خرّم آن دلکه بود در حرم دلدارشخنک آندیده که دارد شرفدیدارشسر تسلیم بنه درقدمش بیچهوچونبسرم کار همین استو مکن انکارشپیر دانایمن آن دُرج گهرهای سخنکه مرا آب حیاتست همی گفتارشگفت جز تخم حضوری ندهد بار وصالخواجه درملک دل این تخم سعادت کارشبوالعجب خانة پرنقش و نگاری است جهانصنع نقّاش ببین و هنر معمارشوارداتی که به دل میرسد از مکمن غیبار بود همنفسی بوکه کنم اظهارشرهروان سوختة بیسر و بیسامانندشرر عشق ببین و اثر اطوارشعشقآن دریتیمی استکه درملکوجودهرکجا مینگرم گرم بودبازارشازکران تا به کران طلعت جانانة اوستاز عیان تا به نهان مصطبة آثارشز تجلاّی جمالش همه شیدایی اوگل او بلبل او گلبن اوگلزارشبه تمنّای وصالش همه اندر تک و پوینجم سرگشتة او مهر و مه دوّارش حسن حسنزاده آملی