عرفان
عرفان وسیله ای است برای معرفت حق، بنا براین خود عرفان هدف نیست. پس اگر کسی منظورش از عرفان خود عرفان باشد، موحد نیست، زیرا غیر حق را که عرفان باشد در نظر دارد. و اگر کسی به عرفان برسد به گونه ای که گویی به آن نرسیده است بلکه فقط به حق رسیده است، چنین کسی به اوقیانوس وصول رسیده است. و در اینجا درجاتی هست که با عبارت قابل تعبیر و بیان نیست. این جا جای حال است نه مقال، شایستگی دیدار لازم است نه ورزیدگی گفتار. مولانا گوید:
هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگر اسـت
لیک عشق بی زبان روشــنگر است
ویژگیهای یک عارف
عارف گشاده رو و خوش برخورد و خندان است، در تواضع و فروتنی کودکان و خرد سالان را همچون بزرگسالان محترم می شمارد، از گمنام همچون آدم مشهور با گشاده رویی استقبال می کند. چگونه گشاده رو نباشد در حالتی که او به حق مسرور و شاد است؟ و در هر چیزی خدا را می بیند و چگونه برابر نداند در حالتی که همگان در نزد او شبیه اهل رحمتند که به باطل اشتغال ورزیده اند؟.
عارف دلیر است ، و چگونه نباشد، و حال آنکه او از مرگ نمی هراسد؟ عارف بخشنده است، و چگونه بخشنده نباشد، که او از محبت باطل و نعیم دنیا به دور است؟ او از گناهان در می گذرد و چگونه نگذرد، که او بزرگتر از آن است که ذلت و خواری بشری او را از جای به در برد؟ او کینه ها را فراموش می کند، و چگونه کینه ها را فراموش نکند، زیرا یاد او مشغول به حق است؟ عارف به تجسس احوال مردم نمی پردازد، و خشم بر او مستولی نمی شود بلکه همیشه دلسوزی و رحمت به او دست می دهد. با مردم با مدارا رفتار می کند و با مهربانی به آنان نصیحت می کند و احیانا امر مهم و عظیم را به نا اهل نمی گوید، اما نه از روی حسد بلکه از روی غیرت.
احوال عرفا در سیر و سلوک بسوی حق
احوال عرفا در سیر و سلوک را علی سینا در یازده فصل مفصل بیان نموده است. اما اینجا بطور مختصر بیان می کنم:
عرفا نخستین مرحلهء حرکات و سلوک خود را « اراده » می نامند و چندی که عارف در این مرحله است « مرید » خوانده می شود.سپس او به ریاضت نیازمند است. و ریاضت متوجه سه هدف است: اول ، دور ساختن غیر حق از راه حق . دوم، تابع ساختن نفس اماره به نفس مطمئنه تا قوای تخیل و وهم به سوی توهمات مناسب با امر قدسی کشیده شوند و از توهمات مناسب جهان زیرین و خاکی روی گردان شوند. سوم، لطیف ساختن درون برای تنبه و آگاهی . زهد حقیقی به هدف اول یاری می کند. و چند چیز به هدف دوم کمک می کند: عبادت همراه با فکرت . نغمه هایی که قوای نفس را به کار می گیرند و موضوع نغمه هایشان را مورد قبول اوهام می سازند. وسپس خود سخن پندآموز از گوینده ای پاک با عبارت بلیغ و نغمه ای خوش و به طریق روشن و اقناع کننده. اندیشهء باریک و عشق پاک که شمایل معشوق، نه سلطان شهوت در آن حکم کند، به هدف سوم یاری می کند. وقتی که اراده و ریاضت مرید را به حدی رسانید، خلسه ( حالت ربودگی، فرصت مناسب و حالت میان خواب و بیداری عارف را گویند) هایی از مشاهدهء نور حق برای او حاصل می شود که این خلسه ها لذیذند و گویی آنها برق هایی هستند که بسوی او می درخشند و سپس خاموش می گردند. این حالت نزد عارفان « اوقات » نامیده می شود. هر « وقتی » در میان دو وجد قرار دارد. وجدی قبل از آن وقت و وجدی بعد از آن. و هرگاه او در ریاضت فرو رود، حالات و غواشی « پرده ها » مذکور بیشتر می گردد. علی سینا می گوید: اتصال به جناب حق وقتی ملکه شد، در غیر حالت ریاضت نیز حاصل می گردد و بدون آمادگی قبلی نیز روی می دهد و در هر چیز جلوهء حق را مشاهده می کند.
