مغز ما میتواند اطلاعاتی را از فرا سوی حواس ما به دست آورد اندیشه خلاق انسان را بر دیگر انواع موجودات زنده چیره ساخته است . اما بدون توانایی سخن گویی و نوشتن این تسلط و چیرگی غیر قابل درک مینماید ، تنها انسانها هستند که میتوانند به مدد گفتن و نوشتن با یکدیگر ارتباط برقرار سازند ولی میلیونها سال طول کشید تا اتصالات خاص و بخش های مغز که برای گفتن و نوشتن لازم هستند شکل گرفتند . چیزی که گه گاه توسط افراد سالم کم ارزش تلقی میشود اهمیت نقشی است که کنترل صحیح حرکات جسمانی در صحبت کردن و نوشتن ایفا مینماید . در این زمینه نیز مانند دیگر موارد توالی حرکات به وسیله اندیشه خود آگاهانه و احساسات کنترل میشود . اگر به آسمان و ستارگان و سیاراتش نگاه کنیم برایمان دشوار است که باور کنیم همه چیز آن بالا در حال حرکت است . نزدیک ترین ستارگان به زمین آنچنان دور از ما هستند که نمیتوانیم واقعیت در حرکت بودن آنها را دریابیم حواس انسان آنها را ثابت قلمداد میکند و از این رو به آنها نام ثوابت را داده ایم . با این حال امروز آگاهی ما نسبت به چگونگی حرکت اجرام آسمانی بیش از اندازه دقیق است . این نشانی است از این که مغز انسان قادر به دست یابی به اطلاعات فرا سوی محدوده حواس ما درباره رویدادها و فرآیندها است . گرچه نمی توانیم این را حس کنیم، ولی میدانیم که کره زمین با سرعت هزاران کیلومتر در ساعت حول محور خود در گردش است حواس ما هیچ اطلاعاتی در این باره در اختیار ما نمیگذارند چون ما تجهیزات لازم را برای درک سرعت ثابت و مداوم نداریم . شاید هدف از ساخت این چرخ و فلک سرعت بالایی است که زمین به دور خود میچرخد ، بر خلاف حرکت روی چرخ و فلک به هیچ وجه نمی توانیم حرکت زمین را حس کنیم ما با این تصور که زمین با سرعتی ثابت حرکت میکند کاملا سازگار شده ایم . دنیای اطراف ما به نظر بی حرکت مینماید ولی در واقع سیاره ای که روی آن زندگی میکنیم فقط حول محور خود نمیچرخد بلکه در عین حال با سرعت 25 هزار کیلومتر در ساعت خورشید را نیز دور میزند . ما به همین اندازه در درک این اندازه که خورشید و زمین با سرعت 100 هزار کیلومتر در ساعت از مرکز کهکشان ما دور میشوند ناتوانیم . علت آن است که حواس ما فقط برای زندگی روی زمین سازگار شده است . این سازگاری محدودیت هایی را به وجود میآورد که فضا نوردان به سرعت آن را درمییابند در شرایط جاذبه صفر آنها به سرعت دچار مشکل میشوند بعضی از پیام ها که حواس آنها به مغزشان ارسال میدارد نا مفهوم است . با این وجود فضا نوردان به سرعت حرکت به اطراف را میآموزند . دلیل این امر این است که عملکرد کنترل حرکت به تعداد بسیاری سیستم ها متفاوت بستگی دارد که با وجود اطلاعاتی بیاستفاده و نا مفهوم از سوی یک سیستم باز هم حرکت دلخواه امکان پذیر میگردد . به این ترتیب فضا نوردان مجبور هستند برای اینکه به راحتی به اطراف حرکت کنند ماه ها در شرایط جاذبه صفر به تمرین مشغول باشند . چون قوه جاذبه زمین در اینجا صفر است بسیاری از پدیده های جسمی و ادراک های ما اشتباه از آب درمیآیند گویی تمام سیستم بدن ما دچار جنون شده است چیزی باعث دل آشوبه میشود ؛ درست مانند دریا زدگی و یا دیگر ناراحتی ها در حین سفر قبل از ورود به چنین شرایطی فرد باید داروهایی را مصرف کند .
