ای عزیز عرفان بالله سرمایه سعادت انسانی است که باید با خود ببری و برای بدست آوردن آن به راه بیفت که از تو حرکت و از حضرتش برکت و کی به جد خواستی که ندادند, بدان آب برای تشنه آفریده شده استو حقّ ساقی, دهان تشنه را بی آب نمی گذارد.
ای سالک طریق پر مخاطره عشق بدان قرآن سفره الهی است و هیچ کس از کنار این سفره بی بهره بر نمی خیزد. و نیز این کتاب انسان ساز ادبستان است و نگاهدار حدّ انسانی است؛ خودتان را با آن بسازید و حد و ادب انسانی خود را نگه بدار و به دستور الهی خود را راست و درست بار بیاورید که این هم یکی از بطون مراتب ظهور حضرت خاتم الأوصیاء است. بابا خود را باش و خود را نیکو بشناس که « من عرفنفسه فقد عرف ربه و ولیه. »
ای عزیز بدون نردبان معرفت نفس نمی شود امام زمان شناس شد, پس خویش را دریاب و انتظار زمانی ظهور امروز و فردا و سوف سوف نکن که پشیمان می شوی؛ بلکه انتظار عقلانی داشته باش که هر روزت از دیروز بهتر باشد:
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
* * * *
یکی از بطون معانی ظهور آنست که واجبات را انجام دهی و از محرمات اجتناب کنی و کسب حلال داشته باشی و سیما و چهره انسانی ظاهری در مرد را با محاسن و در زن با چادر حضرت زهرا علیها السلام حفظ کنی تا به صورت انسانی محشور شوی, و با خلق محبوبت دلسوز و مهربان باشی, و مقدس عاقل باش که سخریه مردم نشوی.
آزاده باش و دلداده باش؛ فرزانه باش و جان باخته باش؛ با همه باش و بی همه باش, آشنای همه باش و بیگانه باش؛ حاضر و شاهد باش و ناظر و غائب باش؛ در جمع همه باش و با احدی مباش؛ دلسوز خلق خدا باش, در عین حال از آنان ترس داشته باش که وسواس خنّاس فراوانند که در ظاهر منتظر مولایند و اشک تمساح می ریزند, ولی بوقتش دجّالیِ سامریِ گوساله پرستند. لذا آنکه خلق را آفرید, به رسولش در دو سوره ی فلق و ناس از شرّ خلق تحذیر نمود, چونکه خلق حد دارد و حد شر است, البته در منظر اعلای اهل توحید از آن جنبه که خلق وجود دارند که مساوق با حق است, خیر است؛ که از نکو جز نکویی ناید. پس درست دریاب که شهود و غیبت حضرت حجّت عجل الله تعال فرجه الشریف به چه معناست, که با همه است ولی بی همه است.
* * * *
ای عاشقِ سبیلِ انتظار, بدان که قرآن جفرِ جامع است که بُنیه ی محمّدیه صلی الله علیه و آله و سلم به انزالِ دفعی یکبارگی گرفت و حاوی همه هفتاد و سه حرف اسم اعظم الهی است که حضرت صاحبِ نفسِ مکتفی, هفتاد و دو حرف آن را برای نفوسِ شَیِّق به کمال تجلّی می دهد؛ پس یکی از بطونِ معانی انتظار خودش را نشان می دهد که مراد از انتظار, ظهور آن حروف عالیات برای کُمَّل است. بر آن باش که استعداد و قابلیت پذیرش آن حروف اسم اعظم را بدست آوری که « ان الأعطیات علی قدر القابلیات » دهش و هدایا و تحف ذاتی و اسمایی به اندازه سعه وجودی هر شخصی است که از جدول و سر و حصه وجودی خود می گیرد, پس ای عزیز:
آب کم جو تشنگی آور بدست تا بجوشد آبت از بالا و پست
خلاصه آنکه انتظار ظهور و قیام قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف را در خودت جستجو کن و « خلاصه ببین کجائی هستی» پس قائم باش و دائم باش که او هم قائم است و هم دائم.
در پایان این مرقومه ی انتظار به یکی از حقایق نوریه خویشتن به بیان عرشی آقایم که جانم به فدایش گوش دل بسپار:
« انسان بزرگترین جدول بحر وجود, و جامع ترین دفتر غیب و شهود, و کامل ترین مظهر واجب الوجود است. این جدول اگر درست تصفیه و لای وبی شود مجرای آب حیات و مجلای ذات و صفات می گردد. این دفتر شایستگی لوح محفوظ شدن کلمات نوریه شجون حقایق اسماء, و شئون رقایق ظلّیه آنها را دارا است.
