فرزند ارجمندم، از اکنون باید بر قدم صدق یوسف صدّیق سلام الله علیه بوده باشد که :
در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است
ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزگار
- فرزندم! خود را باش. این داعی حسن حسن زاده آملی دینداری متمسّک به ذیل ولایت محمّد و ال محمّد صلوات الله علیهم با دلیل و برهان است، نه به تقلید و اتّباع از این و ان...
- ای فاضل فرزانه و فرهیخته و فرزام! در صنایع انسانها دقّت بسزا بفرما که همه ی انها را دین و ایین است؛ یعنی هر یک را در نحوه ی نگاهداری و اعمال ان برنامه ای خاصّ است که باید بدان برنامه اگاهی داشت و ان صنعت را به دستور ان برنامه به کار برد تا ان صنعت در کارش درست نتیجه دهد، و اگر مطابق دستورش به کار نرود، یکبارگی دچار اختلال و فساد و زوال می شود و مشکلات و حوادث بد پیش می اورد. ان دستور دین ان صنعت است، و هیچ صنعتی بی دین و دینداری پایدار و استوار نمی ماند.
-این همه صنایع برّی و بحری و فضایی شگفت ساخته ی قطرات نطفه اند؛ یعنی قطره نطفه ای در دو کارخانه حیرت اندر حیرت الهی که یکی زهدان مادر عزیز و دیگر همین نشأه گرامی دنیای مشهود ما که رحم دوم است؛ چنان دارای صورت دلنشین و بینش و دانش این چنین شده است که این همه صنایع شگفت از وی به منصّه ظهور رسیده است.
-نخست تأمّل بفرما که چگونه قطره نطفه ای، انسانی این چنینی شده است.
- و پس از ان تدبّر بفرما که چگونه به اختراع این همه صنایع بوالعجب دست یافته است، و سپس تعقّل بفرما که همه صنایع این نطفه را دین و ایین است. ایا ان کس که نطفه ای کذایی را چنین صورت و صنعت دلنشین چیره دست مخترع و مبتکر صنایع حیرت اور به بار اورده است، او را بی دین و بی ایین افریده است؟!
- عزیزم! کشیک نفس بکش تا انسانی الهی شوی، و در عداد مقرّبین در ایی و وارداتی ان سویی عایدت شود.
- و بدان که علم و عمل دو حقیقت انسان سازند و علم، امام عمل است، و اکنون هنگام تحصیل علم و اعتیاد به عمل صالح ان عزیز است، به انتظار فردا مباش که به فرموده ی انسان اگاهی:
در جوانی به خویش می گفتم شیر شیر است گر چه پیر بود
تا به پیری رسیده ام دیدم پیر پیر است گر چه شیر بود
منبع: فرازهایی از کلمه ی ??? کتاب هزار و یک کلمه، جلد ششم، از اثار علامه حسن زاده آملی
گفت ما را هفت وادی در ره است /چون گذشتی هفت وادی، درگه است
هست وادی طلب آغاز کار / وادی عشق است از آن پس، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت/ پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک / پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین، وادی فقر است و فنا / بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی، روش گم گرددت/ گر بود یک قطره قلزم گرددت
وادی اول: طلب
چون فرو آیی به وادی طلب / پیشت آید هر زمانی صد تعب
چون نماند هیچ معلومت به دست/ دل بباید پاک کرد از هرچ هست
چون دل تو پاک گردد از صفات / تافتن گیرد ز حضرت نور ذات
چون شود آن نور بر دل آشکار / در دل تو یک طلب گردد هزار
وادی دوم: عشق
بعد ازین، وادی عشق آید پدید / غرق آتش شد، کسی کانجا رسید
کس درین وادی بجز آتش مباد/ وانک آتش نیست، عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود/ گرمرو، سوزنده و سرکش بود
گر ترا آن چشم غیبی باز شد / با تو ذرات جهان همراز شد
ور به چشم عقل بگشایی نظر / عشق را هرگز نبینی پا و سر
مرد کارافتاده باید عشق را/ مردم آزاده باید عشق را
وادی سوم: معرفت
بعد از آن بنمایدت پیش نظر / معرفت را وادیی بی پا و سر
سیر هر کس تا کمال وی بود/ قرب هر کس حسب حال وی بود
معرفت زینجا تفاوت یافتست/ این یکی محراب و آن بت یافتست
چون بتابد آفتاب معرفت / از سپهر این ره عالیصفت
هر یکی بینا شود بر قدر خویش/ بازیابد در حقیقت صدر خویش
وادی چهارم: استغنا
بعد ازین، وادی استغنا بود/ نه درو دعوی و نه معنی بود
هفت دریا، یک شمر اینجا بود / هفت اخگر، یک شرر اینجا بود
هشت جنت، نیز اینجا مردهایست/ هفت دوزخ، همچو یخ افسردهایست
هست موری را هم اینجا ای عجب/ هر نفس صد پیل اجری بی سبب
تا کلاغی را شود پر حوصله/ کس نماند زنده، در صد قافله
گر درین دریا هزاران جان فتاد / شبنمی در بحر بیپایان فتاد[?]