اگر سفری در دریای آزاد چند روز یا چند هفته به طول انجامد برای بسیاری از افراد کنترل دل آشوبگی مشکل میگردد و دلیل آن رویداد های پیچیده ای در درون بدن است . اینجا در نزدیکی مغز اندام حفظ تعادل ما یعنی حلزون یا وستی بول قرار دارد در درون آن ایستگاه های اندازه گیری نسبت به هر حرکتی واکنش نشان میدهند واین داده ها را به مغز ارسال میدارند . این پایم ها باید با مقدار مشخصی که سلولهای عصبی کنترل کننده ماهیچه ها و تاندون ها تعیین کرده اند مقایسه شوند . هنگامی که میایستیم حرکات کوچک برای حفظ تعادل انجام میدهیم این حرکات به طور خودکار به وسیله حفظ تعادل و نقاط اندازه گیری در ماهیچه ها کنترل میشوند . این امر در نخاع روی میدهد ، ولی یک ارتباط همواره با مغز وجود دارد تا این اطمینان حاصل آیند .کنترل حرکت فرآیند خود آگاهانه است این وضع ما را قادر میسازد تا توالی حرکات را تغییر شکل داده و آنها را با احساسات و نیاز خود هماهنگ سازیم . نوشتن تفکراتمان امر ی است که به درجه بالایی از کنترل خود آگاهانه حرکات نیازمند است . نوشتار و گفتار اساس تمدن ما را شکل میدهد میلیون های کودک میآموزند که دست خود را طوری حرکت دهد که قادر باشند به صورتی خوانا بنویسند بر خلاف تکلم که آن را به طور خودکار میآموزیم نوشتن نیاز به آموزش و کمک دیگران دارد ؛ بنابراین بسیار عجیب مینماید که هنوز شکل گفتاری متحدالشکل وجود ندارد که کنترل این حرکات را برای ما آسان تر نماید علائم بسیاری که اصولا نمادهایی انتزاعی هستند ابداع شده اند تا به کمک آنها گفتارمان را به صورت نوشتار ثبت کنیم . توالی حرکات موجود در نوشتن بسیار پیچیده است این کار نیازمند هزاران حرکت با شتاب فزاینده و یا کاهش یابنده و یا تغییر جهت قلم برای نوشتن صرفا یک صفحه کاغذ است . با استفاده از تجهیزات مدرن امکان اندازه گیری فشار مورد نیاز برای نوشتن چیزی کوشش به کار رفته ریتم و زمان لازم برای آن وجود دارد . برای نوشتن حرف کی بایستی قلم را دو بار از روی کاغذ برداشت و هنگام تغییر جهت دادن برای خطوط سرعت قلم سه بار به صفر میرسد . بنابراین حرکات و تغییرات بی شماری در نوشتن دخیل هستند و مغز بایستی پیشاپیش این همه را طراحی کند چون وقتی ما مینویسیم توجهمان به تبدیل نقاط به حروف است . حرف کی که با سبک حرکت بدن هماهنگ تر باشد و نیازمند یک شروع سریع و یک تغییر حرکت باشد این چنین به نظر خواهد آمد . با استفاده از این شکل ساده نویسی امکان کاهش فشار برای تغییر حرکات به دو سوم وجود دارد و به این ترتیب فشار وارد بر مغز کاهش مییابد . و این واقعا فشار زیادی است و چیزی است که هر فردی که دچار سکته مغزی شده و بایستی دوباره نوشتن را یاد بگیرد به خوبی به آن آگاه است . سوالی که از این خانم پرسیده میشود این است که شما به اینجا آمده اید چون در صحبت کردن و نوشتن مشکل دارید میتوانید نوع این اشکالات را بیان کنید ؟ ولی توضیح این مسائل برای این خانم آسان نیست پزشک درباره نوشتن از او میپرسد و پاسخ او این است که نمی تواند بنویسد . او به راحتی قادر بود حرف بزند و بنویسد ولی پس از بستری شدن در بیمارستان دیگر نمیتوانست . پزشک از او میخواهد سعی کند چند واژه را بنویسد . با این که واژه ها ساده هستند واژه های روزمره زن به آرامی و با اشکال دست به این کار میزند . پزشک : من به شما سه نمونه دست خط را نشان میدهم یکی متعلق به یک آدم معمولی است و دو تا برای دو تا بیمار زمان نشان میدهد که فرد سالم برای نوشتن این به 8 ثانیه نیاز داشته دو نفر بیمار هر کدام سه برابر زمان برای نوشتن این جمله زمان احتیاج داشتند . این ظاهرا نشان میدهد که هر دو بیمار از یک اختلال رنج میبرند ، ولی در حقیقت اگر به سرعت نوشتن قسمت ها نگاه کنیم میبینیم که عملکرد یکی از بیماران نسبت به دیگری به طور قابل توجهی متفاوت است و این نشان میدهد که دو بیمار به روشهای درمانی متفاوتی احتیاج دارند . : این وضع نوشتن و حرکت دادن قلم توسط یک فرد سالم هنگام نوشتن حرف ال است رنگ زرد نشان دهنده حرکت روی کاغذ و قرمز حرکت در فضا است نظم حرکات حکایت از یک پارچگی در ریتم نوشتن دارند . و در مقابل نمونه ای از دست خط یک بیمار که به وضوح حرکات نا هماهنگ و غیر ضروری در فضا را نشان میدهد این اشتباه در کنترل را نمی ـوان صرفا با اراده اصلاح کرد، و بار دیگر دو حرف ال توسط یک فرد سالم و روش برنامه ریزی مغز برای حرکات نوشتن کاملا منظم است این امر تا آن حد پرورش یافته است که فرد حین نوشتن به طور خود آگاه متوجه این کنترل نیست هیچ حرکت زائدی مشاهده نمیشود و شتاب بالایی که نیازمند کند کردن حرکت باشد وجود ندارد . بررسی دو حرف ال توسط بیماری که به سکته مغزی دچار شده است به وضوح میتوانید ببینید که این بیمار در تکمیل کردن حرکات هماهنگ اشکال داشته است شتاب و کندی حرکت مشاهده میگردد و نتیجه اینکه دست خط خوانا نیست علی رغم کوشش بیشتر زمان بیشتری برای نوشتن همان حروف به کار رفته است . بررسی های بیشتر درباره فردی که کند مینویسد نشان میدهد که او قادر بوده علائم بی معنی را با سرعت طبیعی بنویسد ولی برای نوشتن علائم با مفهوم به وقت بیشتری نیاز داشته یکی از عناصر در درمان این بیمار این بود که او را وادار کنیم که علائم معنی دار و بی معنی را یکی پس از دیگری بنویسد تا به نوعی هماهنگی میان دو نوع حرکت دست پیدا کند . در مورد بیماری که مشکلش سرعت بالا بود اولین کاری که کردیم این بود که مجبورش کردیم بازوی خودش را آزاد بگذارد برای این کار تمریناتی را با بستن قلمی به انگشت او انجام دادیم و کمکش کردیم که حواسش را متوجه احساس در نوک انگشتانش کند به این ترتیب او یاد گرفت حرکات را به حالتی روان تر انجام دهد . این دست خط یک بیمار قبل از سکته مغزی است و این بلافاصله بعد از آن و این هم نمونه ای از دست خط او پس از 5 هفته درمان برای افراد سالم این عادی است که هر وقت بخواهند میـوانند به هر شکل حرکت کنند چه این حرکات ذاتی باشد و چه آن را یادگرفته باشند. ما مطمئنا آگاه نیستیم که آغاز هر حرکتی نیازمکند کوشش فراوان از سوی مغز است این بیمار که از ضایعهای موسوم به پارکینسون یا پارکینسونیزم رنج میبرد اقدام به شروع هر حرکتی را دشوار مییابد گر چه او دقیقا میداند چه میخواهد انجام دهد گاهی نمی تواند شروع به حرکت کند ، حتی اگر اراده خود را به کار اندازد . برای درک علل ناهنجاری های حرکتی از این نوع باید از چگونگی پردازش اطلاعات در مغز آگاه باشیم . محرک های وارده به کمک نوع به خصوصی از سلول ها تبدیل به ضربان الکتریکی میشوند