برای در یافت حقایق ملکوتی به بهترین شکل و برای جهت دهی قوه خیال باید آن را به انسانی که استاد راه است سپرد. وقتی قوه خیال در دست استاد تطهیر شد، از آن به بعد تمام حقایق ملکوت عالم را در قالب استادش مشاهده می کند. چه اینکه این شاگرد لیاقت پیدا می کند تا خداوند حقایق ملکوتیه عالم را به شکل و قامت او برای استاد بنمایاند. اگر استاد شاگرد را در خواب ببیند باز هم معلوم می شود که حقایق ملکوتی به او روی آورده و اگر شاگرد استاد را در خواب ببیند باز هم معلوم می شود که درب فیوضات الهی بر او باز شده است. در اینجا شاگر باید دیده های خود اعم از خواب و صُوَر تَمثّلیه را به خدمت استادش عرضه دارد تا استاد به عنوان معّبری آن را تعبیر کند. مراد از تعبیر عبور دادن است. استاد او را از آن اشکال به ماورای طبیعت می برد. مثلاً به او می گوید: "این خواب نشان می دهد که تو به دنبال کسب علم هستی و به زودی –ان شاء الله– حقایق علمی بر تو روی خواهد آورد." و اگر قوه عاقله این شخص که در نزد استاد است معانی علمیه را در ملکوت عالم شکار کرده باشد، قوه خیال او آن معانی را به صورت کلمات و عبارات استادش تحویل او می دهد که تمام معیار او استاد می شود و در خواب و بیداری با استاد خواهد بود. حال به روایتی که در این زمینه وجود دارد توجه کنید. حضرت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام می فرمایند: "تمام چیزهایی که در عالم عاید من شده است از کانال وجودی پیامبر بوده است". همینطور پیامبر صلی الله علیه و آله در این زمینه می فرمایند: "من آنچه را که در معراج کسب کردم همه به شکل علی بود" یعنی در شب معراج تمام حقایق ملک و ملکوت را در قالب جناب امیرالمومنین علی علیه السلام دیده ام. اگر موسی علیه السلام را دیده ام به شکل علی دیده ام. اگر حضرت عیسی علیه السلام را زیارت کرده ام و اگر تمام انبیاء علیهم السلام برای من صف کشیده بودند، همه به صورت علی برای من صف بسته بودند. در بین اشکالی که پیغمبر صل الله علیه و آله با آنها مأنوس است، نزدیکترین شکل و بافت و هیکلی که به ایشان نزدیک است و حشر دارد، صورت ظاهری علی علیه السلام است و لذا پیامبر صلی الله علیه و آله هرچه را که در شب معراج مشاهده می کند به شکل علی علیه السلام می بیند.
رابطه بین استاد و شاگرد باید آنقدر تنگاتنگ باشد که تمام کانال وجودی استاد را شاگرد و تمام صفحه جان شاگرد را استاد پر کند. شاگرد باید آنچنان در استاد فانی شود که تمام شبانه روز فکر و ذکر او را استاد پر کند. راه می رود به نور استاد برود، حرف بزند به نور استاد حرف می زند، می بیند با نور استاد ببیند، می شنود با نور استاد بشنود. اگر در پیشگاه استاد زانوی ادب زده و خود را تحویل داده است، هیچگاه نباید مستقیم از خدا چیزی بخواهد، زیرا اینگونه بودن خلاف ادب است. به حضرت حق عرض کند: "ای پروردگار من! استادی را به من عطا داشتی که واسطه فیض من است. از تو می خواهم آنچه را بر من مقرر داشتی تا به عنوان برکات و نعم بر من روا داری ابتدا به استادم بدهی و اگر صلاح بود بعد از آن از ناحیه او به من عطا کنی و اگر صلاح نبود به من ندهی."
اگر شاگردی اینچنین در استاد فانی شد قوه خیال او هر چه را که می گیرد از کانال وجودی استاد می گیرد. امکان ندارد جناب امیرالمومنین علیه السلام در پیشگاه حق چیزی را طلب کند که آن چیز را جناب رسول اکرم صلی الله علیه و آله نداشته باشد. شاگرد هر چه را طلب می کند از کانال استاد طلب می کند. و این موجب جاری شدن برکات و فیوضات الهی در شاگرد می شود. زیرا ممکن است آن هنگام که شاگرد مستقیماً از خدا چیزی می گیرد لیاقت ادراک فیض را نداشته باشد. اینجاست که استاد باید به عنوان مجرای فیض او صفحه جان شاگرد را بررسی کند و آنچه را که لایق اوست به او بدهد زیرا استاد هرگز دست امساک و بخل ندارد و مظهر وجود حق است. لذا شاگرد باید از کانال وجودی استاد طلب کند.
وقتی قوه خیال تطهیر شد می تواند با صاحب قوه خیال قوی تر ارتباط استاد و شاگردی برقرار کند. بین شاگرد و استاد آنچنان رابطه روحی و قلبی وجود دارد که اگر استاد مریض شود، شاگرد نیز مریض می شود، اگر دندان استاد که در شرق عالم است درد بگیرد، دندان شاگرد نیز در غرب عالم به درد می آید. اگر نظام عالم مزاج استاد را به هم بزند، مزاج شاگرد هم به هم می خورد و بالعکس. می توان گفت استاد به منزله قلب می شود و شاگرد به منزله بدن. اگر بدن ضربه ببیند قلب ناراحت می شود و اگر قلب در عذاب باشد بدن نیز ضربه می بیند. تأثیر متقابلی بین این دو قوه خیال برقرار می شود. در آن وقت رابطه بین استاد و شاگرد به گونه ای کار را تنظیم می کند که استاد "اصل" می شود و شاگرد "فرع". بدین ترتیب هر چه را که می خواهند از کانال وجودی همدیگر می گیرند. آنها که اهل کارند از این طریق به حقایق عالم دست پیدا می یابند.
رابطه بین سید الشهداء علیه السلام و اصحاب و فرزندانش نیز رابطه استاد و شاگردی بود. لذا تمام شاگردان در کربلا قدم به قدم فیض را از ناحیه امام حسین علیه السلام طلب می کردند. هیچ شاگردی در حین احتضار و شهادتش مستقیماً با خدا گفتگو نمی کند. همه اول حسین علیه السلام را صدا می زنند و او نیز آنطور که خود با خدا در ارتباط است، رابطه آنان را تنظیم می کند و فیض را از حق می گیرد و در دامن خود عطا می دارد. این است که همه دوست دارند روی دامن استاد جان دهند و این رابطه بین استاد و شاگردی در کربلا محفوظ مانده است. ما باید در قضیه کربلا بیشتر این بخشها را بیاموزیم.