زاد و زندگی86
-1-12 علامه طباطبایی در سال 1281 شمسی (1321 قمری) در شهر تبریز متولد شد و در سال 1360 شمسی (1402 قمری) در سن هشتاد سالگی در شهر قم دار فانی را وداع گفت.
ایشان تحصیلات خود را از سن نه سالگی شروع کرد و تا پایان عمر خود که حدوداً هفتاد سال طول کشید، لحظهای از تلاش علمی و مجاهدتهای معنوی باز نه ایستاد.
محمدحسین، علوم متعارف زمان خود را به مدت هفت سال فرا گرفت و سپس هیجده سال به تحصیل علوم حوزوی پرداخت. فقه را نزد اساتید بزرگی چون آیات عظام میرزای نائینی و سیدابوالحسن اصفهانی و محمدحسین کمپانی و فلسفه را به مدت شش سال نزد استاد وحید خود در فلسفه مرحوم سیدحسین بادکوبهای و معارف الهیه و اسرار عرفانی را نزد مرحوم میرزاعلیقاضی طباطبایی آموخت.
در سال 1314 شمسی به عللی که خود در زندگی نامهی خود آوردهاند، پس از یازده سال اقامت در نجف اشرف به تبریز بازگشت و در آنجا حدود ده سال سکونت کرده از تدریس و تفکر علمی همچون گَنجی در کُنج ویرانه باز ماند.
برای مسافرت به قم و ادامهی تلاش علمی به قرآن تفأل زد و این آیه آمد (هنا لک الولایة لله الحق هو خیرٌ ثواباً و عُقباً). لذا در فروردین 1325 شمسی عازم قم گشت و اشتغالات علمی خود را مجدداً از سرگرفت و تا پایان زندگی خود بیوقفه به جهان دانش و معنویت نورافشانی کردهاند. از این عالم عظیم الشأن چهل اثر علمی ارزشمند به جای مانده است که از آن جمله است؛ تفسیر بیبدیلالمیزان در بیست جلد، روش رئالیسم، بدایة الحکمة و نهایة الحکمة.
نمونههایی از الهامات عینی استاد
-2-10 حیات علمی علامهی طباطبایی پر از الهامات غیبی است که در اینجا به ذکر سه نمونه از آن اکتفا میکنیم:
امداد غیبی در طریق تحصیل
علامه آن طور که در شرح زندگی خود نوشته است، اوایل طلبگی علاقهی زیادی به ادامهی تحصیل نداشته است. از اینرو هر چه میخوانده، نمیفهمیده است و چهار سال به همین نحو روزگار را گذرانیده، تا عنایت الهی شامل حالش گشته، روحیهی ایشان عوض میشود به طوری که تا پایان تحصیل هرگز از آموختن، خسته و دلسرد نمیشود، و زشت و زیبای جهان را فراموش کرده، بساط معاشرت با غیر اهل علم را به طور کلی بر میچینند و در خور و خواب و لوازم زندگی به حداقل ضرورت قناعت نموده، باقی را به مطالعه میگذرانند.
یکی از شاگردان ایشان استاد محترم آقای حائری شیرازی است. ایشان نقل میکنند:
«شبی بعد از اتمام نماز مغرب و عشا خدمتشان عرض کردم؛ عرضی دارم، نمیدانم جواب میدهید با نه؟ فرمود: چنانچه بدانم میگویم. عرض کردم: مربوط به شخص شما است، میخواهم در جواب دریغ نکنید. فرمود: آنچه بدانم دریغ ندارم. عرض کردم: شنیدهام که حضرت عالی در سنین گذشته علمی داشتهاید که بعد از این عمل، خداوند لطفی فرموده و تفضلی کرده و از آن به بعد مجهولی برای شما باقی نمانده است. وقتی این را گفتم مقداری چهرهاش برافروخته شد و فرمود: چون وعده کردم که جریان را بگویم میگویم و فرمود: در ابتدای تحصیلم در تبریز به خواندن سبوطی مشغول بودم. روزی استاد، مرا امتحان کرد. من در امتحان رفوزه شدم و از عهدهی امتحان برنیامدم. استاد به من فرمود: وقت خود و وقت مرا تضییع کردی. این تعبیر برای من بسیار سنگین بود. دیگر نتوانستم در شهر بمانم. از شهر خارج شدم و به کناری رفتم؛ جایی که از اغیار خالی بود. به عملی مشغول شدم (نفرموده چه عملی) بعد از اتمام آن عمل خداوند عنایتی فرمود. این را که گفت، دیگر ساکت شد. عرض کردم: شنیدهام که بعد از این عمل با هر مطلب مشکلی که مواجه شدهاید حل شده است. فرمودند، به حمدالله تا حال خداوند متعال چنین عنایت فرموده است.»
