چون آخر الامر فرد به سوی او برگشتن است، از هم اکنون به موت اختیاری، فرد و مجرد شو که تا از تعلق به علائق و حبائل جسمانی رهایی نیابی، به سر منزل مقصود نمی رسی به هوش باش که این دار، دار مقام نیست بلکه نشئه ی کسب و کار است الدنیا مزرعه الآخره و این روزها و ماه ها برای ما فراسخ و مراحل است و همه مسافریم که یک آن قرار نداریم و به سیر سریع در راهیم و بازگشت همه به سوی خداوند متعال است؛ (انا لله و انا الیه راجعون).
نصوص الحکم بر فصوص الحکم
خوش آمد باز شهرالله خوش آمد برای مردم آگه خوش آمد
ندای عرشی صوموا تصحوا ز میر کاروان ره خوش آمد
خوش آمد همدم شب زنده داران چو یار مهربان از ره خوش آمد
بود در این صدف درّ یتیمی فروزانتر ز مهر و مه خوش آمد
فرود آمد به شهرالله قرآن زهفتم آسمان به به خوش آمد
نه قرآن بلکه دیگر مصحف حق در او نازل شده خه خه خوش آمد
مهی گسترده در وی خوان یزدان ندارد منع این درگه خوش آمد
در این مه میهمانان خدائیم خدایا این مبارک مه خوش آمد
برای خلوت دلداده عشق سرشب تا سحر صد ره خوش آمد
خوش آمد باز شهرالله خوش آمد
(دیوان اشعار حضرت علامه / ص 61)
منبع: هزار و یک نکته- حضرت علامه حسن زاده آملی
· در کلمه حکمت 250 نهج البلاغه از برهان المتالهین امیر المومنین علی علیه السلام است که:
کل وعاء یضیق بما جعل فیه الا وعاء العلم فانه یتسع.
یعنی هر ظرف جسمانی به آن چه که در او نهاده شده گنجایش او تنگ می شود مگر ظرف علم که گنجایش او بیشتر می گردد.
هر یک از ظرف های جسمانی را حد معینی است که گنجایش آنها را تحدید می کند مثلاً پیمانه ها و برکه ها و دریاچه ها و دریاها هر یکی را اندازه ایست که بیش از آن اندازه آب را نمی پذیرند، به خلاف نفس ناطقه انسانی که هر چه مظروف او که آب حیات علوم و معارف است در او ریخته شود سعه وجودی و ظرفیت ذاتی و گنجایش او بیشتر و برای فراگرفتن حقایق بیشتر آماده تر می شود. پس این برهان نازل از بطنان عرش تحقیق ناطق است که نفس ناطقه علاوه بر این که موجودی عالی از جسم و جسمانیات و عاری از احکام نشأه طبیعت است که خلاصه موجودی مجرد است، بیان مافوق تجرد نفس نیز هست که مجرد از ماهیت بودن او و عدم وقوف او را حد یقف نیست و گوهری فوق معقوله است، زیرا مجرد بودن موجودی از ماده غیر مجرد از ماهیت بودن او و عدم وقوف او در حدی و مقامی است. این است معنی صحیح گفتار امام علیه السلام که به اختصار است. این است معنی صحیح گفتار امام علیه السلام که به اختصار تقریر کرده ایم.
پوشیده نیست که این گونه معجزات قولی را بعد از قرآن و پیغمبر از هیچ صحابه و تابعین و بعد از آنان، به جز از ائمه اثنی عشر ما علیه اسلام نمی توانی بیابی و تنها همین معجزات قولی در حقانیت امامت آنان کافی است.
· در کتب طب چنین آورده اند که آبی که اصل آفرینش فرزند آدم از آنست چون به رحم پیوندد و با آب و خون زن بیامیزد و تیره و غلیظ ایستد بادی پیدا آید و آن را در حرکت آرد تا هم چون آب پنیر گردد. پس مانند ماست گردد. آنگاه اعضاء قسمت پذیرد و روی پسر سوی پشت مادر باشد و روی دختر سوی شکم مادر و دست ها بر پیشانی و زنخ بر زانو و اطراف چنان فراهم و منقبض که گویی در صره ای بستستی، نفس به حیلت می زند زبر او گرمی و گرانی شکم مادر و زیر او انواع تاریکی و تنگی و چون مدت درنگ او سپری شود و هنگام وضع حمل و تولد فرزند باشد بادی بر رحم مسلط شود و قوت حرکت در فرزند پدید آید تا سر سوی مخرج گرداند و به زمین آید.
سبحان الله که باد را در مملکت بدن چه کارهایی است و موکل بر چه اموری است هم خود از آخشیگ های مزاج و ترکیب بدن است و هم در تخلیط و تصویر نطفه و وضع جنین و دفع فضولات و سمومات بدن و نفخ در عروق نره برای نعوظ و تولید و ... که این همه نیست مگر به قول شیخ در نفس شفا: «متسخره تحت تدبیر المتفرد بالجبروت».
· اسم اعظم در حقیقت اسم عینی است نه کتبی فقط. آری کتبی ظلی عینی است و هر یک را در عالم خود اثری بلکه آثاری خاص. وجود انسان کامل اسم اعظم است، چنانکه خاتم (صلی الله علیه و اله و سلم) اعظم اسماء الله الحسنی است و این اسم اعظم نصیب کسی دیگر نمی شود. بدان قدر که به آن حضرت تقرب عینی مقام بین نبوت تشریعی و انبائی فرق بگذار و چون قرآن صورت کتبیه خاتم(صلی الله علیه و اله و سلم) است و هر دانی ظل عالی است، این اسم کتبی را نیز توانی اسم اعظم دانی و خوانی.
· تفاوتی که بین افراد انسان است، مانند آن را در افراد موجودات دیگر ممکن نیستریال لذا بعضی از آنها به حسب مرتبه اعلی و به حسب مقام، اشرف از ملائکه است، و بعضی از آنها به رتبت، اسفل و به حال، اخس از حیوانند؛ کما قال تعالی: لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل السافلین و نیز فرمود: اولئک کالانعام بل هم اضل. و به همین جهت است که یقول الکافر یا لیتنی کنت تراباً.
· ای مسافر ابدی، توشه باید به فراخور سفر باشد.
· قیامت یعنی دین و دین یعنی قیامت در هیچ یک از مذاهب مانند قرآن سخن از قیامت نگفته اند. حدود یک پنجم قرآن در قیامت است، در تورات هایی که اکنون در دست است از اول تا آخر یک جا حرفی از قیامت و لفظ قیامت ندارد، ولی در انجیل یکی دو جا دارد یکی از آنها داستان هفت برادر و یک زن است.
· بدن نفس من حیث هو بدن آن است محال است که از وی منفک شود، بلکه مطلق بدن در همه عوالم مرتبه نازله نفس است و آن بدن به صورت همین پیکر ظاهر است و این پیکر ظاهر به تجدد امثال و حرکت جوهری دمبدم عوض می شود ولی اصل بدن باقی است و آنگاه که این غلاف را در زمین گذاشت بدن نفس با او هست فتبصر.