم .
دکتر ارنست پاپل : چیزی که الان دیدیم میتواند در عمل برای بیمارانی که دچار سکته مغزی شدند پیش بیاید یا حتی تحت تاثیر مواد مخدر زمان گاهی به نظر متوقف میشود به نظر میرسد زمان حال کش میآید یا این که اصلا وجود ندارد به ویژه اگر قسمت راست مغز آسیب دیده باشد یا اگر ارتباطات در لایه های عمیق تر مغز مختل شده باشند به نظر میرسد که زمان کاملا تغییر کرده و سریع تر پیش میرود بسیار سریع این وضع در بیماران مبتلا به صرع هم صدق میکند .
این خانم به صرع مبتلا است او توضیح میدهد که هنگامی که رادیو و تلویزیون روشن است به نظرش میآید که صدای آن بیرون میآید و به سوی او حرکت میکند . او احساس میکند که زمان جا به جا شده است گویی او بر روی یک صفحه ای حرکت میکرده که ناگهان ایستاده و وارد یک بعد زمانی دیگر شده است و بعد به ناگاه چندین بعد زمانی را یکی پس از دیگری تجربه میکند . درک ما از فضا ناشی از وجود اجسامی است که محدوده ما را تشکیل میدهند به این دلیل هیچ کس قادر نیست فضای بی پایان را تجربه کند به این دلیل تنها در صورتی که فضا محدود باشد قادر به درک آن هستیم . درباره زمان نیز وضعیتی مشابه حاکم است ما هیچ حسی نداریم که ما را مستقیما به درک زمان قادر کند آن چه که ما از زمان میفهمیم صرفا فاصله میان رویدادها است . اگر هیچ رویدادی روی ندهد زمان را تجربه نخواهیم کرد. چگونگی تجربه ما از زمان قابل تغییر است بسته به وضع احساسی ما ممکن است زمان کند حرکت کند . از دیگر سو اگر در وضعیتی دلپذیر به سر ببریم زمان به پرواز در خواهد آمد . بسته به آنچه توجه ما بدان معطوف است این دو برداشت از زمان جایگزین یکدیگر میشوند ، گویی دو نوع زمان مختلف در کنار هم وجود دارند . میتوان گذران زمان را به این صورت تصور کرد زمان حال به طور مرتب به سمت آینده حرکت میکند و گذشته را پشت سر میگذارد آینده همیشه محتمل و گذشته واقعی است . رنگ های مختلفی که در این جا میبینید نمادی از حرکت زمان در طبیعت هستند ترکیب آنها را نمیتوان جدا و گذشته را نمی توان تکرار کرد و دیروز هرگز باز نمی گردد . یک میله فلزی که از هر دو انتها به شدت گرم شده باشد، در ابتدا دمای جذب شده را به طور یکسان توزیع و سپس آن را به خارج رها میکند انرژی رها شده در محیط هرگز به میله باز نمیگردد ، لااقل نه با میل و اراده خود آن چه بدین سان رخ داده بخشی بازگشت ناپذیر از گذشته است . هیچ چیز به میل و اراده خود به گذشته باز نمیگردد هنگامی که چیزی نابود شد یا با چیز دیگری مخلوط شد هرگز دوباره به اراده خویش سالم نشده و یا تفکیک نمیشود تنها در خیال این امر امکان پذیر است . دکتر ارنست پاپل : پس زمان در طبیعت در تجربه ما و در زندگی ما یک جهت دارد در تحقیقات درباره مغز نمیپرسیم که زمان چیست در عوض میپرسیم که زمان چگونه به مغز ما وارد میشود چگونه زمان را تجربه میکنیم برای بررسی کردن این مساله با تحلیل مفهوم زمان حال آغاز میکنیم از دیدگاه فلسفی میتوانیم بگوییم که زمان حال مرز میان گذشته و آینده است و این مرز هیچ تداومی ندارد با این وجود در تجربه هایمان زمان حال تداوم دارد و با آزمایش هایی فهمیدیم که حدود 3 ثانیه طول میکشد ولی برای تجربه تداوم زمان به مدت 3 ثانیه ابتدا باید رویدادی به وجود بیاوریم و در ضمیر خودآگاه خودمان اطلاعاتی دنبال هم قرار بگیرند برای این کار ساختارهای خاصی در مغز لازم و ضروری است . مغز برای پردازش محرک های شنوایی به چه مدت زمان نیاز دارد؟ در بین صداها چه فواصلی باید وجود داشته باشد تا آنها به طور مستقل و جداگانه ثبت شوند پاسخ این است هزارم های ثانیه یعنی یک هزارم ثانیه بین هر صوت دو صدا که در فاصله دو هزارم ثانیه شنیده شوند به عنوان یک صدا تجربه خواهند شد این صدا که به عنوان یک محرک دریافت میشود در ناحیه خاصی در سر انسان شنیده میشود تنها هنگامی که فاصله به سه یا چهارم هزار ثانیه افزایش یابد میتوان دو محرک صوتی را به گونه ای تفکیک شده و جدا درک کرد. بنابراین دو هزارم ثانیه در واقع نوعی آستانه شنوایی است . و این هم آزمایشی مشابه برای حس لامسه در این جا دو محرک تنها زمانی جدا از هم تجربه میشوند که حداقل ده هزارم ثانیه به طور مستقل تداوم داشته باشند . در حس بینایی از آن جا که ما محرک ها را به صورت متفاوتی ثبت میکنیم فاصله میان دو نقطه نورانی بایستی مطابق 25 هزارم ثانیه باشد تا ما آنها را به عنوان دو نقطه جدا از هم ادراک کنیم پس شنوایی لامسه و بینایی از دیدگاه تفکیک محرک ها در مبنای زمان با یکدیگر تفاوت دارند اکنون با پرسش دیگری آزمایش خود را توسعه میدهیم سوال این نیست که آیا محرک ها جدا از هم تجربه میشوند بلکه این است که کدام یک اول و کدامیک بعد از آن میآید و اصولا از کجا میآیند یک بار دیگر به سراغ سه حس شنوایی لامسه بینایی میرویم . نتیجه شگفت انگیز است فاصله لازم برای هر سه حس مزبور یکی است یعنی حدود سی هزارم ثانیه این کوتاه ترین فاصله زمانی است که ما قادریم توالی یک رویداد را حس کنیم و این ترتیب زمان را نیز به عنوان واحدی برای ساختار بنیادین ضمیر خودآگاهمان ثبت میکنیم با پردازش محرک هایی که با حواسمان دریافت میکنیم در ضمیر خودآگاهمان به ساخت زنجیره ای از حوادث میپردازیم و بدین گونه زمان در طبیعت به صورت توالی رویداد ها وارد مغز ما میشود و ما به درک و برداشت انسانی خود از زمان دست مییابیم فعالیت تک تک سلولهای عصبی و شکل ارتباط و فعال شدن آنها در کنار یکدیگر یعنی در واقع عملکرد همزمان آنها اساس و پایه کار ساعت درونی بدن ما و زمان انسان است همزمانی سلولهای عصبی باعث نوعی توالی منظم در مغز میشود که به آن نوسان میگویند این نوسان ها را میتوان در یک دی ای جی یا ؟؟؟؟؟؟؟ مشاهده کرد . هر دوره نشان دهنده یک حالت خاص در مغز است که برای ساختن رویدادهای سالم مثلا اصوات کلامی و یا ادراک های تصویری به کار میآید توالی این دوران ها یک چارچوبه زمانی تشکیل میدهد که اساس تجربه های ما به حساب میآید . چگونه میتوان این توالی رویدادها را به طور مصور نشان داد . یک مثال این جا یک صفحه عکاسی قسمتی از مسیری را نشان میدهد که یک وانت طی کرده و ظرف سی هزارم ثانیه ثبت شده است. اگر تعدادی از این صفحات را در کنار هم بگذاریم به صورتی که کل زمان رویدادهایی که توسط آن ثبت میشود برابر با سه ثانیه باشد آن گاه یک ساختار سه بعدی به دست میآوریم که در آن تصاویر وانت یک مسیر مورب را نشان خواهد داد 100 صفحه که هر یک 30 هزارم ثانیه را نشان میدهد در کنار هم معرف سه ثانیه خواهد بود و این معرف زمانی است که به عنوان زمان حال درک میکنیم این یک روش برای مصور کردن توالی رویدادها و مدت زمان آنها است که پدیده ای را شکل میدهد که به آن تجربه زمان حال میگوییم . فواصل زمانی میان رویدادهای زمان داخلی ما سرعت تجربه زمان توسط ما را مشخص میکند تعداد زیادی تصویر گویای احساس زمان است و تنها چند تصویر نشان دهنده نوعی احساس کسالت در ما خواهد بود تجربه ما از زمان و زمان در طبیعت با