هو
عارفی می گوید:
چو رسی به طور سینا اَرِنی مگو و بگذر
که نیارزد این تمنی به جواب لن ترانی
****
عارفی دیگر می گوید:
چو رسی به طور سینا اَرِنی بگو و مگذر
که خوش است از او جوابی چه تَری چه لَنْ تَرانی
****
علامه طباطبایی:
سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی
ارنی نگفته، گفتی دو هزار لن ترانی
****
دیگری می سراید:
ارنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد
تو که با منی همیشه چه جواب لن ترانی
****
اما نظر استاد من اینست که:
تو مقیم طور سینا، اَرِ از چه می سرایی
ارنی کسی بگوید که غریب طور سیناست
(استاد سید داود موسوی)
بدان که دنیا از عالم ملک و شهادت ، و آخرت از عالم ملکوت و غیب است .
برخی گفته اند : دنیا ، عالم محسوسات ، و آخرت عالم معقولات است . که البته این سخن ، سخنی سست و عقیده فلاسفه ای است که معاد جسمانی و وجود بهشت و دوزخ جسمانی را باور ندارند .
صحیح آن است که گفته شود : دنیا عالم کون و فساد ، و آخرت خانه آرامش و قرار است .
برخی گفته اند عالم شهادت آیینه آخرت است ، و عالم غیبت که همان عالم آخرت است در آن دیده می شود . پس عالم دنیا ، عالم آخرت را از پیش چشم ما پنهان داشته است ، و کسی که به توفیق خدا چشم بصیرت و پند اندوز و دیده نهان بین بیابد ، به هر چه در این جهان نظر افکند ، از آن به جهان آخرت تعبیر می کند ، و در نتیجه گذر کردن و نظر افکندن او بر هر چیز ، عبرت و پند نامیده می شود ، و خدای بزرگ ، خود بندگانش را به این موضوع امر فرموده که : « زندگی دنیا بازی ، نابکاری ، آرایش ، لاف و گزاف میان خودتان است ( حدید / 20 ) »
و کسی که چشم بصیرت او نابینا باشد و از آنچه در زندان این جهان می بیند پند نگیرد ، و به جهان آخرت تعبیر نکند ، و در عالم حس و شهادت محبوس بماند ، خیلی زود درهای دوزخ به روی او باز می شود که : « آنان کسانی هستند که در شکمهایشان جز آتش چیزی نمی خورند . (بقره / 174) »
حقیقت این است که بهشت و دوزخ هر دو مخلوقند ، چنانکه خدای بلند مرتبه فرموده است : « و بهشتی که فراخی آن چون فراخی آسمان و زمین است و برای کسانی آماده شده که ایمان آوردند . (حدید/21) » .
راوی گوید به علی بن موسی الرضا (ع) گفتم : ای پسر رسول خدا آیا بهشت و جهنم هم اکنون مخلوقند ؟ پاسخ فرمود : آری ، رسول خدا (ص) به بهشت رفته است ، و آنگاه که به سوی آسمان عروج کرد آتش دوزخ را نیز به چشم دیده . راوی می گوید به او گفتم : گروهی می گویند بهشت و جهنم هم اکنون مقدرند و مخلوق نمی باشد. پاسخ فرمود : آنان که چنین می گویند از ما نیستند و ما نیز از آنان نیستیم . کسی که مخلوق بودن بهشت و دوزخ را باور ندارد ، در واقع رسول خدا و ما را تکذیب کرده است و به ولایت ما اعتقادی ندارد و در آتش دوزخ جاویدان می ماند .
روی هم رفته دنیا پدیده ای است آتشین و رو به فرسایش ، و موجود و تباهی پذیر که چون کسی بدان تکیه کند سزاوار آتش دوزخ است و آخرت ، جهانی است نورانی ، والا ، و جاویدان که همان صورت بهشت و منزلهای آن است و لیکن از این حواس ظاهری پوشیده و پنهان است . کسی که خود را و پروردگارش را بشناسد ، ذاتش از پرده تاریک دنیا مجرد می شود و در زمره اهل آخرت در می آید و از نعمتهای آن بهره مند می گردد که :
« آن سرای واپسین را به کسانی دهیم که در زمین برتری و فساد نجویند و عاقبت نیکو برای پرهیزگاران است . ( قصص / 83 ) »
حج، «سفر الیاللّه» است؛ سفری که سیر و سلوک باطنی و معراج روحانی را با سیر و سفر ظاهری (آفاقی و انفسی)، پیوند میزند و با آیات و بیّنات، در قلّههای بلند توحید و منارههای پر فروغ ایمان به مشعلداری هدایت یافتگان کعبه حقیقت و قافلهسالاران کوی عشق، توأم میسازد و رهآورد آن، «معرفت و کمال» و رشد معنوی و تجلّی فطرت انسانی است.