وادی پنجم: توحید
بعد از این وادی توحید آیدت / منزل تفرید و تجرید آیدت
رویها چون زین بیابان درکنند / جمله سر از یک گریبان برکنند
گر بسی بینی عدد، گر اندکی/ آن یکی باشد درین ره در یکی
چون بسی باشد یک اندر یک مدام/ آن یک اندر یک، یکی باشد تمام
نیست آن یک کان احد آید ترا / زان یکی کان در عدد آید ترا
چون برون ست از احد وین از عدد / از ازل قطع نظر کن وز ابد
چون ازل گم شد، ابد هم جاودان / هر دو را کس هیچ ماند در میان
چون همه هیچی بود هیچ این همه/ کی بود دو اصل جز پیچ این همه
وادی ششم: حیرت
بعد ازین وادی حیرت آیدت/ کار دایم درد و حسرت آیدت
مرد حیران چون رسد این جایگاه/ در تحیر مانده و گم کرده راه
هرچه زد توحید بر جانش رقم / جمله گم گردد ازو گم نیز هم
گر بدو گویند: مستی یا نهای؟/ نیستی گویی که هستی یا نهای
در میانی؟ یا برونی از میان؟ / بر کناری؟ یا نهانی؟ یا عیان؟
فانیی؟ یا باقیی؟ یا هر دویی؟/ یا نهی هر دو توی یا نه توی
گوید اصلا میندانم چیز من/ وان ندانم هم، ندانم نیز من
عاشقم، اما، ندانم بر کیم / نه مسلمانم، نه کافر، پس چیم؟
لیکن از عشقم ندارم آگهی / هم دلی پرعشق دارم، هم تهی
وادی هفتم: فقر و فنا
بعد ازین وادی فقرست و فنا/ کی بود اینجا سخن گفتن روا؟
صد هزاران سایه? جاوید، تو / گم شده بینی ز یک خورشید، تو
هر دو عالم نقش آن دریاست بس/ هرکه گوید نیست این سوداست بس
هرکه در دریای کل گمبوده شد/ دایما گمبوده? آسوده شد
گم شدن اول قدم، زین پس چه بود؟/ لاجرم دیگر قدم را کس نبود
عود و هیزم چون به آتش در شوند/ هر دو بر یک جای خاکستر شودند
این به صورت هر دو یکسان باشدت/ در صفت فرق فراوان باشدت
گر، پلیدی گم شود در بحر کل/ در صفات خود فروماند به ذل
لیک اگر، پاکی درین دریا بود / او چو نبود در میان زیبا بود
نبود او و او بود، چون باشد این؟ / از خیال عقل بیرون باشد این
فریدالدین عطار نیشابوری
جلوه هایی از توحید و معارف
ذکرُ الله که حدی ندارد، اعمّ از ذکر قلبی و لسانی، بلکه اعمّ از ذکر بدنی است. چون تمام طاعات و هم? آن چه مرضیّ خدا است، ذکر الله است.[در محضر بهجت:1/7]
باید دستگیری و توفیق از ناحی? خدا باشد، تا با اعمال اختیار و اراده از ناحی? بنده، کارهای اختیاری انجام گیرد. [در محضر بهجت: 1/9]
خداوند در قرآن و غیر قرآن، به حدّی بهشت و بهشتیان را در توصیف بالا برده که اگر کسی از شوق آن وفات کند، استبعاد ندارد! آیات جهنّم نیز این گونه است... که اگر انسان معاصی خود را در نظر بگیرد و بمیرد، مستبعد نیست! [در محضر بهجت:1/11]
آیا خوب است به ذاتی که موت و حیات و مرض و صحّت و غنا و فقر به دست او است، مراجعه کنیم و رابط? دوستی داشته باشیم، یا کسی که خود محتاج و ناتوان و بیچاره است؟![در محضر بهجت:1/11]
معرفة الله اَعظمُ العبادات است و هم? تکالیف، مقدّم? معرفت خدا هستند. [در محضر بهجت: 1/22]