آری، کسی که در طریق تحصیل علم برای خدا قدم برمیدارد و انگیزهای جز خدمت به دین خدا و خلق او ندارد از آغاز این چنین مورد عنایت قرار میگیرد و تا پایان پیوسته مورد افاضات الهی و مددهای غیبی است. نیت خالص اوست که او را مستعد نزول علوم قرآنی و انفاس رحمانی میسازد؛ زیرا خداوند متعال فرموده: (اتقوا الله یعلمکم الله). بدیهی است که علم حقیقی جز با دلی پاک و قلبی مملو از عشق خداوند حاصل نمیآید.
پیک و پیام از سوی امیر مؤمنان علی (ع)
فرزند علامه آقا سید عبدالباقی طباطبایی نقل کردند:
تقریباً دو یا سه سال قبل از پایان عمر پدرم از ایشان سؤال کردم چه عاملی باعث مراجعت شما به ایران شد؟ فرمودند: «در سال 1314 که رضاخان به اوضاع ایران تسلط کامل پیدا کرده بود مانع ارسال پولی که از ایران (از محل در آمد ملک موروثی) به ما میرسید، شد. ما هم که از بیتالمال دریافتی نمیکردیم، طبعاً دچار مضیقهی مالی شدیم و خواه ناخواه مدتی صبر کردیم و به تدریج از آشنایان قرض میکردیم و روز به روز مشکلات زیاد میشد، تا اینکه دیگر محلی برای قرض و غیره باقی نماند و قهراً ما هم به شدت به تنگ آمده بودیم و به هیچ وجه قادر به خرید مواد غذایی نبودیم.»
موقع عصر بود که صبرم تمام شده، به حرم حضرتامیر(ع) مشرف شدم و از وضع گله کردم اما بلافاصله پشیمان شدم، ولی دیگر اشتباهی شده بود و ملول و ناراحت به منزل برگشتم، ولی کسی در منزل نبود. پشت میز کوچکم به مطالعه نشسته بودم و مطلب دقیقی را مطالعه میکردم. هنوز لحظاتی نگذشته بود که صدای در را شنیدم. برخاستم درب منزل را باز کردم. شخص بلند قدی با محاسن حنایی و لباس بلند و عمامه در مقابل در ایستاده بود و به محض باز کردن در، سلام کرد. جواب گفتم. گفت: من شاه حسین ولی هستم؛ امام سلام فرستاد، فرمودند در این هفده سال چه وقت خداوند شما را تنها گذاشته که اکنون از شما بیخبر باشد. این را گفت و برگشت.
بعد که من به خود آمدم با خود گفتم این مرد که بود. پس از بررسی معلوم شد وی از عرفائی بوده که چند قرن فوت نموده و در قبرستان سید حمزه تبریز مدفون است. لکن عدد هفده را در این پیام نفهیدم به چه چیز مربوط میشود که بالاخره متوجه شدم تاریخ معممشدن من است.
آن روز گذشت، شب شد و خوابیدیم. نزدیک اذان صبح درب منزل زده شد و خانواده برخاست و رفت تا ببیند در این موقع شب چه کسی است و چه کار دارد. وقتی برگشت گفت: مردی بود و این بسته را داد و رفت. بسته را گرفتم و باز کردم و با تعجب دیدم مقدار سیصد دینار پول است. گفتم چرا گفتی ما که از کسی پول نمیگیریم. با عجله پا شدم و زود رفتم تا وجه را به صاحبش برگردانم ولی در کوچه اثری از کسی ندیدم و قهراً فهمیدم که مطلب به موضوع دیروز برمیگردد. صبح که شد تصمیم گرفتم فوراً قروض خود را پرداخته به ایران مراجعت کنم و همین کار را کردیم.
آری آنان که در اره تحصیل علم و دانش چشم از اسباب مادی برمیدارند و دل به خدا میسپارند خداوند آنها را در سختیها مدد میرساند و به آنها اطمینان میبخشد، نبی گرامی اسلام (ع) فرمودند: «من طلب العلم تکفل الله برزقه؛ هر کس خود را در مسیر تحصیل علم و دانش قرار دهد خداوند متعال متکفل روزی اوست و گرههای زندگیش را او میگشاید.» امید است که این خاطرهها پیامی باشد برای تمام دانش پژوهان خاصه طلاب حوزههای علمیه تا با خاطری آسوده در مسیر کسب دانش قدم برداشته با دلی مطمئن به کسب معارف بپردازند.87
وجدان آگاه بیدار
علامهی طباطایی رحمةالله پس از بازگشت از تبریز به قم با روح حساس و کنجکاو در صدد شناسایی نیازمندیهای موجود در بطن حوزه و رفع آنها برآمد. در پی چه بسا مورد بیمهری بزرگان حوزه قرار گرفته از راهی که در پیش گرفته منع میشود، خود ایشان در این باره چنین میگویند:
«هنگامی که به قم آمدم مطالعهای در برنامه حوزه کردم و آن را با نیازمندهای جامعهی اسلام سنجیدم و کمبودهایی در آن یافتم و وظیفهای خود را تلاش برای رفع آنها دانستم.
