ای سالکِ طریقِ ولاء , بر آن باش تا نورِ فرقان یابی که در حضورِ حضور و شهودِ تام بتوانی تمیزِ حق و باطل دهی و کفرِ کافر را که از شدّت ظهور بر پیشانی او مکتوب نموده اند را ببینی؛ ولی بدان با اینکه صورت حقیقی و ظاهری حضرتش که به این روشنی خود را می نمایاند, را همین مردمی که طالب ظهور او بودند, همانند موسای کلیم الله انکار می کنند و دجّالی که با آن وضوح, پیشانی اش کفر را نشان می دهد مُطاع قرار می دهند و همانند سامریِ ساحر او را اطاعت می کنند؛ تا جایی که روایات خاص و عام اصحابِ خاصّ آن حضرت را سیصد و سیزده نفر داند. در ماده صحابه و اصحاب که صَحب است دقت کن که به معنی یاری نمودن و آمیزش کردن و مطیع و مُنقاد بودن است, از دفتر مولایم بنیوش و می کن حلقه گوش:
به بسم الله الرحمن الرحیم است دلی با دل حمیم است و صمیم است
چو ارواحند خلق دستـه دستـه همی پیوستـه هستند و گسسـتـه
دلی را با دلی پیوستـه بینـی دلی را از دلی بگسستـه بینـی
بیعت ابن مُلجم قاتل حضرت وصیّ علیّ عالی أعلی علیه السلام خواندنی و شنیدنی است که شیخ مفید در ارشاد و علامه مجلسی در جلد 47 بحار نقل کردند که روز بیعت با حضرت وصیّ ولیّ علی علیه السلام او نیز در بین جمع برای بیعت حاضر شد و با حضرت بیعت کرد و ندانست که بیعت, دل دادن و سر دادن و دلبر و سرور و مولی گرفتن و به حقیقت صحابه شدن است, لذا:
چو مولی عارف سـرّ قدر بود پس از بیعت مر او را خواند و فرمود
که بیعت کرده ای با من به یاری جوابش داد بن ملجم که آری
دو بار دیگرش مولی چنان گفت میان جمع بن ملجم برآشفت
که با من از چه رو رفتارت اینست فقط با شخص من گفتارت اینست
نمـودم بیعت و بهـر گواهـی مرا فرمان بده بر هرچه خواهی
بفرمود ار تـو از یـاران مایـی نبـاشد جان یـاران را جدایـی
دل من با دل تو آشنا نیست دو جان آشنا از هم جدا نیست
* * * *
ای عزیز صلوات را مغتنم بدار که خبرهاست, پس « اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» ؛ پس اجازه بده تا جرعه ای از معنی فَرَج بنوشیم:
فَرَج, باز کردن و گشایش و رهایی از غم و اندوه و خلاصی از تنگی و دشواری, و راز پوشاندن است. یکی از بُطون معانی فَرَج, پیاده شدن متن قرآن کریم و دستورات شرع مقدّس الهی و معارف حقّه عَلَوی و محمّدیِ الهی در متن اجتماع است که مردم بیدار شوند و از غفلت بدر آیند و راه سعادت انسانی خود را طی کنند و انسان شوند و در پناه صلح و صفای قرآنی و نورانیّت اهلِ عصمت و طهارت به غایتِ قُصوای انسانی خود نائل شوند؛ هر روزی که از دست یکدیگر در امن و امان بودیم و از همدیگر نترسیدیم و مغازه ها و منازل و ماشین ها را قفل های دزدگیر نزدیم و با خیال آسوده نسبت به ناموس یکدیگر بودیم و به امانت نزد هم گذاشتیم و از دروغ و سالوسی و ریا و شایعه و دیگر رذایل نفسانی دور شدیم, یعنی مسلمان به واقعی کلمه آن که سلام و سلامتی است شدیم, آن روز یکی از مراتب ظهور و فَرَج حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه الشریف تحقّق می یابد و جامعه دارای مدینه ی فاضله ی سعادتمند خواهد بود.
مرتبه بالاتر آنکه اجتماع یکپارچه درس و تحصیل کمال و معارف باشد و به بیان عرشی مولایم اگر حضرت بقیه الله هم ظهور بفرمایند باز همانند جد بزرگوارش امام ملک و ملکوت صادق آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم حوزه درس و بحث و کارخانه انسان سازی بر پا می کند تا افراد لایق به کمال برسند و همچو نیست که آقاجان تشریف فرما شوند و به هر فردی یک لیوان آبی بدهند یا یک دانه یا حبه قرصی بدهند و او یکبارگی انسان شود بلکه باز باید سکوت, مراقبت, خلوت, تهجد, روزه, ذکر به دوام, تلاوت قرآن و حضور و عندیت, اعمال شرعیه و بخصوص درس و بحث و تحصیل علوم و معارف و استاد کامل داشتن و حرف شنیدن باشد تا انسان شود که در الهی نامه ام گفتم:« الهی جان به لب رسید تا جام به لب رسید.» لذا حضرتش را هم اکنون هم اوتاد اربع و چهل ابدال و هفتاد نجباء و سیصد و شصت صلحا ( بنابر روایت از امیر المؤمنین علی علیه السلام در انوار نعمانیه) است که تا هر کسی دست نیاز به سوی حضرت دراز کنند نیازشان را برطرف کنند و به کمال برسند. پس ای عزیز وقت را از دست نده و عمر پر ارزش را غنیمت بشمار که یار شاهد و مشهود دمبدم در تجلی است که گویا فروغی بسطامی به حضرت صاحب الأمر عجل ال.............عرض می کند:
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جله برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
به لسان عصمت و شهادت سردار شهود منزه از شین یعنی اباعبدالله الحسین علیه السلام به محضر محضر حضرت بقیه الله فاطمی هاشمی عرض می کنیم: « آیا غیر تو را نصیبی از ظهور است که تو از آن بی بهره باشی و آنگاه او تو را ظاهر سازد؟ کی غایب بوده ای که محتاج به دلیلی باشی تا بر تو دلالت کند؟ کی دور بوده ای که آثار, ما را به وصل تو برساند؟ کور است چشمی که تو را مراقب خویش نبیند؛ زیانکار است بنده ای که از عشقت بهره ای ندارد.»