قرآن کریم، کعبه را رمز هدایت برای جهانیان خواند؛ هُدیً لِلْعالَمِین و بدینسان نور هدایت و معرفت و شعور و شناخت، در تار و پود حج تعبیه گردید و زائر خانه خدا، از این مشعل هدایت و عرفان و شهود بهره خواهد گرفت که روح حجّ ابراهیمی و معنویت و آداب شرع محمّدی صلیاللهعلیهوآله را در اعمال ومناسک جاری سازد و مشاعر و مناسک را معنی ببخشد و از نیت حج عزم خدا را، و از احرام تحریم غیر حق را، و از طوافْ عشق و فنای ابدی را، و از نماز شوق شهود را، و از رکن و مقام قیام للّه و تجدید میثاق خدا را، و از زمزم حلاوت شراب وصل را، و از مسعی صدق و صفا و حیرت و انقطاع را و از عرفات عرفان و انابه را و از مشعر شور و شعور را، و از منا «محو و فنا» و مجاهده و ایثار را به ارمغان آورد. و این، زمانی است که حجّ با معرفت و ژرفنگری توأم باشد و پیامهای معنوی مناسک به حجگزار تفهیم گردد و او با سویدای دل دریابد و در اعماق جان جای دهد تا مایه معراج و تعالیِ روح وی گردد.
برگرفته از سخنان استاد حجت الاسلام و المسلمین صمدی آملی
سیر در آفاق و انفس، یعنی تفکر در لطایف وجود آدمی و مشاهدة دقایق هستی، مطلبی است که به صورتهای مختلف در نوشتههای دانشمندان اسلامی مطرح شده است.
الف ـ در تفاسیر قرآن: مفسران عامه و خاصه، ضمن تفسیر آیة «سَنُریهِمْ آیاتِنافیالآفاقِ وَفیاَنْفُسِهِمْ» در توجیه دو کلمه آفاق و انفس سخنانی گفتهاند، از آن جمله:
1. مراد از آیاتِ آفاقی، افلاک و ستارگان و عناصر چهارگانه و موالید سه گانه (معدن، نبات و حیوان) است؛ و مقصود از آیات انفسی، کیفیت تکوین جنین است در رحم و نحوة پدید آمدن اعضاء و اندامهای شگفتانگیز آن؛
2. مقصود از آیاتِ انفسی، اشاره به فتح مکه است و مراد از آیاتِ آفاقی فتح نواحی اطراف آن؛
3. منظور از آیاتِ آفاقی، حوادث خارق عادتی است که مقارن ظهور پیامبر اکرم و پس از آن، در خارج از مکه اتفاق افتاد؛ و مقصود از آیاتِ انفسی اشاره به واقعة شقّالقمر است که در مکه صورت گرفت؛
4. آیات آفاقی یعنی «وقایعی که خدای تعالی را بود در امم گذشته»؛ و ایات انفسی اشارتی است به واقعة جنگ بدر؛
5. آیاتِ آفاقی یعنی سرنوشت امّتهایی که انبیای الهی را تکذیب کردند، در مقابل آیاتِ انفسی که وجود خود انسان و مراحل تکوین و تکامل اوست از انعقاد نطفه تا مرحلة ادراک و تعقل (طبرسی، 5/33؛ فخررازی، 24/139؛ ابوالفتوح رازی، 4/554، 555).