منظور از اَسماء در آی?: (وَعَلَّمَ آدَمَ کُلَّها: و تمامی اسما را به حضرت آدم آموخت) علم به حقایق است که موجب امتیاز انسان از حیوانات بلکه فرشتگان می گردد. [در محضر بهجت:1/36]
نتیج? خلق و مخلوق در حدیث قُدسی: (خَلَقتُ الاَشیاءَ لاَجلِکَ وَ خَلَقتُکَ لاَجلی: تمام اشیا را برای تو و تو را برای خودم آفریدم)، علم و معرفت است. [در محضر بهجت:1/37]
ما را شناخته اند، اعمال ما محفوظ است، و عکسبرداری شده است... آیا شهادت دست و پا و دیگر اعضا و جوارح شوخی است؟![در محضر بهجت:1/51]
سبحان الله! خداوند آیات قهّاریتش را با خواب به ما نشان می دهد. موجودیّت ما، اختیارات ما به واسط? خواب باطل می شود. خواب، آیت تکوینیّه است برای لا اختیاریّت ما، بفرما: لاشیئیّتِ ما. [در محضر بهجت:1/177]
اگر قلم تکوین و اراده تکوینی? خدا نباشد، هیچ قدرتی ولو بُختُ النّصر (یکی از پادشاهان جبّار و ستمگر تاریخ) نمی تواند ضرری برساند. [در محضر بهجت:1/304]
آن عالم (عالم برزخ و ملکوت)، عالَم اَوسعی است، همه حضور است، مثل این جهان چهار دیواری نیست، ماضی و حال و آینده در آن جا یکی است. [در محضر بهجت:1/92]
ملایکه، صدای ما را ضبط می کنند، هم از گفتار ما، هم از اصل و نیت گفتار ما که به داعی الهی صادر شده است، یا نفسانی و شیطانی، عکسبرداری می کنند. [در محضر بهجت:2/100]
نسبت این دنیا و عالم آخرت، مثل شکم مادر و عالم رَحِم با این عالم است (وَالمَوتُ وِلادةُ الرّوح: مرگ، تولد روح است.) [در محضر بهجت:2/235]
مراتب بهشت، مانند لباس های انسانها است که هیج تحاسدی (حسدورزی) از کسی که کوتاه قد است، نسبت به لباس بلندِ انسان بلند قامت، پیدا نمی شود. [در محضر بهجت:2/267]
1- هر روز یا شب 70 مرتبه آیات سخره یا بصورت تقسیم بخوانید
2- بیرون کردن افکار منفی ، سوء ظن ، کینه ، حسادت ...
3- همیشه اعمال خود را زیر سوال ببریم و ناراحت باشیم که چرا بهتر از این نبودیم ؟
4- معایب دیگران را نبینم و بپو شانیم .
5- خوبیهای خود را نبینیم و در هنگام پیروزی استغفار کنیم .
6- گرسنگی ، سکوت ، بیداری ، خلوت ، ذکر دائم را در موارد خودش به نحو صحیح اعمال کنیم .
7- یکی از بهترین راههای تطهیر قوه خیال تفکر در موجودات نظام مقدس عالم است .
8- به هیچ عنوان از هیچ کس توقع نداشته باشید و اگر خدمتی کردید برای خدا باشد .
9- با دوستان اهل علم و تقوی برنامه های علمی و عبادی داشته باشیم .
10-هر گاه یکی از قوای ما آلوده شد فورا و ضو بگیریم .
11-برنامه های زندگی را بطرف یک محور واحد سوق بدهیم و از پراکندگی و اشتغالات گوناگون بپرهیزیم .
12-حتما در شب یا روز وقتی برای تفکر در آیات قران و وقتی برای سکوت و تفکر در خود قرار بدهیم .
13- از حرص و آرزوهای مادی و دور و دراز بپرهیزیم .