یکدیگر تطابق دارد ، اما ارتباط آنها مطلق نیست توانایی حافظه ما برای ذخیره سازی رویدادهای زمانی ما را قادر میسازد تا گذشته را به خاطر بیاوریم و آن را همان گونه که بود به زمان حال منتقل کنیم و حتی نوعی توالی رو به عقب را در مسیر زمان به تصویر در بیاوریم به عبارت دیگر مغز قادر است زمان را درست مانند یک فیلم به سمت جلو و یا عقب باز بینی کند . در یک تصادف ما نوعی تغییر حالت در احساس درک زمان را تجربه میکنیم گویی میتوانیم عبور جریان زندگی را در برابر چشم درون خود در کسری از ثانیه ببینیم. علت این است که هر چه شدیدتر تحت نفوذ احساس خود قرار بگیریم تجربه ما از توالی گذر زمان بیشتر از واقعیت دور و از آن جدا میشود سلولهای عصبی با اتصالات متعددشان پیش نیاز تمامی احساسات و افکار ما را به وجود میآورد . در سیناپس ها یعنی نقاط اتصال بین سلولهای عصبی علائم به یاری مواد شیمیایی پیام رسان موسوم به فرستنده از یک سلول به سلول دیگر منتقل میشوند میتوان انتقال این علائم را به کمک مواد شیمیایی، مثلا برخی از دارو ها تحت تاثیر قرار داد این کار سرعت ساعت درونی بدن ما را تغییر میدهد بیماری های مغز نیز چگونگی انتقال علائم را دگرگون میکند و بدین سان روش تجربه زمان توسط یک فرد را تغییر میدهد ، افرادی که از بیماری های اسکیزوفرنی یا افسردگی رنج میبرند همانند برخی از بیماران مبتلا به صرع تجربه شان از زمان به میزان چشم گیری دچار اختلال میشود در یک حمله صرع سلولهای عصبی دچار تهیج بسیار میشوند گویی در مغز آنها نوعی طوفان و رعد و برق بر پا میشود به سراغ زنی میرویم که از بیماری صرع رنج میبرد پزشک از او میپرسد که آیا این تجربه دگرگونی زمان مثلا در مواقعی که به موسیقی گوش میدهد پیش میآید پاسخ این است که در این حال حمله شدیدی بر او عارض میشود مثلا هنگامی که به موسیقی گوش میدهد ضربان زمان را به شدت احساس میکند و به نظرش میآید که صدای خوانندگان به سوی او حرکت میکند این خانم حس میکند که ضرب آهنگ موسیقی و سرعت آن تغییر میکند اختلالاتی از این نوع در شبکه های عصبی میتواند تا حدی زیاد مغز را از عالم واقع جدا کند چنین مینماید که مغز حس زمان را از دست داده است . ولی حتی تجربه عادی ما از زمان امری نیست که بتوان آن را ساده قلمداد کرد توالی ها در مغز و در سلولهای عصبی بایستی به دقت عمل کنند ما بتوانیم بین گذشته و آینده فرق بگذاریم یا بتوانیم مدت زمان وقوع حادثه را حس کنیم اگر بعضی توالی ها در مغز درست کار نکنند به نظر میرسد که همه چیز در دنیایی ناشناخته به دست فراموشی سپرده شده است . دکتر ارنست پاپل : برای این که بتوانیم تجربه انسان را از زمان درک کنیم باید بین 5 نوع تجربه مختلف تمایز قائل شویم اینها عبارتند از هم زمانی غیر همزمانی تجربه توالی ها تجربه زمان حال یا آن چه که به آن حالا میگوییم و پدیده طول زمان یعنی زمان لازم برای وقوع امری پس میتوانیم این طور نتیجه بگیریم وقتی اطلاعات زیادی را پردازش میکنیم زمان به نظر پرواز میکند اما به گذشته که نگاه کنیم زمان به نظر طولانی میآید اسم ازن را میگذاریم معمای تجربه زمان . می توانیم این معما را با مکعب زمان نشان بدهیم رویدادهایی که با توالی زمانی به مقدار 30 هزارم ثانیه به وقوع میپیوندند چارچوبه اصلی تجربه ما را از زمان شکل میدهند اما گاهی در این توالی تصاویری وجود ندارند و در نتیجه توالی رویدادها خلاصه شده و به نظر میرسد که گذر زمان تغییر یافته است اگر از زاویه دیگری به