ب ـ سیرآفاقی و انفسی در نظر فیلسوفان: ابنسینا در پایان نَمَط چهارم از کتاب اشارات و تنبیهات، ضمن توضیح برهانی که برای اثبات ذات باری و صفات حقیقیة او آورده است میگوید: «تأمل کن که چگونه در اثبات مبدءِ اول و یگانگی و پاکی او از عیب و نقص، بیان ما به چیز دیگری جز خود وجود نیاز نداشت و به ملاحظة مخلوق و فعل او محتاج نشد، اگرچه آن هم بر وجود واجب تعالی تعالی دلیل است، اما این روش مطمئنتر و شریفتر است و در کتاب الهی، آیة «سنریهم آیاتنا» به این مطلب اشارتی دارد» (3/66). شیخاشراق در باب دوم از رسالة یزدان شناخت ـ که دربارة معرفت نفس انسانی و چگونگی سعادت و شقاوت آن بحث میکند ـ آفاق و انفس را در معنای انسان و جهان به کار میبرد. به گفتة او: کاملترین موجودات آدمی است که او را عالم کوچک خواندهاند «به حکم آنکه حواشی عالم روحانی و جسمانی بر هم زدهاند و نموداری از او با هم آورده؛ و کلام الهی بر این معنی ناطق است: سنریهم آیاتنا» (مجموعة آثار، 420). نیز در کتاب الواح عمادی، پس از ذکر آیة 21 سورة 51 (الذّاریات) و آیة 53 سورة 41 (فصلت)، مینویسد: «این چند آیه اشارت میکند که عجایب عالم علوی در عالم کوچک که انسان است، تعبیه شده است» (ص 190).
بابا افضل کاشانی، در رسالة جاوداننامه، مراتب آیات و نشانههای الهی را در جهان هستی، به «گنج خانهای» تشبیه میکند که کلید آن خودشناسی است. به گفتة او: « شناخت هر چیزی پس از شناخت خود تواند بود، چه از مخلوقات هیچ چیز آن کمال ندارد که مردم» (1/267). وی سپس ضمن اشاره به آیة 53 سورة 41 و استشهاد به آیة 21 سورة 51، از «علمِ آیاتِ آفاق و انفس» نام میبرد و مینویسد: «ناچار به آیات آفاق و انفس مردم را به لقای خداوند تعالی باید خواند تا محجوب نمانند. پس به آیات بباید نگریست تا بدانی و بشناسی و از الحاد و تعطیل بری شوی؛ و چون بدانستی و بشناختی، آیات و علامات را فرو باید گذاشت تا مشرک نباشی» (1/28، 284). نکتهای که افضلالدین در پایانِ سخن خود بر آن تأکید میکند، این است که پس از شناخت بدایع خلقت و تأمل در مصنوعات الهی و گشوده شدن دیدة بصیرت، اگر آدمی از آیات و نشانهها روی برنتابد اندیشة خود را در وجود باری و وحدانیت و قیومیت او متمرکز نسازد، به ورطة شرک و الحاد میافتد.
*نازلترین مرحله قرآن عربیت آن است که پیغمبر، این لفظ عربی را نیز توسط حضرت جبرئیل(علیه السلام) میشنید و عالیترین مرحله آن، أمّ الکتاب است که پیامبر با علم لدنی آن را فرا میگرفت و بین این حدّ نازل و آن حدّ عالی هم مراتبی است که آیات: ?فی صحفٍ مکرّمةٍ ? مرفوعةٍ مطهّرةٍ ? بأیدی سفرةٍ ? کرامٍ بَرَرةٍ? ناظر به آن است و نبی اکرم همه این وسایط و مراحل را پیموده، و در همه این مراتب، همراه با هر یک از فرشتگان حامل وحی، حضور عینی و علمیداشته، از همه آنان وحی را تحویل میگرفته است، پس هم حدّ نازل قرآن کریم، که وجود عربی و کثرت و سوره و لفظ و کلمه است، به سمع او رسیده و هم حدّ عالی آن را که حقیقت بسیط و ثابت أمّ الکتاب است تلقی نموده و هم مراتب بین این دو حدّ را با حفظ تناسب دریافت کرده است.
*خدای سبحان پیامبر اکرم را الگوی انسانها قرار داد، الگو قرار گرفتن، تنها در خصوص مسائل فرعی و عملی و امثال آن نیست بلکه در معارف عقلی، کرامت و ولایت، نیز هست. هرکس درهردرجهای باشد وبخواهد به کمال نزدیک گردد، خواه از اوتاد یا اَبدال یا سایر فِرَق، چه کسانی که تحت تدبیر و تربیت ولی و راهنمایی هستند و چه آنها که از حیطه ولایت ولی ظاهری خارجند، و بالأخره هر انسانی در هر گوشه عالم بخواهد راه راست را طی کند الگویش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است؛ او در همه امور، شریعت، طریقت و حقیقت، اُسوه است. ممکن نیست کسی جز از مسیر پیروی رسول خدا بتواند به کمال انسانی راه پیدا کند، چون فرمود: تو بر صراط مستقیمی.و کمال، جز صراط مستقیم نیست.