دفتر حق است دل به حق بنگارش نیست روا پر نقوش باطله باشد »
ای عزیز و ای اهل ولایت و عصمت و انتظار :
صمت و جوع و سهر و خلوت و ذکر به دوام ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
صُمت, خاموشی است؛ و جوع, گرسنگی؛و سَهَر, بیداری؛و خلوت, گوشه گیری؛ و ذکر به دوام همیشه به یاد حق بودن. در چهار اوّل حدّ وسط را که اعتدال است مراعات کن, و در پنجمی خوشا آنان که دائم در نمازند.
آقای من بیا دامی بنه گر دانه داری. خود را باش و دنیا را نکوهش مکن, آگاه باش تا خود را تباه نکنی. حیف است که به کاهلی بنشینی و اسم آن را انتظار بگذاری, بوقتش انتظار داشته و دل شکسته پیدا کن که این شکسته از صد هزار درست بیشتر ارزد, بلکه به بها در نمی آید زیرا که بهای آن خداست.
همتم بدرقه راه کن ای طائر قدس که دراز است ره مقصد و من نو سفرم
مواظب مراقب باش و مراقب حضور و عبادت تا عبدالله شوی و عندالله شوی؛ یک نفس از نفس ایمن مباش که دشمنی سخت رهزن و رهزنی سخت دشمن است که همواره در کمین است و اقتضای طبیعتش این است.
دائماً طاهر باش و به حال خویش ناظر باش و عیوب دیگران را ساتر باش, با همه مهربان باش و از همه گریزان باش یعنی با همه باش و بی همه باش. خدا شناس باش در هر لباس باش. از امل چشم پوش و در عمل کوش. مرد جستجوی باش نه گفتگوی. از دریا بخواه نه از جوی. از فضول کلام چون فضول طعام دست بدار. سبکبار باش نه سبکسر و سبکسار.
خروس در سحر به ذکر قدوس و سبوح در خروش است, کم از خروس مباش. چون به خروش آمدی بدان که بهترین عطای دوست لقای اوست.
هرکه خاموش شد گویا شد. هر که چشم سر ببست, بینا شد. هر که گوش دل گشود دانا شد. هرکه را حضور است حضور باهر النور است.
إکثار و دوام آیه نور موجب انکشاف حقایق است, چنانکه خودش نور است, نور عین و عین نور است و با آداب آن نور علی نور است, چنانکه عددش نور است و با این که در نزد خواص با شرایطی منظور است سبب شرف حضور باهر النور مولود عام نور است.
هر که را مراقبت است سرور است, چه این کلید نیک بختی در مشت اوست و نگین پیروزی در انگشت او. گفته اند که سحر وقت مسافرت رهروان است و نسیم آن چون دم عیسوی علاج بیماران. در مسافرت فوائد بسیار است. آب که یکجا بماند بدبو می شود مگر به دریا برسد تا دریا شود و بو نگیرد. ای گرامی همدرد و محرم اسرار دلی که دلدار دارد همه دارد و آدم کامگار همهمه و او را دو احوال دارد و هر که هوای وصال دارددر سحرها حال دارد,آری سالک در سحر حال دگر دارد که سر روی مهر آرد و دل مملو مهر کردگار ماه و مهر دارد. راهرو در سحر کامروا گردد که در سحر دردها دوا گردد که سحر سالک دلداده آواره را رهآورد کوی ولا آرد. دل را اطلس آسا ساده و هموار دار که عکوس ارواح را در او گرد آوری که دل سالم کرسی ملائکه و عکاس ارواح گردد.
در به روی همه باز است, دربان ندارد. تعیین وقت لازم نیست, هیچ عنوان و رسم نمی خواهد چه مرد چه زن, چه آسیه و مریم, چه جنید و ابراهیم ادهم.
همتی باید قدم در راه زن صاحب آن خواه مرد و خواه زن
برادرم حرف این و آن را مزن, دم فرو بند و تماشا کن. بنگر و عبرت بگیر. به فکر خود باش و از اوباش بگریز, پاسبان حرم دل باش, سعی کن که اول دل بگوید و آنگاه زبان. ای من فدای آنکه دلش با زبان یکی است.
خواهی فرمود: آیا خودت بیداری یا واعظ غیر متعظی؟ عرض می شود: من اگر در خوابم جنابعالی چرا در خواب باشی؟ تنها از آفریدگارت شرم بدار نه از آفریده هایش. بگذار تا دیگران از تو رنگ بگیرند نه تو از آنان. « رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعلنی من لدنک سلطانا نصیرا»
دل آیینه جمال نمای هو, و سفینه دریای اوست؛ خود را باش که یار طبیب دردمندان است. خواجه به انتظار کی نشسته, دست توسل به دامن حجت حق ولبی عصر امام زمان دراز کن و صمیمانه بگو:
بروی ما زن از ساغر گلابی که خواب آلوده ایم ای بخت بیدار
22/12/1380 = 28 ذیحجه 1422 ه ق – قم المشرفه داود صمدی آملی