مهمترین کمبودهایی که در برنامهی حوزه وجود داشت در زمینهی تفسیر قرآن و بحثهای عقلی بود، از اینرو درس تفسیر و فلسفه را شروع کردم و با اینکه در جو آن زمان تفسیر قرآن، علمی که نیازمند به تحقیق و تدقیق باش تلقی نمیشد، و پرداختن به آن شایسته کسانی که قدرت تحقیق در زمینههای فقه و اصول را داشته باشند به حساب نمیآمد، بلکه تدریس تفسیر نشانه کمی معلومات به حساب میآمد، در عین حال اینها را چیز مقبولی در برابر خدای متعال ندانستم و آن را ادامه دادم؛ تا به نوشتن تفسسیر المیزان انجامید.»
یکی ار شاگردان ایشان مینویسد:88
«درس فلسفه میز در آن عصر چندان خوشنام نبود و تلاشهای زیادی برای تعطیل درس استاد انجام میگرفت و حتی یک مرتبه مرحوم آیةالله بروجردی در اثر اصرار زیاد عناصر ناآگاه از ایشان خواستند که درس فلسفه خود را محدود نمایند.
استاد پاسخ متینی برای آن مرحوم نوشتند و تأکید کردند که این درس را به عنوان وظیفهی شرعی تعیین کردم و برای تأمین نیازمندی ضروری جامعه اسلامی میگویم، ولی مخالفت شما را هم به عنوان زعیم حوزه و رهبر جامعهی شیعه جایز نمیدانم. از اینرو اگر حکم به تعطیل بفرمایید اطاعت میکنم و حکم شما برای ترک وظیفهای که تشخیص دادهام عذری در پیشگاه الهی خواهد بود، ولی اگر حکم نمیفرمایید به وظیفهی خود ادامه میدهم.»
َ نگاهی گذرا به آثار و اخلاق استاد طباطبایی
-3-10 استاد تنها به درس عمومی فلسفه اکتفا نکرد و با تشکیل جلسات خصوصی به بررسی فلسفههای غربی مخصوصاً ماتریالیسم، دیالکتیک پرداختند. این جلسات به تألیف کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» انجامید.
ملاحظه شود که احساس مسئولیت در علامه، وی را به سرشتی که خود از آن بیخبر است هدایت میکند و در پی انجام وظیفه تفسیر عظیمی چون المیزان و کتابهایی چون اصول فلسفه و بدایة الحکمة و نهایة الحکمة بهترین کتابهای فلسفی به جهان اسلام و به حوزههای علمیه تقدیم میشود.
به راستی سیره و روش علامه میتواند برای همه عالمان و محققان اسلامی درس باشد، تا سعی و تلاش علمی خود را در جهت تأمین نیازهای حوزهها و جامعهی اسلامی تنظیم کنند. چنین نباشد که در یک رشته از علوم اسلامی هزار متخصص وجود داشته باشد و در سایر رشتههای دیگر کمتر از عدد انگشتان یک دست. این وظیفه علاوه بر آنکه بر عهده تک تک دانش پژوهان علوم و محققان است بر عهده مدیران جوامع علمی نیز هست تا بر اساس نیازهای موجود و برآورد استعدادها با دورنگری نسبت به آینده از همین امروز در فکر تأمین نیروهای لازم باشند و علوم حوزهها را در تمام عرصهها رشد داده، از یک سونگری اجتناب نمایند.
کوتاه سخن اینکه علامه، عالمی بود متعهد با وجدانی بیدار و در برابر نیازهای جهان اسلام حساس. وی مردی بود متواضع، باوقار، متین، وارسته، مهذب، عفیف، بیهوی و هوس، صبور، کم سخن، پرفکر، سخت کوش، خلیق و با حیا، بیآلایش و ساده، مودب و در بذل دانش حریص و در نهایت او در سیر استکمالی خود به حد تجرد بررخی رسیده میتوانستند صور غیبی را که دید افراد عادی از مشاهدهی آنها ناتوان است، مشاهده کنند.