هو
انسان در اعمالش اختیاری است یعنی مختار است، و در خود اختیار مضطر و به تعبیری مجبور یعنی مجبول به این معنی که حق تعالی او را مختار خلق کرده است و به عبارت کوتاه تازی خلق مختاراً. پس انسان اختیارش ذاتی اوست که اختیار مرتبه ای از کمال وجودی او در مقام خلقت و تکوین اوست و ان شئت قلت مختار محض حق تعالی، فاعل غیر مختار چون مکروه و مجبور و صدور افعال طبیعی از طبایع، حد متوسط بین مختار و غیر مختار انسان که در خود اختیار غیر مختار، و در افعالش مختار. و شاید که لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین را بر این وجه حمل کرد.
نه جبر محض و نی صرف قدر است ورای آن دو امری معتبر است
لان البـــــاطــل کـــان زهــــوقــــا کـــلام کــان فیهمــا صدوقـــا
که هم جبر است و هم تفویض باطل بل امر بین الامرین است حاصل
چه هر فعلی که در متن وجود است مر اهل عدل را عین شهود است
که ایجاد است و اسناد است لابـــد بحــــول الـلّـه اقــــوم و اقــــعد
زحق است صحت ایجاد آن فعــل به خلق است صبت اسناد آن فعل
ز حق ایجاد هست از بیش و از کم که قل کل من عند اللـــه فـافهم
چـــو در توحید حق نبـــود سوایی سخن از جبــر چبود؟ ژاژخایی
کدامین جابر است و کیست مجبور عقــول نـارسا را چــیست منظور
هزار و یک نکته حضرت علامه حسن زاده آملی