همتی ای جان من سیر سما وات را
گوی خدا و مجوی کشف و کرامات را
حاجت رندان راه نیست به جز وصل یار
تا تو چه حاجت بری قبله حاجات را
دار حضور و ادب ، همت و آنگه طلب
وقف مر این چار کن یکسره اوقات را
دوش ندای سروش آمده در گوش هوش
کوش به آبادی دیرخرابات را
طاعت عادی تو، بُعد ز حق آورد
قرب بود در خلاف آمد عادات را
کیست مصلی کسی کوست مناجی دوست
آه که نشناختی سِرّ عبادات را
حضرت علامه حسن زاده آملی
عثمان بن عفان از پیامبر اکرم پرسید: تفسیر حروف ابجد چیست ؟
پیامبر فرمود: تفسیر ابجد را بیاموزید، زیرا در آن نکات عجیبى است . واى بر عالمى که پیوسته با این حروف سر و کار دارد، و تفسیر آنها را نداند. سپس آنها را به این ترتیب تفسیر نمود:
الف - آلاء اللّه ، حرف من اسمائه الف نشانه نعمتهاى الهى و حرفى از نامهاى الهى است .
ب - بهجة اللّه باء اشاره به بهجت خداوند دارد.
ج - جنة اللّه و جمال اللّه و جلال اللّه جیم نشانه جنان و جمال و جلال است .
د - دین اللّه ، دال اشاره به دین خدا یا جزاء الهى است .
ه - هاویة فویل لمن هوى فى النار هاء نشانه جهنم است ، واى بر کسى که در آتش دوزخ بیفتد.
و - ویل لاهل النار، واى بر حال اهل دوزخ .
ز - زاویة اللّه فى النار یعنى زوایاى جهنم .
ح - حطوط الخطایا عن المستغفرین فى لیلة القدر و مانزل به جبرئیل مع الملئکة الى مطلع الفجر
حاء نشانه ریزش گناهان توبه کنندکان در شب قدر است ، همان شبى که جبرئیل با فرشتگان تا سپیده دم بر زمین فرود مى آیند.
ط - طوبى لهم و حسن مآب
درخت طوبى از آن استغفار کنندگان است و سر انجام خوشى دارند. طوبى درختى است در بهشت که شاخه هاى آن از پشت دیوار باغ بهشت پیدا است و میوه فراوان دارد.
ى - یداللّه فوق خلقه سبحانه و تعالى عما یشرکون یا اشاره به قدرت برتر خداوند است .
ک - کلام اللّه لا تبدیل لکلمات اللّه و لن تجد من دونه ملتحدا
کاف اشاره به کلام خدا است . که در کلمات او تبدیل و تغییرى نیست ، و پناهى ، جز او نمى یابى .
ل - المام اهل الجنة بینهم فى الزیارة و التحیة و السلام و تلاوم اهل النار فیما بینهم
لام اشاره است به دید و بازدیدهاى اهل بهشت از یکدیگر و سرزنش دوزخیان بر همدیگر.
م - ملک اللّه الذى لا یزول و دوام اللّه الذى لایفنى
میم نشانه بقاء و دوام سلطنت الهى است .
ن - والنون و القلم و ما یسطرون ، فالقلم قلم من نور و کتاب من نور فى لوح محفوظ یشهده المقربون و کفى بالله شهیدا
نون اشاره است به نون و قلم و آنچه مى نگارند، قلم قلمى از نور است و کتاب نیز کتاب نور است که در لوحى محفوظ است و فرشتگان مقرب درگاه الهى نزد آن شاهد و حاضرند، و گواهى و شهادت خداوند به تنهائى کافى است .
سعفص وقرشت مانند ابجد، هوز، حطى ، کلمن تمام حروف آن بیان نشده است .
حضرت طبق روایت فرمود:
اماسعفص فالصاد صاع بصاع یعنى الجزاء بالجزاء کماتدین تدان ، ان اللّه لا یرید ظلما للعباد.
صاد - اشاره به اینستکه پاداش در مقابل پاداش است . هر طور تو با دیگران معامله کنى و پاداش آنان را بدهى ، خداوند هم همانطور با تو معامله مى کند و پاداش مى دهد. خداوند به بندگان ستم نخواهد کرد.
و اما قرشت یعنى قرشهم فحشرهم و نشرهم الى یوم القیامة فقضى بینهم بالحق و هم لایظلمون .
قرشت اشاره به آنست که خداوند مردم را پس از مرگ زنده ، و همه را جمع مى کند و به حساب آنان رسیدگى ، و به حق و عدالت بین آنها قضاوت مى شود، و آنان مورد ظلم و ستم واقع نخواهند شد.
