هو نفس ناطقهی انسانی را در قوس صعود، شأنیت آن است که در سفر من الخلق الی الحق و اشتداد جوهری ذاتی، تا به بیانتها سیر کند؛ و هر دم از شهری پشت و به شهر دیگر رو نماید که زبان حالش « إنّا لله و إنّا إلیه راجعون » است؛ زیرا از نقطهی آغازین لایتناهی که آغاز آنرا آغاز نیست، آمده است و به نقطه پایانی آن که انجام آنرا انجام نیست، میرود. و این سیر انسانی را نهایت نبود که وی را مقام لایقفی است و او را در هیچ مرتبهای از مراتب عوالم وجودی در قوس صعود که از منشئات علم و عمل اوست، حدّ یقف نباشد.نفس با رسیدن به کمالات لایق خویش، سعهی وجودی مییابد و از آنچه که از عوالم مافوق بدو افاضه میگردد، قابلیت پذیرش او مضاعف میگردد که سعهی قابلیّت یابد و خود را بدین اشتداد وجودی به اسماءالله متّصف کند.اعمال عبادی الهی در شریعت مطهّرهی محمّدیه صلّی الله علیه و آله و مذهب حقّهی جعفریه سلام الله علیه و علی آبائه و ابنائه الطاهرین، هر یک انسان را مظهر اسمی از اسماءالله می نماید تا اتّصاف به همه اسمای حسنای الهی پیدا کند.و این دستورات الهیه برای پروراندن درخت وجود و شجره طیّبه و طوبای نفس انسانی است که وی را از این سوی عالم بدان سوی عالم سیر دهند تا به مقام شامخ عرفان حقّهی حقیقیه راه یابد که « و المنصرف بفکره الی قدس الجبروت مستدیماً لشروق نور الحق فی سرّه » گردد.برای نیل بدین مقصد اعلی و مرصد أسنی، نفس را دارای هشت قوّهی مدرکه نمودهاند که تا با سرپل قرار دادن حواس خمسه، به قوّه خیال و وهم راه یابد و آنگاه این دو حسّ باطنی و آن حواس پنج گانهی ظاهری را در تحت فرمان عقل قرار دهند، تا این هشت باب بهشت نفس، گشوده شود و درجات جنّت نفس، به علم و عمل او که دو جوهر انسان سازند در حقیقت و ذات شخص متجلّی گردد و از آنچه که در مزرعهی جانش کاشته است، بهره بگیرد که هر انسانی زرع و زارع و بذر و مزرعه خویش است.جهت تحت فرمان قرار دادن قوای هفتگانه برای عقل، اسلام محمدی و شریعت احمدیه (ص) یکی از دستوراتی که جعل فرموده است مسألهی اعتکاف است که متن اعتکاف را سکوت و صوم و بیداری « سَهَر » در شب و خلوت و ذکر به دوام تشکیل میدهد که ناتمامان جهان را این پنج تمام می کنند و به کمال وجودیشان می رسانند. شاعر نیکو سروده است که:صَمت و جوع و سَهَر و خلوت و ذکر بدوام ناتمامان جهان را کند این پنج تمامجوع، صوم است و صوم، نفس را مظهر اسم شریف « یا من یُطعِمُ و لایُطعَم » بار می آورد؛ و سکوت و صمت او را به خودش دعوت می کند و ارتباط نفس را از بیرون قطع می کند و « من کیستم » را برمی انگیزاند؛ و بیداری در شب او را با وحدت انس میدهد و از کثرت می رهاند؛ و خلوت او را از هر چه که غیر است و منافی با دل و دلدار اوست، مبّری می کند، و ذکر به دوام، او را با معشوقش که جمال و کمال مطلق است، مجانس می سازد که به رجبیّون خطاب دعوت می رسد و از درهای ملکوت عالم، همه مفارقات نوریّه که مُخرج نفوس از نقص به کمالند، صدای « أین الرّجبیّون » سر می دهند تا در اعتکاف، از صبح صادق روز سیزدهم ماه مبارک رجب که روز تولد و ظهور دولت حقّهی صاحب « یا خاتم الحصی » - یعنی سرّ الانبیاء و العالمین اجمعین، جناب مولی الموالی، وصیّ سیّد المرسلین، حضرت امیرالمؤمنین سلام الله علیه و علی استاده سید العالم و ابنائه المعصومین – است تا اذان مغرب روز پانزدهم این ماه، عرشیان را به عرش برند و در محضر و حضور مخضر و انور حقیقه الحقایق بار دهند تا صدای کوس انا الحق را رجبیّون صاحبان عشق کوی وصال، در تمام عالم طنین انداز نمایند و ملائکه الله را که سخن از « نحن نسبح بحمدک و نقدس لک » دارند را به تعلیم انسان درآورند و به آدم خطاب کنند: « قال یا آدم انبئهم به اسماءهم فلمّا أنبأهم بأسمائهم قال الم اقل لکم انّی اعلم غیب السموات و الارض و اعلم ماتبدون و ماکنتم تکتمون ».
اعتکاف، در حقیقت، در خانه ولایت وقوف پیدا کردن و در خانه دل و نهانخانه غیب با حقیقت سخن گفتن است و از غیر لب فرو بستن و مراقبت و مقام عندیت را حفظ کردن و به مقام شهود و شهید رسیدن است که همانا همان رو کردن به حق مطلق و پشت نمودن از خلق است که در تکبیره الاحرام اعتکاف، احرام بستن و با تلبیه گفتن از غیر بریدن است.
اعتکاف در ماه رجب، به در خانهی جود و سخا رفتن و از علیّ اعلی که سرّ آفرینش است چیزی طلب کردن است که تمام حقایق نظام هستی را در شب معراج که همان لیلهی عروج انسان به سعادت قصوای الهی است برای حضرت خاتم «ص» به شکل علی علیه السلام تجلّی دادهاند.اعتکاف، پشت پا زدن به تعلّقات نفس به آنچه که مانع صعود اوست می باشد و در خلوتخانهی عشق با خلیل، جشن گرفتن است که حتّی فرشتگان الهی از آن رشک می ورزند و غبطه می خورند:چون به خلوت جشن سازد با خلیل پر بسوزد در نگنجد جبرئیلچه اینکه، در آن مقام جبرئیل گوید: « لو دنوتُ نُمله لَاحتَرقتُ ». که اگر یک بند انگشت نزدیکتر آیم، از شدت حضور و سطوت و عظموت آن مقام، بسوزم.