سپس ضربان ها به کمک یک سلول نوع دوم منتقل میگردند و این سلول ها ضربان را تبدیل به یک واکنش میکنند . سلول هایی از نوع سوم در این فرآیند دخالت میکنند و میتوانند فعالیت سلول عصبی را تا آن حد باز دارند که واکنش ها ضعیف و یا کاملا منتفی شوند . گروه دیگری از این سلولهای نوع سوم پدیده ای را باعث میشوند که به آن تهیج میگوییم و فعالیت بیشتری را به وجود میآورند باز دارندگی و هیجان اساس کنترل تمام فعالیت های مغز را به وجود میآورد . یکی از عوارض بسیاری از بیماران پارکینسونی حالت گرفته صورت آنها است حالتی که برخی افراد آن را با بی احساس بودن اشتباه میگیرند ولی این درست این میتواند در روحیه بیمار و افراد دو ر و بر او تاثیر منفی بگذارد . پارکینسون در عین حال باعث رزش غیر قابل کنترل میگردد به سختی میتوان باور کرد که اگر این بیمار با دارو های مناسب درمان شود میتواند چندین ساعت تنیس بازی کند . در بخشی از مغز که اینجا نشان داده شده است سلولهای که نقش مهمی در توالی حرکات بازی میکنند کشف شدهاند . این سلولها ماده ای موسوم به دوپامین تولید میکنند . ماده ای انتقال دهنده با اهمیتی حیاتی در تحریک برنامههای حرکتی در مغز تعداد بیشماری برنامه حرکتی ذخیره شده است که در صورت نیاز فعال میشوند . برای جلوگیری از تداخل این برنامه ها میشود گفت آنها از هم جدا و مهر و موم شده هستند . بدون شکل جدا سازی برنامه های مختلف حرکتی حرکت سیستماتیک غیر ممکن خواهد شد ؛ ولی مهر و موم کردن یک برنامه یعنی چه و برنامه ها چگونه تحریک میشوند . در نقاط اتصال دوپامین سلولهای باز دارنده را فعال میکنند اینها سلولهایی هستند که عملکردشان سرکوب کردن فعالیت دیگر سلولها است ، ولی اگر سلولهای دیگر خود سلول باز دارنده باشند فعالیت و بازدارندگی عمل آنها در واقع منجر به تهیج دیگر سلولهای عصبی مجاور میشود آن گاه میتوان گفت دروازه ای که قبلا بسته بود باز میشود و یک برنامه حرکتی اکنون به اجرا در میآید . یک مثال حرکت یک سگ به برنامه حرکتی او مربوط میگردد قلاده بسته شده به گردن او این برنامه را متوقف میکند باز کردن قلاده مشابه آزاد شدن دوپامین است و دقیقا آزاد شدن همین ماده است که در بیماران پارکینسونی دچار اختلال گردیده است . برای ایجاد یک حرکت وجود برنامه ای میان سلولهای عصبی مختلف و فعال شدن آنها ضروری است علاوه بر دوپامین مواد انتقال دهنده هیجان دیگری برای این برنامه ها لازم است . اگر فقدانی در مواد پیام آور باز دارنده و یا تهیج کننده وجود داشته باشد فرآیند باز دارنده و تهیج دچار ناهنجاری خواهد شد . فقدان بازدارندگی یعنی اینکه سلول بعدی فعال میماند و نتیجه فعالیت آن جلوگیری از شروع یک برنامه حرکتی به خصوص است . گر چه بیمار دقیقا میداند که چگونه حرکت را اجرا کند ، اما قادر به شروع آن نیست و هر چقدر هم که سعی میکند موفق نخواهد شد . از آنجا که توالی بسیاری از حرکات بیانگر احساسات و اندیشه ها هستند این حقیقت که چنین توالی هایی دیگر رخ نمی دهند منجر به نوعی انزوای احساسی میگردد که برای شخص مبتلا بسیار رنج آور است . پس از سعی بسیار این بیمار موفق شده است برنامه حرکتی رو به جلو را آغاز نماید ، ولی هر تغییر در مسیر نیازمند یک برنامه کاملا جدید است صندلی ها مانند یک