وقتی ریاضت به پایان رسید و سالک به حق واصل گردید، درون او آیینهء حق می گردد و لذات حقیقی به وی می رسد و او از خود مسرور است، زیرا اثر حق در درون او هست. با این حال او میان نظر به حق و نظر بخود مردد است و هنوز وصول تام تحقق نیافته است.
آخرین درجهء سلوک بسوی حق، درجهء وصول نامیده می شود. در مقام وصول تام ترددی که در مرحلهء پیش بود از میان می رود و بیرون شدن از خود و وصول به حق میسر می گردد و درجات سلوک پایان می یابد و درجات وصول آغاز می گردد.
و حالا می خواهم با یک مثال نکتهء حساس ایرا که سبب اختلاف میان علی سینا و کوردلان اهل شریعت شده است، واضح تر بسازم تا آنچه در نوشته های دیگران این اختلافات با طرز تفکرات و جهان بینی نویسندگان آن به شکل ابهام بافت خورده است، روشن گردد:
بوعلی سینا می گوید:
" عارف گاهی در حالت اتصال به حق از جهان محسوس غافل میشود و تکالیف شرعی را انجام نمی دهد. او گناهکار نیست، زیرا او در حکم غیر مکلفین است، چه آنکه تکلیف به کسی تعلق می گیرد که از تکلیف آگاه باشد، آن هم در حین آگاهی، یا به کسی تعلق می گیرد که عمدا باعث ترک تکلیف شود".
سینا می گوید: هرگاه عارف در حالت اتصال قرار داشته باشد و در ذکر و تفکر با خدای خود وصل باشد، هر تکلیف شرعی ایکه در حالت عادی بالای او فرض است، در این حالت معاف و بلا تکلیف است. یعنی اگر وقت نماز می شود و نماز فوت می شود، عارف مرتکب گناه نمی شود، چون او در این حالتی که مستغرق است، خاصیت انسان بیهوش را دارد، مگر از آدم بیهوش توقع نماز خواندن می رود؟ تکلیف بالای کسی فرض است که از تکلیف خود آگاهی داشته باشد. هرگاه ترک تکلیف آگاهانه صورت می گیرد، گناه است.
در حکایت آمده است که: سلطان العارفین بایزید بسطامی با مریدان در حالت ذکر بودند و شیخ در این حالت در خویش فرو رفته مستغرق گشت، که همین حالت اتصال با پروردگار است. وقت نماز رسید نیمی از مریدان برخاستند و به نماز اقتدا نمودند و نیمی دیگر مانند شیخ مستغرق شده بودند. وقتی شیخ با خود شد، فرمودند: آنانیکه با من بودند نماز شان قبول شد.
در این نکته اهل شریعت با علی سینا موافق نیست . اختلافات میان علی سینا و اهل شریعت روی همچو مسایل شفاف و باریک عرفانی بوده که این اختلاف را مدام اهل شریعت با همهء مشایخ و عرفا داشته است. بایزید بسطامی را هفت مرتبه از بسطام بیرون کردند و در بار آخر از مردم پرسید: مرا به جرم چه از شهر بیرون می کنید؟ به او گفتند که تو کافر و زندیق استی. بایزید گفت : چه نیکو شهری که کافر و زندیقش بایزید باشد، منصور را بر دار زدند:
زابلیس به بوالبشر چه انکار رسید
حق گفت حسین و بر سر دار رسید
از شـــومی و شر نفس ملایان بود
با هــــــر نبی و ولی که آزار رسید
علی سینا، مسلمان آگاه و دارای شریعت، عالم دین، عارف کامل، فیلسوف صاحب اندیشه و دانشمند زمان خود بود. خود او چه زیبا فرموده است:
"تعداد واصلان به حق اندک است و جناب حق به روی هر کس باز نیست. او اشاره می کند که علت انکار مردم نسبت به مسایل عرفانی، جهل و نادانی آنان است، و این نوع کمال برای هر کسی میسر نیست، زیرا با اکتساب محض فراهم نمی گردد، بلکه علاوه بر اکتساب ، گوهری مناسب و شایستهء آن کمال لازم است ".
گــــــــوهــــر ناب بایدش آنکه شود قبول فیض
از همــه این کمــال هــــا بی هنری شنیدن است
کُشـــتهء تیغ جور تُست بنده و چاکـرت (رفیع)
در حـــــرم تو گشـــــتنم طــــالب یک تنیدن است