مکعب زمان نگاه کنیم این حس تفاوت طول زمان آشکار میشود آن گاه زمان طولانی تر به نظر میآید آنچه که به عنوان زمان حال تجربه میکنیم مدت زمانی برابر سه ثانیه است اگر توجه خود را به یک مترونوم متمرکز کنیم میتوانیم دو ضرب از زمان را حس کنیم به عبارت دیگر شاهد دو ثانیه هستیم که در کنار هم و در زمان حال تشکیل یک واحد را میدهند حتی ممکن است بتوانیم سه ضرب را در یک واحد ترکیب کنیم ولی بیش از این دیگر امکان پذیر نیست مفهوم این حرف این است که پس از سه ثانیه حال به گذشته بدل میشود و زمان حال جدید از پی میآید . با نگاه کردن به این مکعب ها میـوانیم گذر زمان حال را به گونه ای احساس کنیم وضعیت آنها در ظاهر تغییر میکند برای اکثر ما یک وضع در حدود دو تا سه ثانیه خود به خود جای خود را به وضعیت دیگری میدهد پس مغز ما نوعی ساعت درونی در اختیار دارد ولی در اعماق مغز ما و در غده ای موسوم به هیپوتالاموس ساعت درونی کاملا متفاوتی وجود دارد این ساعت تغییرات دراز مدت تر زمان را در رفتار ما تنظیم میکند که همان ضرباهنگ زندگی روزانه یا شبانه ما است عملکرد این ساعت بی نهایت دقیق است همانگونه که قدت یک ساعت به وسیله حرکات دقیق پاندول آن تنظیم میشود دقت ساعت درونی ما نیز با تداخل به عملکرد چند هزار سلول صورت میگیرد این سلولهای مغز ما تحت تاثیر مستقیم تجربه چشم های ما هستند و بنابراین توالی طبیعی روز و شب و تاثیر آن بر حس بینایی ما بر چگونگی سازمان دهی زندگی روزمره ما اثر میگذارد و باعث تغییرات روزانه در رفتار ما میشود . در حقیقت هر یک از میلیاردها سلول بدن ما ساعت روزانه خود را دارد و این ساعت ها با یکدیگر و با نظم کوک شده اند و تنها چند هزار سلول در مغز است که وظیفه این امر را به عهده دارد اما در بدن ما چیزی بیشتر از یک ساعت روزانه فعالیت میکند در طی تکامل ما در عین حال با تغییر فصول نیز سازگاری یافته ایم برنامه های ژنتیکی خاصی در درون ما اجازه میدهد بدن ما بفهمد که چه فصلی در طبیعت وجود دارد پس ما در عین حال یک ساعت فصلی هم داریم که بر اساس حرکت خورشید و توالی فصل ها تنظیم شده است این مساله فقط درباره انسان ها صدق نمیکند بلکه دیگر موجودات نیز دارای چنین ساعتی هستند کافی است به رفتار پرندگان مهاجر فکر کنیم هنگامی که ساعت درونی آنها خبر از رسیدن زمستان میدهد پرواز به نواحی گرم تر را از سر میگیرند . موجوداتی هم هستند که رفتارشان را بر اساس گردش ماه و ضرب آهنگ جزر و مد تنظیم کرده اند گردش ماه و حرکت آن به دور زمین برای انسان اهمیت روانشناختی زیادی دارد گر چه عادات ماهانه خانم ها را آن طور که زمانی تصور میرفت نمیتوان به طور ژنتیک بر اساس گردش ماه به دور زمین تعیین شده دانست ما در تجربه هایمان در احساسات در افکار و رفتارمان همیشه شاهد نوعی تداخل و بازی میان زمان درونی و بیرونی هستیم یعنی میان زمان در طبیعت و زمانی که در درونمان توسط مغز شکل میگیرد گاهی تنظیم این دو ساعت بیرونی و درونی با یکدیگر به هم میخورد اما پس از مدتی همیشه به زمان و حالتی طبیعی باز میگردیم البته به استثنا افرادی که از آسیب های مغزی رنج میبرند و یا به بیماری های خاصی مبتلا هستند مسافرت به قاره دیگر که با محل زندگی مان تفاوت ساعت داشته باشد به بر هم خوردن ساعت درونی ما منجر میشود و مدتی طول خواهد کشید تا با ضرب آهنگ جدید روزانه هماهنگ شود تمدن جدید نیز ساعت درونی ما را بر هم میزند که در آن شب به روز تبدیل شده است و یک مثال آن نوبت کاری