منبع:1001نکته علامه * به نقل از وبلاگ: الله شناسی
نکته??:دو عالم را به یک بار از دل تنگ برون کردیم تا جای تو باشد
نکته??:تا دهن بسته نشد دل باز نمی شود
نکته??:نورانیه القول علی قدر نورانیه القلب
نکته???:ما کاری مهم تر از خود سازی نداریم
نکته???:به قدر نیستی تو هستی حق ظاهر می شود
نکته???:مبادی مقامی از مقامی باز داردت ورهزنت شود
نکته???:ارسال معلم ربانی برای انسان ها از زبان ابراهیم خلیل علیه السلام که در قران امده است:ربناوابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ایاتک ویعلهم الکتاب والحکمه ویزکیهم انک انت عزیز الحکیم
نکته???:اسیر بطن اهل سر و باطن نخواهد شد
تا که اصطبل شکم معمور است کاخ دل را نتوان کرد اباد
نکته ???:تا به اصل خود انس نگرفتی و به خوی او در نیامده ای انسان نیستی
نکته ???:هرچه مراقبت کامل تر باشد تحصیل حقایق صافی تر است
نکته ???:پیامبر صلی علیه و اله فرمود:الصبحه تمنع الارزق معنی باطنی ان این است بامدادهنگام شکار مردم کار است
نکته ???:گرسنگی و تشنگی داء اند و غذا دواء .دواء را تا چه اندازه باید خورد
نکته???:بیع و شرای خداوند با بنده اش این است که او را از وی می گیرد و خودش را به او می دهد به به چه تجارتی و خه خه چه داد و ستدی
نکته???:اصل و بنا بر این است که دیده دل ملکوت را ببیند چنانچه دیده سر دل را. در دیدن شگفت نیست شگفت در ندیدن است. که بصر و بصیرت را باید درمان کرد
نکته???:زود زود نمی دهند تا کم کم ظرفیت حاصل شود به قول جناب عطار:
انکه از گنج و گهر خرسند شد هم بدان گنج و گهر در بند شد
نی مشو اخر به یک جو مست نیز می طلب چون بی نهایت هست نیز
نکته???:فرموده اند اساس تقوا دو چیز است:التعظیم لامر الله والشفقته علی خلق الله.
نکته ???: قبل از جلوس به توجه قرائت والضحی و الم نشرح برای انتقال و صفای باطن و روئیای صالحه در حال توجه دستوری بسیار مفید است.
نکته???:از سود و زیان گذر که باید گذری از هر دو جهان گذر که باید گذری
خود را چه کنی که رهزن توست خودیت از رهزن جان گذر که باید گذری
نکته???:از خاموشی گفتار زائد و از اندیشه کردار .
نکته???:خو شا به حال سایر که در هر انی به حکم دو اسم شریف قابض و باسط دو عید دارند به قول عارف بزرگ سنایی:عافان هر دمی دو عید کنند عنکبوتان مگس قدیر کنند
نکته???:گناه را مراتبی است از گناه پیش پا افتاده گرفته تا انسان به جایی می رسد که عبادتش را گناه می بیند بقول سعدی: عابدان از گناه توبه کنند عارفان از عبادت استغفار
نکته???:به نقل از استادان علامهمی فرماید:در توضیخ حدیث امام صادق (سلام الله تعالی علیه):اذا اغتم ترک النوافل.چون در ان حال نفس رادر مورد تجلی حق سبحانه قرار دادن کفران نعمت تجلی است.
نکته???:عمل عمده در سلوک الی الله استقامت است نزول برکات و فیض های الهی بر اثر استقامت است(فصلت??>??)
نکته???:چو اندر اختیار تو زبانت نمی باشد بدوزند این لبانت
نکته???:از وصایای بسیار موکد ان که دل هیچ کس را نیازاری که جبران ندارد و فی جمع الاخبار قال نبی (صلی الله الیه واله)من احزن مومناً ثم اعطاه الدنیا لم یکن ذلک کفاره و لم یوجزعلیه.