*قلب، هر اندازه قوی باشد گاه توان محدود خود را از دست داده در برابر قویتر از خود میتپد. رسول خدا از هر کوهی استوارتر است، کوه را میتوان از بیرون به وسیله سیل، که سینه کوه را شکافته درّه پدید میآورد، و از درون به وسیله آتشفشان منفجر کرد، یا از دامنه یا قلّهاش کاست ولی رسول خدا چنان استوار بود که نه عوامل درونی، مانند غضب و ترس او را متزلزل میکرد، و نه علل و عوامل بیرونی میتوانست از صلابت و عظمت او بکاهد، از هر کوهی استوارتر بوده. مؤمن واقعی نیز از هر کوهی استوارتر است؛ نه پیرو دشمنهای بیرون، و نه تابع دشمنهای درون؛ نه همچون کوههای آتشفشان، که از درون منفجر میگردد و نه چون کوههای سیل زا، از بیرون کاسته میشود.
ادامه مطلب
از حضرت امیر علیه السلام نقل شده است که هر جا بسم الله بگویند و صلوات بفرستند- یعنی بگویند بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آل محمد-خداوند ملکی می فرستد که درآن مجلس غیبت نمی شود
.من به این حدیث احتیاج داشتم که خدا آن را رساند، زیرا در اکثر مجالس، روضه ها و مساجد وقتی نگاه می کنید می بینید غیبت وجود دارد . غیبت چند جور است. یک وقت غیبت از برادر ایمانی است. یک وقت هم هست که گوینده از امامش غائب است و حرف میزند. این هم غیبت است. تو که امامت را ندیده ای چرا حرف میزنی؟ غیبت خواص این است. غیبت عوام این است که پشت سر مردم حرفی بزنند که خوششان نیاید. وقتی امام آدم غائب است چه؟ آیا این غیبت نیست که حرف بزند؟ این هم یک نوع غیبت است که دهان و زبان خواص را می بندد.وقتی این معنا پیاده شود دیگر کسی حرف نمی زند
. برای خاصها غیبت این جوراست. علما و روحانیون که روز و شبشان را در دین خدا زحمت میکشند خواص ملتند. راهنمایند به سوی خدا و حجت و عزیز خدا و به سوی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف. اینها هم نباید غیبت کنند. غیبت اینها مال خودشان است. حسابشان هم باخودشان است. با من وشما نیست. خواستم بگویم غیبت چند قسم است.در دستورهاى دینى آمده است که اگر سیئهاى مرتکب شدید فوراً حسنهاى انجام دهید تا آن سیئه را جبران کند؛ زیرا اگر سیئه، متراکم شود، در جان انسان چرک ایجاد و او را نابینا و ناشنوا مىکند. براى این کار، ذکر دایمى خدا را توصیه کردهاند. برخى دستورهاى دینى وقت مشخصى دارند؛ مانند نماز: "ان الصلوة کانت على المؤمنین کتابا موقوتا"(1) اما ذکر خدا موقوت نیست و وقت مشخصى ندارد؛ زیرا در قرآن آمده است: "یا ایها الذین امنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا"(2)؛ دائماً به یاد حق باشید. این دوام یاد حق نمىگذارد انسان غفلت پیدا کند. نقل شده است که حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم از کنار باغى مىگذشت؛ به باغدار که در حال غرس نهالى بود فرمود: آیا حاضر هستى من تو را از غرس و شت سودمندترى آگاه کنم؟ عرض کرد: آرى. فرمود: درختى که تو مىکارى، ثمرش موقت است، ولى اگر در هر بامداد و شامگاه بگویى: سبحان الله و الحمدلله و لاالهالاالله و الله اکبر خداوند براى تو در بهشت، در برابر هر تسبیح درختهاى میوه غرس مىکند که همواره میوه مىدهد.(3)
لزوم ضبط خیال
بدان که اول شرط از براى مجاهد در این مقام و مقامات دیگر که مى تواند منشا غلبه بر شیطان و جنودش شود، حفظ طایر خیال است . چون که این خیال مرغى است بس پرواز کن ، که در هر آنى به شاخى خود را مى آویزد، و این موجب بسى از بدبختى ها است . وخیال یکى از دستاویزهاى شیطان است که انسان را به واسطه آن بیچاره کرده ، به شقاوت دعوت مى کند.
