و از محدود بودن جسم و جسمانیّات و انقلابات آن و فناء تدریجی و کلی بدن و از خاموش نشدن جستجو و شوق فطری به رسیدن به خواهشهای دنیوی و دوندگی برای یافتن آرزو و طلب گمشده خود، آگاه گردد که جولان بینهایت فکر نه منحصر به دنیاست، و حقیقت انسانی، جز این تن است، بلکه آنچه کارفرمای قوا و اعضاء است و در تمام تبدلات تن پایدار و با کثرت قوا یگانه و در عین آشنایی، با همه بیگانه و دانا و بینا و توانا در بدن است و در عین بیخبری بدن و بی توجهی خیال و در کودکی و جوانی و پیری و در خوشی و ناخوشی و فربهی و لاغری و مرض و تندرستی، پایدار و یکیست و فکر و خرد منسوب به اوست، که جان و روان نامیم، حقیقت و شخصیت انسان است و جسمانی و محسوس نیست، و دل و مرکز فکر، واسطه بین جان و تن است و جان مهیمن بر دل و دل مسلط بر بدن است، پس نباید جان را توسط واهمه همیشه گرفتار چاه و زندان تن داشت، بلکه بدن را باید از راه دل به نور جان روشن ساخت و حقیقت خود را فدای دنیا ننموده، بلکه قدری هم به خود پرداخت و پی برد که آثار و گفتار و پندار و کردارها که در زندگانی همراه و تا مرگ هم هست، محسوس و در تن نیست، پس چون در صفحه جان باقیست، به مرگ طبیعی و فناء کلی بدن که در زندگانی هم به تدریج در زوال است، فانی نشده و با جان خواهد بود، و چنانکه در خواب بدون بدن زندگانی میکند و از حالات و واقعات آن در بیداری خشنود یا غمگین میگردد و خواب خوب یا بد می بیند، و خواهی نخواهی، خوشی و ناخوشی آن را در بیداری می یابد، و آثار یا عین آن را بعد می بیند، پس از مرگ نیز اعمال همراه و موجب آسایش یا عذاب خواهد بود، و باید به فکر آسایش آن طرف برآمد، و فکر به خودی خود راه به آنجا نمی برد، پس باید جستجوی راه و راهبر برای این راه نمود، و انبیاء و اولیاء که این راه را پیموده و خوب و بد آن را دیده و توشه راه را دانسته اند، برای بیدار کردن مأمور بوده و راه و چاه را نشان داده اند، باید در صدد رفتار به دستور آنها برآمد.
و آغاز پیدایش این اندیشه دوربین، آغاز سلوک به سوی خداست و البته اگر این جستجو و درد شدت نماید و عزم بر اصلاح خود کند و متوجه گردد که به محض ملیّت ظاهر و انتحال صورت دیانت، به مقصود نرسد، و تنها به نوشته و دستور راهنما نتوان راه پیمود، و راهی که خطرهای بی پایان و راهزنان فراوان دارد، باید با راهنما و با اسلحه رفت، در تفحّص و تحقیق برآمده، نصّ سابقین را که بینا و محیط بوده اند، و گفته آنها را حق دانسته، که یگانه راه شناسایی راهبر است، و با اثر هم مقرون است، پیدا کرده و با بصیرت و حسن ظنّ گرویده و تسلیم شود، چنانکه در پیروی موسی (ع) از خضر (ع) بود، این گرویدن را در عرف و اصطلاح عرفا، اول سلوک نامند، سپس باید به دستوری که گرفت بدون اعتراض و تردید، به قدم همّت راه را طی نماید، و در حالات وارده ثابت قدم باشد، و به سلاح ذکر، رفع وساوس نماید، و در هر حال همراه با فکر باشد و پایان بین بوده، به ظاهر تنها نچسبد و تا زنده است دست دل از دامن پیر رها نکند، و وجهه امر الهی را منظور، و تعظیم او را تعظیم حقّ داند، و در آنچه رضای او داند تأسّی نماید که ممدوحست، و تقلید نادانسته و بر پایه نااستوار مذمّت دارد، و باید در پیدایش نورانیّت و بصیرت، که عجز و نیازمندی می آورد، بر توسّل افزاید و از پرتو نظر پیر داند که مبادا در ورطه ناز افتد، که خطر عجب و خود سری و غرور، خطر بزرگ راه است.
منبع: رساله شریفه پند صالح
یا علی