مانع عمل میکنند و غلبه بر چنین موانعی باز نیازمند یک برنامه جدید است . اکنون مدتی است داروهایی در دسترس است که به بسیاری از بیماران مبتلا به پارکینسون کمک میکند . حداقل برای مدتی مشخص به آزادی در اطراف حرکت کنند این داروها را بایستی با یک جدول زمانی دقیق استفاده کرد در غیر این صورت حتی عمل قرار دادن آنها در دهان برای بیمار میتواند به مشکلی لاینهل بدل شود نتیجه بسیار حیرت انگیز بوده است ، بیمار هم اکنون مانند یک فرد سالم حرکت میکند . اینجا در یک آزمایشگاه دانشمندان در پی یافتن روش جدیدی برای درمان بیماران پارکینسونی هستند یکی از مشکلات پیدا کردن ماده ای کارآمد است که بتواند جای کمبود دوپامین در بدن بیمار را بگیرد در صورت بلع قرص آن باید بتواند در برابر حمله مواد داخل معده و کبد مقاوم باشد و در صورتی که دارو در خون تزریق شود ، ممکن است عوارض جانبی ناخوشایندی را باعث گردد بنابراین پژوهش ها صرف تولید دارویی از نوع دیگر شده است . برای مقال موادی که بتوان در چیزی جای داد و به میزان مناسب و اندازه یکسان بر حسب نیاز در بدن وارد نمود برای ای کار دوپامین را در نوعی بسته بندی پلاستیکی قرار دادند . پس از ورود به بدن بسیار که ماست که دارو در بدن به حد مساوی تقسیم و توزیع شود. این بسته ها که در زیر نظارت میکروسکوپ الکترونی دریافت شده اند نشان میدهند که چگونه دارو حل میشود و از بسته خارج میگردد . در عین حال دانشمندان امکان به دست آوردن سلولهای تولید کننده دوپامین را از اندام های افراد اهدا کننده مورد آزمایش قرار دادند در این صورت میتوان بافت های سلول را پیوند زد و به تولید مواد انتقال دهنده کافی و مورد نیاز در بدن بیمار اقدام نمود . پورفسور ارنست پوپل: کوشش برای بهبود وضع بیماران پارکینسونی به کمک پیوند بافت های جنینی شاید جالب باشد ، ولی به نظر من این روش آینده روشنی ندارد . یک دلیلش این است که تا به حال ما نمیدانیم که چه مکانیزم هایی به این بیماران کمک میکند و هنوز بسیاری از مسائل اساسی حل نا شده باقی مانده موفقیت هایی به دست آمده ، اما به نظر من کافی نیست ، به خصوص مساله اخلاقی گرفتن بافت از یک جنین و پیوند آن به یک بیمار این بافت از کجا میآید ؟ آیا واقعا میتوانیم به خودمان اجازه بدهیم دست به چنین درمانی بزنیم ؟ به عقیده من در آینده امکان دست یابی به داروهایی برای درمان این بیماران بیشتر مطرح است . : توانایی حرکت آزاد به اطراف تنها یک نیاز انسانی نیست مغز ما نیاز به این توانایی دارد تا قادر به ارتباط با دیگران باشد . لحظات شاد و آگاهی از داشتن کنترل کامل بر بدن خویش تنها تجربیات خوشایند نیست ، بلکه در عین حال دلیل گنجایش بالای انسان برای یادگیری است . توانایی اجرای مجموعه ای پیچیده از حرکات یکی از اصول مهم بر غلبه ما بر سایر موجودات زنده به حساب میآید . این همکاری میان بدن و مغز است که نیازهای اولیه برای آزادی روح انسان و ظرفیت خلق آثار هنری را به وجود میآورد . ترکیب نهایی آنچه که در اینجا میبینید نخستین بار در ذهن خالق آن شکل گرفته است دست های او در واقع ابزاری است که با آن اندیشه خود را در مرحله اجرا در میآورد . نقاش به گونه ای حرکات دست خود را کنترل میکند که دست بتواند افکار و احساسات او را در غالب