این سرّ آل محمّد صلی الله علیه و آله و سلم که سرّ شیعه است, همان سرّ به ودیعت نهاده در نظام هستی است که هیچگاه زمین و عالم شهادت مطلقه از حضور و وجودش خالی نمی باشد؛ لذا او شاهد علی الاطلاق است که با توجّه ی ایجادیش که ظل و مجلی و مظهر توجّه ی ایجادی ذاتی حقّ متعال است, دمبدم در نظام عالم هستی در حال ظهور و تجلّی است و آن فَـآن فیضِ اقدس را به مَنصه ی ظهور در مرتبه ی فیض مقدس می رساند. لذا ای عزیز, دست توسّل به ذیل ولایت قائمِ شاهد ناظر مکتوم مشهود, داشته باش تا از غیبت بدرآیی و شاهد آن مؤمن مرآت مؤمن و مشهود علی الاطلاق باشی. پس از کسی که علامه طباطبایی صاحب تفسیر قیّمه ی المیزان در شأن و منزلت وی فرمود:« آقای حسن زاده آملی را کسی نشناخت جز امام زمان و راهی که حسن زاده پیش گرفته است, خاک آن توتیای چشم من است.» یعنی حضرت خضرِ راهم, عارف واصل حسن زاده آملی, جانم بفدایش, سخنی بنیوش و از دل و جان گوش دل بسپار:
چگونه غایبش خوانی و دورش نبینی خویشتن را در حضـورش
تویی غایب که دوری در بر وی نهـادی نام خـود را بر سر وی
سَبَل بر دیدگـانت گشـته چیـره که خورشید است در چشم تو تیره
حسن بـادا فدای خاک پایش که بـاشد خاک پایش توتیـایش
حسن باب است و نرجس هست مامش میم و حا و میم و دال است نامش
* * * *
در علم شریف حروف گفته شده است که اگر اسمی به نحو مُقَطّع نوشته شود, آن را اثری خاص است, چه اینکه اگر به نحو مجموع کَتب گردد اثر دیگری دارد؛ لذا در مورد اسم اصلی حضرت صاحب علیه السلام به نحو ترکیب در نوشتن و در تلفّظ تجویز نشده است, بلکه به نحو تقطیع نوشته می شود. چه عجب اینکه در روایتی آمده است که بر پیشانی دجّال هم به نحو مقطّعه « ک ف ر» نوشته شده است.
جناب محقّق قیصری در فصل سادس از مقدّمات بر فصوص الحِکَم می فرماید:
« مؤمن, با فَراستِ کشفیّه خویش از صورت و چهره ظاهری عبد, احوال او را می فهمد»؛ لذا در روایتی حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ( اتقوا فَراسه المؤمن فإنه ینظُر بنور الله ) فَراست به معنای دانایی به نشان و نظر است, یعنی از فراست مؤمن بترسید, چون که او به نور الله نظر می کند. و نیز آن حضرت فرمود: ( فی الدجّال مکتوب علی ناصِیته ک ف ر و لا یقرأه و الا المؤمن ) بر پیشانی دجال ک ف ر (کفر) نوشته شده است که غیر از مؤمن آن را نمی خواند. پس ای عزیز خوب مراقب باش که حتّی در حضور حضرت بقیّه الله هم مردم, دشمنِ به پیشانی کفر نوشته ی حضرتش را نمی شناسند. غرض آنکه بر پیشانی دجّال نیز کفر به نحو مقطّعه نوشته شده است که فقط مؤمن آن را می خواند؛ فافهم.
سَبَل بر وزن اَجَل از امراضِ چشم است و آن مویی است که درون پلکِ چشم برمی آید و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد, که مانع بینایی می گردد؛ غرض آنکه چشم دل ما بر اثر تیرگی های نفسانی, قدرت دیدن آفتابِ وجودی انسان کامل و خلیفه الله فی العالمین را از دست داده است؛ لذا چون شب پره, آفتاب را غایب می پنداریم. وگرنه او مظهر اتمّ اسمای الهیه است و غیبت بدان معنای معهود در حضرتش برای اهلِ بصیرت معنی ندارد, لذا بابِ علم انفتاح است و راه حضور و مقام عندیّت به حضور انورِ باهر النّور آن صاحب نور برای همگان باز است. پس مراد از ظهور حضرتش از پس پرده ی غیبت, یعنی از پس پرده ی چشمان نابینای ما ظهور کند که بینا شویم تا آفتاب را زیارت کنیم, نه اینکه او در غیبت و در پشت پرده باشد؛ و بدین سرّ القاء شده به واقعِ روایاتِ باب غیبت دست می یابی که ظاهر این روایات را باطن هاست. إقرأ وَارقَه, بخوان و بالا برو.
حقیقت انتظار به تعقّل برمی گردد که تعقّل در قلب قرآن بکار رفت, زیرا که در سوره ی کهف قرآن که کهف ولایت است « ولیتلطف » آده که« ولیتلطف » قلب قرآن است؛ باید تلطیف سر بکار آورد و تلطّف همان تعقّل است, فافهم. پس ای عزیز درست فهم کن که کهف قرآن را چرا سوره ی کهف ولایت نام نهادند.