ز خود هرگز نیازارم دلی را که می ترسم در او جای تو باشد
نکته ???:تا بارت را ننهی بار نیابی.تا گم نشوی چیزی در تو پیدا نمی شود تا گیرنده نشدی انسان نشدی: چیزی چه طلب کنی که گم کرده نه ای از خود بطلب که نقد تو در بر توست
منبع:????نکته علامه
استاد اصغر طاهرزاده
اگر عقیده و عمل ما مطابق حق نباشد خداوند ما را به دست خودمان میگیرد. فرعون تصور میکرد در حال تعقیب قوم حضرت موسیu است، خوشحال هم بود که آنها به طرف رودخانه نیل حرکت میکنند که هیچ راه گریزی ندارند، غافل از اینکه او با آن همه شتاب، به سوی محل غرقشدن خود و لشگریانش حرکت میکند. خداوند در آیةالکرسی میفرماید: «اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ، مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ»؛ یعنی خداوند آن حقیقت یگانهای است که در حیات مطلق و قیام مطلق است به طوری که هیچ سستی و چُرت و خوابی او را نمیگیرد، چنین خدایی آسمان و زمین در قبضه وجود اوست، بدون آن که آنها از خود وجودی استقلالی داشته باشند. حال با توجه به چنین حضوری برای خداوند در عالم، چه کسی میتواند نقشی داشته باشد مگر آن که خودِ خدا اجازه آن نقش را به او داده باشد، خدایی که آینده و گذشته همه مخلوقات را میداند و هیچ کس به علم او احاطه ندارد مگر به آنچه خود او بخواهد که بندگانش بدانند، کرسی و قدرت و احاطه او آسمانها و زمین را در بر گرفته و در حفظ و مدیریت بر آنها هیچ سختی برای او نیست، و او «علیّ و عظیم» است.
اگر به روح توحیدی آیه فرق توجه شود میفهمیم حضور خداوند در عالم، چگونه است و چگونه همه عالم در قبضه اوست و چرا باید به اذن خداند در این عالم عمل و تصرف کرد تا از نتایج کارمان ناکام نشویم.
بشرِ امروز با غفلت از حضور همه جانبهی خدا، از حقیقت بزرگی محروم است و لذا از ارتباط با معنویات که دریچههای ارتباط با خدا است محروم مانده. بشری که معنویت و قیامت را فراموش کرد مهمترین بُعد زندگیاش یعنی حضور در ابدیت را فراموش میکند، چنین بشری زندگی را کوچههای بنبستی میداند که از هر راهی برود به بنبست برمیخورد، چنین بشری مجبور است دلخوشیهای دروغین برای خود بسازد تا از سردی زندگی خود که خود برای خود پدید آورده کمی بکاهد. اینهمه سرگرمی که بشر جدید برای خود فراهم کرده آیا انعکاس محرومیتهای معنوی نیست که میخواهد آنها را نادیده بگیرد؟ و آیا تکنولوژی مدرن را مطلوب مطلق قرار دادن یک نحوه از همان عکسالعمل محرومیت از عالم قدس نیست؟ بشر جدید جُورِ پشتکردن به ساحت قدس را میکشد، چه سود دارد اگر همه زمین برای ملتی گشوده شود ولی عالم قدس به روی او بسته باشد؟
وقتی انسان از رابطه تکوین با تشریع در عالم هستی غافل شد و گمان کرد نظام الهی نسبت به هر فکر و عملی بیتفاوت است بدون رعایت هیچ محدودیتی به هر اقدامی دست میزند و تلاش میکند هر تصوری را که در خیال خود دارد در خارج صورت عملی بدان بپوشاند، تنها مانع عملی نشدن صورتهای وَهمی خود را نداشتن ابزار مناسب میداند و لذا اگر توانست ابزار مناسب بسازد دیگر بدون هیچ فکری دست به اقدام میزند. با چنین روحیهای ماشینهای غولآسا و اسلحههای مخوف ساخته شد، تا به وسیلهی ماشینهای غولآسا هر کار خواستند در تغییر نظام طبیعت انجام دهند و با اسلحههای مخوف هر ملتی را که خواستند نابود کنند. غافل از این که در اوج رسیدن به امیال خود، با برخورد سنن الهی روبهرو میشوند. روسها هشتاد سال با تفکر الحادی شب و روز تلاش کردند تا ثابت کنند با نظام به اصطلاح سوسیالیسم میتوان جهان را اداره کرد، در اوج امیدواری همه چیز از هم گسست، تا آنجایی که بعضی از تئوریسینهای آن فکر، خودکشی کردند چون سقوط