رنگ و شکل بیان نماید . برای توان انجام چنین فرآیندهای کنترل شده ای بخش های حرکتی در مغز بایستی با تمام بخش های حسی در تماس و ارتباط باشند . برای درست فهمیدن پیچیدگی این اتصالات لازم است بدانیم چند اتصال صرفا برای یادآوری تلفظ هر لغت در مغز وجود دارد . دهان و زبان که ابزار حساسی در گفتار هستند بخش قابل توجهی در مغز را به خود مشغول میدارند . حدود 4 سال پیش این مرد جوان از پله سقوط کرد و به مغز او آسیب پدید وارد شد . مداوای چنین صدماتی به وقت فراوان نیازمند است و همیشه نیز با موفقیت رو به رو نمیگردد ولی ماجرای این بیمار و اهمیت بستری شدنش را در یک کلینیک باز پروری به خوبی نشان میدهد او هم اکنون قادر است با کارکنان درمانگاه و دیگر بیماران ارتباط برقرار سازد . دست انسان تنها یک ابزار نیست بلکه وسیله ای برای بیان احساس است و در عین حال مرکز حرکت مغز فضایی بیشتر در مقایسه با پاها و پشت انسان را به خود اختصاص داده است . یکی از توانایی های اساسی مغز سازگاری با شرایط جدید است نواختن یک نت با پیانو نسبتا ساده است ، ولی گسترش این توانایی تا حد یک اجرای هنری نه تنها به یک تمرین مداوم نیاز دارد ، بلکه به اتصالات جدید در مغز محتاج است تمرین در واقع تعداد سلولهای فعال را افزایش میدهد . این فرآیند تحت عنوان تمرین ذهنی اخیرا در میان ورزشکاران زن و مرد طرفداران زیادی پیدا کرده است . در حقیقت تمرین ذهنی در فرهنگ های متعدد هزاران سال است که مورد توجه قرار داشته گر چه مردم به روابط عملیاتی موجود در این تمرین به درستی واقف نبوده اند تمرین ذهنی یعنی اندیشیدن با یک توالی از حرکات با دقت بسیار قبل از اجرای حرکات یک بازیکن خوب گلف توالی حرکات را به خوبی حفظ کرده است، به گونه ای که میتواند با چشم بسته توپ را راهی سوراخ چمن نماید . این حقیقت را که مغز در هنگام تمرین ذهنی تغییر میکند میـوان به یاری تجهیزات مدرن نشان داد این وسیله بخش هایی از مغز را که در آنها بالا رفتن متابولیسم حاکی از فعالیت پدید سلولی است قابل رویت میسازد . اینجا در تصویر سمت راست میتوانید فعالیت افزایش یافته را در بخش های پیشین که با رنگ قرمز و زرد نشان داده شده است ببینید . تمرین تمرکز حواس نیز نوعی تمرین ذهنی است برای هماهنگی میان ذهن و جسم . این تمرین به افراد کمک میکند حرکات را با قدرت و سرعتی انجام دهند که بدون چنین تمرینی دست نیافتنی است . امروزه بیش از هر زمان دیگر درباره جسم خود و خویشتن خویش آگاهی داریم و این شاید یکی از دلایل بهبود پی در پی دست آورد های ورزشی به حساب آید . بهبود عملکرد جسمانی به مدد تمرکز حواس همیشه هدف اصلی کاهنان در قاره آسیا بوده است که از این توانایی در دفاع از خود استفاده میکردند . محبوبیت روز افزون ورزش های رزمی نشان میدهد که این رویای کهن هنوز زنده است توانایی حرکت درست تنها با هماهنگی تمرین های ذهنی و جسمی امکان پذیر و دست یافتنی است . جسم انسان بازیچه مغز او نیست . جسم و مغز در واقع یک کلیت یک پارچه هستند و تنها زمانی که تفاوت عملکردهایشان را درک کنیم از یکدیگر متمایز میشوند . تمرین ذهنی که به دقت در انجام حرکت ها منجر میشود زمینه های بیانی جدید را به وجود میآورد و به این ترتیب محدوده ارتباط انسانی را گسترش میدهد .