انسان مجاهد که در صدد اصلاح خود بر آمده و مى خواهد باطن را صفایى دهد، و آن را از جنود ابلیس خالى کند باید زمام خیال را در دست گیرد، و نگذارد هر جا مى خواهد پرواز کند و مانع شود از این که خیال هاى فاسد باطل براى او پیش آید، از قبیل خیال معاصى و شیطنت . همیشه خیال خود را متوجه امور شریفه کند، و این اگر چه در اول امر قدرى مشکل به نظر مى رسد و شیطان و جنودش آن را به نظر بزرگ جلوه مى دهند، ولى با قدرى مراقبت و مواظبت ، امر سهل مى شود.

دین دوستی و گرایش به عوالم غیب و کشف اسرار ماورای طبیعت، جزء غرائز بشر است؛ و میتوان این غریزه را ناشی از جاذبه حضرت رب ودود دانست که عالم امکان بالاخص انسان اشرف را به مقام اطلاق و نامتناهی خود میکشد؛ و مغناطیس جان، همان جان جان است که از آن به «جانان» و حقیقهًْالحقائق و اصل قدیم و منبع جمال و مبدأالوجود و غایه ًْالکمال تعبیر کنند.
این جذبة مغناطیس حقیقی که نتیجه و اثرش پاره کردن قیود طبیعی و حدود انفسی و حرکت به سوی عالم تجرد و اطلاق و بالاخره فنای در فعل و اسم و صفت ذات مقدس مبدأ المبادی و غایهًْ الغایات و بقای هستی به بقای حضرت معبود است، از هر عملی که در تصور آید، عالیتر و راقیتر است. جذبة من جذبات الرحمن توازی عبادة الثقلین، انسان درکمون ذات و سرشت خود حرکت به سوی این کعبه مقصود و قبلة معبود را مییابد و به نیروی غریزی و فطری الهی بار سفر میبندد و با تمام شراشر وجود بدین صوب رهسپار میشود؛ لذا تمام اعضا و جوارح او باید در این سفر به کار افتد. عالم جسم و ماده او (که طبع اوست) و عالم ذهن و مثال او (که برزخ اوست) و عالم عقل و نفس او (که حقیقت اوست)، همه باید در این سفر وارد گردند و با یکدیگر تشریک مساعی کنند. بدن باید وجهه خود را رو به کعبه نموده، در حال نماز به قیام و رکوع و سجود در آید؛ ذهن باید از خاطرات خود را مصون داشته و رو به سدرةالمنتهی کند؛ و روح باید غرق انوار حریم حرم الهی گردد و درون حرم آمن حضرت احدیت محو و مدهوش شود.
در زمان حضرت نوح ( ع ) پیرزنی بود که با چند فرزند یتیمش در کلبه ای که ته درّه ای قرار داشت زندگی می کرد و حضرت نوح ( ع ) هر وقت از کار ساختن کشتی خسته می شد به کنار کلبه آن پیرزن می آمد و با او حرف می زد . وقتی قرار شد طوفان بیاید نوح ( ع ) به او وعده داد که هنگام طوفان او را خبر کرده و به کشتی سوار می کند . وقتی طوفان آغاز شد نوح ( ع ) آن پیرزن را از خاطر برد .
وقتی آب همه جا را گرفت نوح ( ع ) به یاد پیرزن افتاد و تأسف خورد که چرا فراموش کرد او را سوار کند . هنگامی که طوفان فرو نشست نوح ( ع ) دید در نقطه ای دوردست سبزه زاری وجود دارد . نزدیک رفت و با تعجّب مشاهده کرد خانه همان پیرزن است و هیچ آسیبی به آن نرسیده است و پیرزن و فرزندانش هم سالمند .
از پیرزن پرسید : طوفان که آمد و آب همه جا را گرفت تو متوجّه نشدی ؟ پیرزن گفت : یک بار که می خواستم نان بپزم دیدم ته تنور کمی نمناک است ، پس این از آثار آن طوفان بوده است .
کسی که با خدا باشد طوفان حوادث به او زیان نمی رساند و حتّی وجود آنها را هم احساس نمی کند .
* به خودت بگو خدا با من است . توجّه به این حقیقت سبب می شود که مردن هم برای انسان آسان شود ، چه رسد به مشکلات کوچکتر . این حرفت هم راست است ، چون خدا با همه هست .