نظام مارکسیسم لنینیسم را مساوی سقوط همه افکار و عقاید خود میدانستند. فکر کردند با دیواری که بین آلمان میکشند میتوانند مردم یک ملت را تقسیم کنند، ولی یک مرتبه همه چیز به هم خورد و دیوار برلین با همان ماشینهای غولآسا تخریب شد. آمریکاییها به امید اسلحههای مخوف خود ملت ضعیف و بدون هر گونه امکاناتِ ویتنام را سرکوب کردند ولی در اوج ناباوری، در شرایطی که به اندازه برگ درختان جنگلهای ویتنام بمب بر سر مردم ریختند، با اینهمه مجبور شدند شکست اسلحههای مخوف را بپذیرند و از ویتنام خارج شوند. باز به امید همان اسلحهها بنیانگذاران اسرائیل به فکر اخراج مردم فلسطین افتادند و صدها هزار برابر پیش از مردم فلسطین گلوله و تانک و بمب به آنها شلیک کردند، در اوج امیدواری به تعیین قدس به عنوان پایتخت اسرائیل، انتفاضه اول همه تصوراتشان را بر باد داد، خونآشامترین شخصیتهای اسرائیلی مجبور شدند از نوار غزه عقب نشینی کنند. به امید احیاء آبروی از دست رفته درصدد بودند به جنوب لبنان حمله کنند و تا بیروت را اشغال کنند، اسارت دو سرباز اسرائیلی را بهانه کردند و حمله را شروع نمودند و شکست از حزب الله چیزی بالاتر از یک شکست را به بشریت گوشزد کرد و آن اینکه این تکنولوژی مدرن و اسلحههای مخوف نیست که تعیین تکلیف میکند، بلکه خداوند است که در جهان مدیریت خود را اعمال مینماید. در حادثهی اخیر بحران اقتصادی آمریکا نیز روشن شد که نظام الهی نسبت به هر فکر و عملی بیتفاوت نیست. غفلت از این موضوع رضاخانها و شارُنها و استالینها و بوشها و صدامها و ... را بهوجود آورد و باز بهوجود میآورد، ما هم در زندگی فردی و اجتماعی به همان اندازه که از این قاعده غافل باشیم تصمیماتی میگیریم که در نهایت با ناکامی و شکست روبهرو میشویم. و شاخصترین تفکر غربی همین نکته است که متوجه نیست بین نظام تکوین و نظام تشریع رابطه هست و عالم هستی نسبت به هر فکر و هر عمل بیتفاوت نمیباشد
السلامة فی الوحدة. (سلامت در تنهائی است)
علیک بقلبک. (بر تو باد به دل تو)
من عرف الله لا یخفی علیه شی. (هر که خدایرا شناخت هیچ چیز بر او پوشیده نماند)
طلبت الرفعة فوجدته فی التواضع
و طلبت الریاسة فوجدته فی نصیحة الخلق
و طلبت المروه فوجدته فی الصدق
و طلبت الفخر فوجدته فی الفقر
و طلبت النسبة فوجدته فی التقوی
و طلبت الشرف فوجدته فی القناعة
و طلبت الراحة فوجدته فی الزهد.
(معانی این سخنها معلومست و مشهور)
و گفت هرکه سه چیز دوست دارد دوزخ بدو از رگ گردنش نزدیکتر بود طعام خوش خوردن و لباس نیکو پوشیدن و با توانگران نشستن.
و گفت مرگ را زیر بالین دار چون که بخفتی و پیش چشم دار که برخیزی و در خردی گناه منگر در بزرگی آن نگر که در وی عاصی شوی که اگر گناه خرد داری خداوند را خرد داشته باشی و اگر بزرگ داری خداوند را بزرگ داشته باشی.
گفت مرا وصیتی کن. گفت خدایرا شناسی؟ گفت شناسم. گفت اگر بجز از خدای هیچ کس دیگر نشناسی ترا به.
گفت زیادت کن. گفت خدای ترا می داند گفت داند گفت اگر بجز خدای کس دیگر ترا نداند ترا به.
گفت یا اویس مرا دعائی بکن. گفت در ایمان میل نبود، دعا کرده ام و در هر نماز تشهد می گویم اللهم اغفر للمومنین و المومنات، اگر شما ایمان بسلامت بگور برید خود شما را دعا دریابد و اگر نه، من دعا ضایع نکنم.
سخنان حضرت اویس بنقل از کتاب تذکرة الاولیاء عطار نیشابوری
ملاصدرا می گوید
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را…
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها …
چنین کنید تا ببینید چگونه
بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند
مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