شبانه است و میتواند سبب بیماری شود اگر توالی طبیعی روز و شب مختل شود بیش از همه برنامه های فصلی ما است که از اینم فصل آسیب میبیند . دکتر ارنست پاپل : در دنیای ما 4 چرخه مشخص وجود دارد که رفتار تمامی موجودات زنده بر اساس آن تنظیم شده در انسان توالی شب و روز نقش مهمی ایفا میکند ولی تغییر فصول سال هم بی اندازه اهمیت دارند برای مثال دیدیم که ساعت های درونی برای تغییرات در یک ساعت و تغییرات در طی روز وجود دارند به طور نمونه دوره های خاصی در سال است که بچه دار شدن و بار دارشدن انسان ارجحیت دارد . در عین حال فصول خاصی در سال است که خود کسی در آن بیشتر صورت میگیرد اینک نسبت به دانسته های خود درباره چگونگی سازمان دهی رفتارمان در طی روز در باب این گونه تغییرات فصلی اطلاعات بسیار کمتری داریم میدانیم که حرارت بدنمان در طی روز تغییر میکند احساساتمان در طی روز دچار دگرگونی میشود و توانایی هایمان هم تغییر میکند هر سلول در درون هسته اش یک ساعت داخلی دارد که رفتار را بر اساس ضرب آهنگ روز سازمان میدهد این ساعتی است که میلیارد ها سال وجود داشته . آیا طول عمر انسان نیز از پیش تعیین شده و در مولکول های دی ان ای قرار گرفته است نحوه زندگی به عملکرد صحیح مغز وابسته است پس از این دیدگاه حداکثر طول عمر ما شاید از پیش تعیین شده باشد چون سلولهای عصبی بر خلاف دیگر سلولها باز سازی نمی شوند . سلولهای عصبی نیاز به غذا دارند پس ما نیازمند تغذیه خوب هستیم و سلول های عصبی بایستی فعال باقی بمانند فعالیت جسمی و ذهنی کمک بسیاری به حفظ سلامتی ما میکند با روش های زندگی مناسب میتوانیم تجربه هایی مثبت از زندگی خویش تا دوران کهنسالی به دست بیاوریم ما میتوانیم زمان را در حرکت به پیش و در مسیر رو به عقب آن ادراک کنیم مثلا در خیال میـوانیم میله ای فلزی را که سرد شده است دوباره سرخ تصور کنیم و بدین ترتیب فرد فرد ما میتوانیم خود را از بار سنگین زمان رها کنیم ولی هنگامی که در کنار یک دیگر زندگی میکنیم به عنوان انسان نیاز به یک ساعت بیرونی داریم جدول های زمانی تنها هنگامی کاربرد دارند که ساعت های بیرونی یک وقت را نشان دهند. این که زمان تا چه حد انسان را افزون کرده است با توسعه و ساخت ساعت های دیواری و مچی دقیق به راحتی قابل درک است امروزه ساعتها آنچنان دقیق هستند که طول عمر انسان را میـوان حتی با کسری از ثانیه های آن محاسبه کرد حتی میلیارد ها سال را که تاریخ سیاره ما را در خود اندازه میگیرند میتوان با دقتی اندازه گیری کرد که کوچک ترین فاصله زمانی قابل درک و تشخیص انسان نیست دقیق تر است به دیگر سخن امکانات فنی ما بر دیگر توانایی های ما پیشی گرفته اند . پژوهش درباره مغز به کشف عواملی منجر شده است که با آنها آنچه را که زمان حال مینامیم درک میشود زمان حالی که خودآگاهی ما به عنوان یک رویداد باز شناسی میکنند این گامی به پیش در درک این امر است که چرا طول زمان حال محدود به سه ثانیه است ما هنوز به این سوالات نمیتوانیم پاسخ گوییم زمان چیست و یا فضا چیست ولی آموخته ایم که نسبت به فضا و زمان به آگاهی دست یابیم و حرکت به درستی آشکار میکند که زمان و فضا به یکدیگر تعلق دارند و در واقع به گونه ای در هم ادغام شده اند . ما این توانایی را به دست آورده ایم که به زمان و فضا بیاندیشیم ولی آیا قادر خواهیم بود جوهر زمان را کشف کنیم آیا معمایی که در گذر زمان به وجود آمده است هرگز در مغز ما پاسخی خواهد یافت . *****************************